تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 7 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):به وسيله من هشدار داده شديد و به وسيله على عليه ‏السلام هدايت مى‏يابيد و به وسي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1818869571




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از واقعیت تا واقع گرایی(2)


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: از واقع گرایی تاواقعیت   (2)بخش اول ، بخش دوم:(5)
از واقعیت تا واقع گرایی(2)
و لذا، در این واقع‏گرایی‏ی جدید، محتمل بودن قضایا اصلاً مطرح نیست. داستان بلندنویسان دیگر به تفصیلاتی که آوردنش «خواننده را به فکر می‏اندازد که قضایا واقعی‏ست» توجهی ندارند، چه روی صحنه‏های دنیا و چه در ادبیات، چیزهایی که توجه او را به خود جلب می‏کنند ـ و پس از تناسخ‏های متعدد در اثرش منعکس می‏شوند ـ احتمالاً، بالعکس، جزییات کوچکی هستند که مجازی به نظر می‏رسند.از سنگی که تنها و بدون آن که کسی علتش را بداند، در وسط جاده افتاده بود، تا اطوار ناشیانه و ناتمام یک رهگذر، که به نظر می‏رسد نه وظیفه‏ای دارد و نه منظوری خاص. تکه‏های اشیاء، یا اشیایی بیرون از مد خاصیتشان، لحظات مجرد، کلمات خارج از متن، یا، حتی ملغم چند مکالمه، همه‏ی چیزهایی که تاحدی مجازی و مصنوعی به نظر می‏آیند، همه‏ی چیزهایی که غیرطبیعی به نظر می‏آیند، اینها در نظر داستان بلندنویس واقعی‏ترین چیزهایند.آیا اکنون موضوع بحث ما آن چیزی‏ست که مردم آن را هنر «لغو» می‏نامند؟ قطعاً نه. زیرا، به هرحال، عاملی کاملاً منطقی و معمولی ناگهان به طریقی غیرقابل اشتباه توجه ما را به خود جلب می‏کند ـ حضوری بی‏علت، نیازی بی‏دلیل. فقط هست، و این تنها چیزی‏ست که مطرح می‏باشد. اما در اینجا برای نویسده خطری پیش می‏آید: با امکان وجود هنر لغو، خطر ماوراءالطبیعه بازمی‏گردد. بی‏معنایی، بی‏علتی و بی‏محتوا بودن به وضعی مقاومت‏ناپذیر دنیاهای دیگر و ماوراءالطبیعه را به خود جذب می‏کند.در این مورد خاص بداقبالی‏ی کافکا نمونه‏ی خوبی‏ست. این نویسنده‏ی واقع‏گرا (به معنای جدید کلمه که در تلاش برای تعریف آن هستیم: خالق دنیایی مادی، با حضور شهودی‏ی ذهن) همان کسی‏ست که دوستداران و مفسران او نوشته‏هایش را لبریز از معانی ـ معانی‏ی «عمیق» ـ کرده‏اند. او، در نظر مردم، به سرعت و بیشتر از هر چیز بدل به آدمی شد متظاهر به توصیف این دنیا، حال آنکه منظور اصلیش نمایاندن وجود یک «پس از این» می‏باشد. به این ترتیب او مشکلات نقشه‏بردار (مجازی‏ی) سمجش را در میان ساکنین یک دهکده توصیف می‏کند، اما داستان بلند او به عقیده‏ی آنان هیچ نکته‏ی جالبی ندارد بجز اینکه ما را وادارد درباره‏ی زندگی‏ی دور و نزدیک یک قلعه‏ی اسرارآمیز خیال‏پردازی کنیم. وقتی او اداره‏ها، پله‏کان‏ها و راهروهایی را که ژوزف ک ... در آنها در طلب عدالت است به ما نشان می‏دهد، به عقیده‏ی آنان غرضش فقط وعظ کردن مفهوم فقهی‏ی «عدالت» الهی برای ماست. و دیگر آثار نیز به همین ترتیب.
از واقعیت تا واقع گرایی(2)
بنابراین،آنان عقیده دارند که داستان‏های کافکا فقط و فقط تمثیلی هستند. بنابر این عقیده، نه تنها خواستار توضیح داستان‏های او می‏باشند (چنان توضیحی که داستان‏ها را ملخص و خالی از هرگونه محتوا بنماید)، بلکه این معنا کائنات ملموس داستان‏های او را نیز به کلی ویران می‏کند. به عقیده‏ی آنان ادبیات، به هرحال، همواره و به طرزی اصولی، از حرف زدن درباره‏ی چیزی دیگر تشکیل می‏یابد. به عقیده‏ی آنان دنیایی وجود دارد که حاضر است و دنیایی دیگر وجود دارد که واقعی‏ست؛ اولی تنها دنیای قابل مشاهده است، دومی مهمترین دنیاست. نقش داستان بلندنویس به عقیده‏ی آنان این است که دلالی کند: از او انتظار دارند که در توصیف متقلبانه‏اش از چیزهای آشکار ـ اما کاملاً مجازی ـ دنیای «حقیقی» را که در پس آنها پنهان شده بود مضمور دارد.اما، برعکس، وقتی کافکا را بدون تعصب بخوانیم، تنها چیزی که مجاب‏کننده به نظر می‏رسد واقعیت مطلق موصوف‏های اوست. بدون شک دنیای آشکار داستان‏های بلند کافکا، برای خود او، دنیایی حقیقی‏ست، و آنچه که ورای این دنیا ملموس است (اگر چیزی وجود داشته باشد) در قیاس با دنیای دیدنی‏ی اشیاء، اعمال، کلمات و غیره به نظر بی‏اهمیت می‏آید. وهم انگیزی‏ی کارهای کافکا به سبب وضوح فوق‏العاده‏ی آنهاست، و نه به علت دودلی یا ابهام. بدون شک هیچ چیزی خیال‏آمیزتر از دقت در بیان نیست. ممکن است که پلکان‏های کافکا واقعاً به جایی دیگر منتهی شوند، اما آن پلکان‏ها وجود دارند، آنها را می‏شود دید، پله به پله، و حتی می‏شود جزییات نرده‏هایشان را مشاهده کرد. ممکنست که دیوارهای خاکستری او واقعاً نقاب چیزی باشند، ولی مخیله‏ی خواننده در پای دیوارها ـ گچ‏های ترک خورده‏شان و مارمولک‏هایشان ـ از رفتار می‏ماند. حتی مطلوب قهرمان داستان مقابل سرسختی‏ی قهرمان در تعقیب آن، سفرهایش و حرکاتش ـ تنها چیزهایی که کافکا ما را به آنها آگاه می‏سازد، تنها چیزهای واقعی ـ ناپدید می‏شود. در سرتاسر اثر، روابط انسان با دنیا نه تنها تمثیلی نیست، بلکه مستقیم و بیواسطه است. (6)آنچه که درباره‏ی معنای عمیق ورای طبیعی و عرفانی گفته شد درباره‏ی معانی‏ی سیاسی، اجتماعی و اخلاقی نیز صادق است. اگر هدف توضیح مبانی و اصولی‏ست که از قبل معلوم نبوده‏اند، کاری‏ست خلاف مهم‏ترین خصیصه‏ی ادبیات. اما اگر داستان‏های بلند از آن قبیلند که در تشکیل دنیای آینده سهیم می‏باشند، عاقلانه‏ترین (همچنین که صادقانه‏ترین و زیرکانه‏ترین) کار آن است که این نوشته‏ها را تا زمان فرا رسیدن دنیای آینده کنار بگذاریم. تجربه‏ی ناموفق پیروان کافکا در عرض بیست سال گذشته نشان داده است که تقلید مکرر از محتوای ورای طبیعی‏ی کتابهای او کاری عبث می‏باشد زیرا جهان کافکایی زاده‏ی واقع‏گرایی‏ی استاد بود، و پیروان کافکا این نکته را کاملاً فراموش کرده‏اند.
از واقعیت تا واقع گرایی(2)
بنابراین، آنچه در کافکا باقی می‏ماند معنای بیواسطه‏ی چیزهاست (و این معنای بیواسطه مبین منظور و مسدود نفوذ معانی‏ی دیگر می‏باشد و دائم در معرض شک قرار دارد)، یعنی، آنچه در متن داستان است اهمیت دارد و معانی‏ی بیرون از متن و ابر معنی‏ها بی‏ارزشند. از این پس همه‏ی طلب و تلاش خلاقه‏ی ما مصروف این معنا خواهد شد. ترس اینکه تعقیب معنای ساده باعث خواهد شد که «طرح» (Plot) مجال خودنمایی یابد، و بزودی حتی بر داستان مستعلا شود وارد نیست (ماوراءالطبیعه دوستار خلاء است، و مثل دود در دودکش در آن مستغرق می‏شود)؛ زیرا در درون معنای ساده و بی‏واسطه ما به لغو خواهیم رسید، که، بنابر تعریف، «معنای معدوم» است، اما در حقیقت از طریق تقطیع ماوراءالطبیعه ما را به «استعلا»ی جدیدی می‏رساند. و این تقطیع معنا به این ترتیب موجد تمامیت جدیدی می‏گردد، که به همان اندازه‏ی استعلای طرح خطرناک و بی‏فایده است. باز، در درون، چیزی جز صدای کلمات باقی نمی‏ماند. (7)اما سطوح جدید معنای کلام که فوقاً به آنها اشاره شد از هم متمایزند. و احتمال دارد که واقع‏گرایی‏ی نو برخی از وجوه فرضی‏ی این تمایز را از بین ببرد. زندگی‏ی امروز، و علم امروز، بسیاری از تمایزات قبول شده‏ی منطقی‏ی قرن پیش را هموار کرده است. با توجه به اینکه هدف داستان بلند، مثل هنرهای دیگر، پیش‏بینی‏ی روشن‏فکری‏ی آینده است و نه دنباله‏روی از روش فکری‏ی کنونی، طبیعی‏ست که داستان بلند نو به متلاشی کردن برخی از متمایزهای مشهور بپردازد: شکل ـ محتوی، عینیت ـ ذهنیت، ساختن ـ تخریب، خاطره ـ حال، تخیل ـ واقعیت، و غیره.از اطراف مرتب می‏گویند، از راست افراطی تا چپ افراطی، که این هنر جدید مریض، منتزل، غیرانسانی و شوم است. اما سلامتی که بخاطر آن داستان بلند نو محکوم می‏شود سلامت احتضار است. ما همیشه در مقایسه با چیزهایی که به گذشته تعلق دارد منتزل هستیم: سیمان فشرده در مقایسه با سنگ «...»، پروست در مقایسه با بالزاک. و تلاش برای ساختن یک زندگی‏ی جدید را نمی‏توان به آسانی غیرانسانی قلمداد کرد؛ زندگی وقتی شوم به نظر می‏رسد که ذهن تماشاگر آنقدر به خاطرات رنگهای خوش قدیم آن مشغول باشد که نتواند زیبایی‏های جدیدی را که باعث تنویر زندگی‏اش شده‏اند دریابد. آنچه که هنر امروز به خواننده و بیننده ارائه می‏دهد راهی برای زندگی کردن در دنیای امروز و شرکت در خلقت مدام دنیای فرد است. برای نیل به این مقصود، داستان بلند نو از خواننده انتظار دارد که از قدرت ادبیات سلب اعتماد نکند، و خواننده از داستان بلندنویس متوقع است که از خلق ادبیات شرم نکند.
از واقعیت تا واقع گرایی(2)
از وقتی که مقاله نوشتن درباره‏ی «داستان بلند نو» معمول شده عقیده‏ای سخت فرسوده درباره‏ی آن رواج یافته است و آن اینکه داستان بلند نو «رسم روز» است و گذر است. به محض اینکه درباره‏ی این عقیده در فکر فرو می‏روید، آنرا دوچندان مسخره می‏یابید. حتی اگر یک طریق نویسندگی را «رسم روز» بخوانید (و محققاً هر فکر جدید مقلدینی پیدا می‏کند که به محض دریافت جهت باد شروع به استنساخ راههای تازه می‏کنند بدون اینکه الزام شکل خاص و یا حتی خاصیت آن را بفهمند، و البته، هرگز درک نمی‏کنند که استفاده از آن شکل ملزم انضباط خاصی‏ست)، داستان بلند نو آن چنان «رسم»ی‏ست که خصیصه‏ی اصلیش اعتقاد پیروان آن به از بین رفتن مستمر «رسم»های تازه بلافاصله بعد از ایجاد آنهاست، برای امکان دادن به خلقت مستمر «رسم»های بعدی و اعتقاد به گذرایی‏ی شکل داستان بلند دقیقاً همان چیزی‏ست که داستان بلند نو می‏گوید.احکامی از قبیل گذرایی‏ی «رسم» به عقل آمدن یاغی‏ها، بازگشت به سنت‏های سالم و ترهات دیگر تلاشی‏ست محتضر و بی‏امید برای اثبات آن حرف قدیم که «هیچ‏وقت هیچ‏چیز عوض نمی‏شود» و اینکه «زیر آسمان آبی هیچ چیز تازه وجود ندارد»؛ حال آنکه حقیقت اینست که همه چیز دائماً در تغییر است و همیشه چیزهای تازه وجود دارد. منتقدین رسمی حتی سعی می‏کنند به مردم بقبولانند که این شکل جدید بالاخره در «داستان بلند ابدی» جذب خواهد شد، و همه‏ی حاصلش آن خواهد بود که جزییات شکل بالزاکی را در تفصیلات شخصیت، طرح تاریخی، یا مسأله‏‏ی استعلای انسانی تکمیل کند.ممکن است که روزی اینطور بشود، و حتی خیلی زود. اما هر وقتی داستان بلند «برای چیزی مورد استفاده قرار بگیرد»، و فرق نمی‏کند که آن چیز تجزیه‏ی روانی، داستان بلند کاتولیک، یا واقع‏گرایی‏ی اجتماعی باشد، وقت آن است که مخترعین داستان بلند نو به فکر بیافتند که احتیاج به داستان بلند نوتری هست، داستان بلندی که هیچکس از مقصود آن خبر ندارد ـ الا اینکه در خدمت ادبیات خواهد بود.*پی نوشت:*  متن كامل دو مقاله: “Is Your Novel Realy Necessary? (از “X، نوامبر 1959) و “From Realism to Reality (از “The London Magazine، می‏ی 1965 ـ مترجم: Barbara Wright).نوشته‏ی Alain Robbe-Grillet / برگردان: مهر تنظیم:بخش ادبیات تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 544]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن