تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هيچ جلسه قرآنى براى تلاوت و درس در خانه‏اى از خانه‏هاى خدا برقرار نشد، مگر اين ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833478891




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خورشید شاه (19)


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: خورشید شاه (19) حیلههای مهران وزیر قسمت یازدهم
خورشید شاه (19)
مه پری از اینکه می‌شنید خورشید شاه سلامت است، شادمان شد، اما از دوری او اشک به دیدگان آورد و رو به سمک گفت: «ای برادر، می‌توانی مرا هم به لشکر برسانی تا همراه آنها بروم؟»سمک گفت: «صلاح نباشد که دختر شاه، همراه لشکر بیرون رود. همین‌جا بمان تا من بروم و خبر از آنها بیاورم!»چنین روایت کرده‌اند که چون لشکر فغفور به سوی ماچین حرکت کرد، مهران‌وزیر نامه‌ای نوشت برای قزل‌ملک و در آن گفت:«ای شاهزاده، من شاه فغفور را مجبور کردم که لشکری به سوی تو فرستد. لشکریان قوی نیستند و نمی‌توانند با شما مقابله کنند. باسد که بر آنها غلبه و آنان را تار و مار کنید تا من در اینجا ترتیب کارها بسازم.»
خورشید شاه (19)
فرستاده نامه را گرفت و به طرف لشکرگاه قزل‌ملکه راه افتاد. چون به لشکر گاه رسید، نامه را به قزل ملک داد. قزل ملک نامه را خواند و لشکر را آماده کرد تا به سپاه فغفور حمله برد. اما گویند. چون لشکر فغفور به نزدیک سپاه قزل‌ملک رسیدند، سه پهلوان با هم گفتگو کردند که باید یکی از ما نزد قزل‌ملک رود و علت لشکرکشی او را جویا شود. سمور گفت: «این کار من است. من بروم و از قصد شاهزاده جویا  شوم.» سمور با پنجاه سوار راه افتاد تا به نزدیک لشکرگاه قزل‌ملک رسیدند. جاسوسان خبر بردند که سمور پهلوان بدین سو می‌آید. قزل‌ملک فرمود تا او را با احترام نزد وی بردند.سمور خدمت کرد و گفت: «ای بزرگوار، بنده آمده‌‌ام که بپرسم چرا شاهزاده به خود زحمت داده و عزم جنگ با ما را دارد. مردمان چین و ماچین از قدیم باهم برادر بوده‌اند. حال این جنگ از بهر چیست؟»قزل ملک گفت: «قصد ما جنگ نیست. من به خواستگاری دختر فغفور آمده‌ام، اما شنیده‌ام که خورشید شاه از حلب آمده و دختر فغفور را خواستگاری کرده است. نباید که فغفور دختر به بیگانه دهد. اگر چنین کند، من آن را با شمشیر پس بگیرم.»
خورشید شاه (19)
سمور گفت: «ای شاهزاده، کسی این چنین به خواستگاری نرود. فغفور شرط‌‌ ها گذاشته بود. چون خورشید شاه آمد و آن شرط ها را برآورد، مه پری به او رسید. اما مهران دست به حیله زد و در این کار وقفه افتاد. و گرنه همگان دانند که مه پری از آن خورشید شاه است. حال اگر تو خواستگار دختر فغفوری، نامه‌ای برای فغفور بنویس و احوال را بازگو!»قزل ملک، گفتار سمور را پسندید، نامه‌ای نوشت و برای فغفور فرستاد. سمور به لشکرگاه خود بازگشت و آنچه گذشته بود، برای دیگر پهلوانان هم گفت. آنها هم نامه‌ای برای شاه فغفور نوشتند و آنچه گذشته بود، به آگاهی شاه رساندند. در همین زمان سمک هم به لشکرگاه رسید و همه جا را به دنبال خورشید شاه و شغال و فرخ روز گشت تا آنها را یافت. سمک گفت: «ای آزاد مردان، شما اینجا چه می‌کنید؟»شغال گفت: «دیدیم در شهر جایی برای ما نیست، به اینجا آمدیم.»سمک گفت: «با من بیایید که جای بهتری سراغ دارم.»در آن نزدیکی سبزه‌زاری بود بزرگ، که چشمه‌ای داشت و آن را چشمه ماران می‌گفتند. آنها به آنجا رفتند. سمک گفت: «در اینجا بمانید که در امانید و چشم هیچ دشمنی به شما نرسد.»  برگرفته از کتاب: سمک عیار بازنویسی: حسین فتاح تنظیم برای تبیان: خرازیادامه دارد ...  *************************************مطالب مرتبط خورشید شاه قسمت هجدهمخورشید شاه قسمت هفدهمخورشید شاه قسمت شانزدهم خورشید شاه قسمت پانزدهم من بهار هستم (2) من بهار هستم (1) مثل خُمره!





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 398]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن