واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ســـــمـــــک عــــــيــــاردرباره داستان سمک عيار و نشانه هاي فتوت در آن
داستان سمک عيار مربوط است به سرگذشت خورشيد شاه فرزند مرزبانشاه ، سلطان شهر حلب که دلباخته دختر فعفور شاه ، شاه چين بود.خورشيد شاه به جهت پيدا کردن معشوقه اش که مه پري نام دارد به سرزمين ماچين ميرود و در آنجا درگير جنگي بزرگ و دامنه دار با پادشاه ماچين ميگردد ، اما در همه جا ياري و کمک عيار پيشهً بنام سمک است که او را از بدبختي ها و بندي و اسيري ها نجات مي دهد و پيروزمندانه برميگرداند.درحقيقت مي توان گفت که اين داستان دربارهً کار روايي هاي ، سمک عيار و جوانمردان و عياران ديگر ، مانند : شغال پيل زور ، روزافزون ، گلمبوي گلرخ ، هرمزکيل ، شاهک ، سرخرود ، آتشک ، سرخ کافر ، فرخ روز و صدها زن و مرد عيار پيشه و جوانمرد است که توسط« فرامرز بن خدا داد بن عبدالله الکاتب الارجاني» با نثري ساده ، روان و زيباي ادبي نوشته شده و توسط استاد« پرويز ناتل خانلري» در چند جلد منتشر گرديده است.دراين داستان ، قهرمان اصلي ، سمک است که در آغاز کار يکي از جمله چاکران و شاگردان سرهنگ جوانمرد يعني شغال پير زور ، بشمار ميرود. در آغاز داستان مي خوانيم که گروهي از جوانمردان و عياران در اطراف رئيس و سرهنگ خويش جمع آمده اند و دروازهً خانهً خويش را بروي تمام مسافران و درماندگان و پناهندگان باز داشته اند و از هيچگونه کمک و ياري به محتاجان و مصيبت رسيدگان دريغ نمي کنند و اين ياري و مددکاري شان براي شاه و گدا يکسان است.دراين داستان مي بينيم که سمک عيار مرديست ميانه قد و لاغر اندام که از نگاه ظاهري خود با مردم عادي فرقي ندارد ، مگر تمام سجايا و منش هاي نيک انساني همچون شجاعت ، مروت ، مهمان نوازي ، مردم دوستي ، زينهار داري ، شکسته نفسي و فروتني در وجود او جمع شده و تمام مشکلات را به نيروي تدبير ، عقل و خرد خويش ، حل ميکند. سمک که خود از ميان توده هاي مردم برخاسته است ، مرديست مردمدار که آنچه بگويد ، انجام ميدهد و با ياران خويش صادق الوعده ، راستکار ووفادار بوده و از چاپلوسي و مردم فريبي و دروغ گويي بيزار است.از نگاه سمک عيار : مرد عيار پيشه بايد که عياري داند و جوانمرد باشد و به شبروي دست داشت و عيار بايد در جنگ استاد بود و بسيار چاره باشد و نکته گوي باشد و حاضر جواب . سخن نرم گويد و پاسخ هرکس تواند داد و در نماند و ديده ناديده نکند و عيب کسان نگويد و زبان نگاه دارد و کم گويد ، با اين همه درميدان داري عاجز نبود و اگر وقت کاري افتد ، در نماند.و به همين دليل است که بعد ها همه سران ،جوانمرد و عيار پيشه ، حتي استادش شغال پيل زور ، او را به سرهنگي مي پذيرد و تمامي عياران از جملهً شادي خوردگان و شاگردان او بشمار ميآيند.بدين گونه ديده ميشود که سيماي سمک عيار به تمام قواعد اخلاقي و کار کرد و عمل عياران قديم جواب ميدهد و درين داستان ميتوان نمونهً کامل ادبيات جوانمردي را بدون کم و کاست دريافت و درين مورد محقق و پژوهشگر شناخته شدهً تاجيک ، «دکتر قربان واسع» ، درست و برحق گفته است که :
« جهت و دلپذيري اثر مذکور که بدون شک نمونهً عالي ادبيات جوانمرديست ، در نطق و لطف بيان سمبول جوانمردان صورت پذيرفته است ، مولف و مرتب کنندهً اثر در بين حادثات وواقعات و جان بازي ها و جانفشاني هاي جوانمردان چنان با ذوق و شوق خاصه بحث به ميان مي آورد که خواننده را از آغاز تا انجام شيفته خود گرداند. پس سوالي به ميان مي آيد که سبب شيفته گرديدن خواننده از مطالعهً اين اثر درچه است؟ بي شبه سبب نخستين و عمدهً دلپذير اين اثر به طرز زندگي جوانمردان و رويهً مردانه آنان و همچون دستور مکمل آيين جوانمردي بودن سمک عيار است. »بدون شک راز پيروزي و محبوبيت سمک عيار را بايد در جوانمرديها و فضايل اخلاقي او جستجو کرد و به همين دليل است که سمک در تمام شهرها به جوانمردي و پاکبازي و شجاعت و مروت و مردم دوستي و نيک انديشي مشهور و معروف است و کار هايي که انجام ميدهد به خاطرنام است نه بخاطر نان ، و از آنجا که ميخواهد خودش را معرفي کند ، بدينگونه ياد کردي دارد : « مردي ناداشت و عيار پيشه ام ، اگر ناني يابم بخورم و اگر نه ميگردم و خدمت عياران و جوانمردان ميکنم و کاري اگر ميکنم ، آن براي نام ميکنم ، نه از براي نان ، و اين کار که ميکنم از براي آن مي کنم که مرا نامي باشد. »در داستان سمک عيار تمام عياران و جوانمردان چه زنان باشد و چه مردان ، به همه اصل هاي اخلاقي و انساني و اجتماعي و مردمي معتقد و پايبند اند. آنها راز دوستان را حفظ ميکنند ، راستگوي و راست کردار و راست پندار اند و به گفتهً« دکتر جعفر محبوب» سمک : « حتي يک نمونهً دروغ گويي و سست عهدي و پيمان شکني ، جبن و آزمندي و زر پرستي و بي ناموسي و ناسپاسي و نمک خوردن و نمکدان شکستن ، حتي در ميان عياران گروه مخالف ، ديده نمي شود و مرتکبان اين اعمال در نخستين وهله از جمله عياران و جوانمردان طرد مي شوند و در برابر ناسپاسي و بدکرداري خويش مجازات هولناک و عبرت انگيز، تحمل مي کنند.» و به همين دليل است که خواننده و شنوندهً داستان سمک و ديگر عياران و جوانمردان باشد دراين مورد« دکتر غلام حسين يوسفي »چه خوب و زيبا نوشته است ، که : « بهترين فايده اي که در زمينه مطالعات اجتماعي ازاين کتاب حاصل مي شود ، پي بردن به سازمان هاي عياري ، اصول تربيت ، اخلاق و رفتار ، آداب و رسوم و مقررات ، سلسله مراتب عياران ، اسباب و ابزار کار ، چاره گيري ها و تدبير ها ، مقام اجتماعي و پيوستگي آنها با يکديگر در شهرها و کشورهاي مختلف است.»باتوجه به داستان سمک عيار ، ميتوان اين صفات را از جملهً برازنده ترين ويژه گي هاي عياران و جوانمردان ، دانست ، بدينگونه : ـ بي اجازت درآمدن در خانه جوانمردان ، ناجوانمرديست. ( سمک عيار ج اول ص 26 ) ـ مردي آنست که سخن راست گويند و سخني گويند که بتوانند. ( سمک عيار ج اول ص 27 ) ـ جوانمردان دروغ نگويند ، اگر سرايشان در آن کار برود. ( سمک عيار ج اول ص 48 ) ـ عياري به بد دلي نتوان کرد. ( سمک عيار ج اول ص 66 ) ـ مردي آنست که چون درکاري خواهد رفتن ، بيرون آمدن را طلب کند. ( سمک عيارج اول ص 130 ) ـ دروغ گفتن شرط جوانمردان نيست. ( سمک عيار ج اول ص 209 ) ـ همه جوانمردي مراد مردم به حاصل آوردن است. ( سمک عيار ج اول ص 351 ) ـ مردان سخن بسيار نگويند. ( سمک عيار ج دوم ص 205 ) ـ سر جوانمردي امانت نگهداشتن است. ( سمک عيار ج دوم ص 214 ) ـ درطريق جوانمردان طعام مقدم بر کلام است. ( سمک عيار ج سوم ص 223 ) ـ سستي در کار نمودن نه از جوانمردي است. ( سمک عيار ج سوم ص 269 ) ـ دعواي مردي کسي بايد بکند که به جاي آرد. ( سمک عيار ج چهارم ص 121 ) ـ نام مردان در سر تيغ مردان باشد. ( سمک عيار ج چهارم ص 202 ) ـ اصل مردي حريف شناختن است . ( سمک عيار ج چهارم ص 229 ) ـ سر جوانمردي ها نان دادن است. ( سمک عيار ج چهارم ص 243 )
اما آنچه که من اميدوارم ، بيش از هر چيز ديگر درخوانندهً داستان سمک عيار اثربنهد جاذبه مردانگي و انسانيت و دليري و بزرگواري و مردم دوستي ( سمک ) است که در سراسر کتاب انسان را بسوي متعالي شدن مي کشاند ، چه حاصلي ارجمندتر و بهتر از آن ، که کسي را با خواندن داستاني ، اين همه جوانمردي را به پسندد و بستايد و شايد هم که اين آيين انساني و مردمي را پيشه کند و به گفتهً فردوسي پاکزاد :به نام نيکو اگر بميرم رواست مرا نام بايد که تن مرگ راستبرگرفته از کتاب آيين جوانمردي و عياريتنظيم : بخش ادبيات تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5639]