تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
بهترین سایتهای خرید تیک آبی رسمی اینستاگرام در ایران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1814649023
شهر بي تو مرا حبس ميشود
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: زندگي در اين شهر پردود و در اين ازدحام سرسامآور، چندان هم سخت نيست و اوضاع و احوال تا اين حد كه شاعران و هنرمندان ترسيم كردهاند، غيرقابل تحمل نيست. شايد كه نه، حتماً روزگار ما با روزگار مولانا متفاوت است و چنانكه او ميگفت «والله كه شهر بي تو مرا حبس ميشود» براي ما هيچ «تو»يي وجود ندارد كه در نبودنش سر به كوه و بيابان بگذاريم و آوارگي را آرزو كنيم. ما از شهر شكايت ميكنيم و حتي دلگيريمان را با صداي بلند به ديگران اعلام ميكنيم و حتي در تمناي بهشتي خيالي- مثلاً پشت كوه قاف و چه بسا در آن سوي آبها- مقاله مينويسيم و شعر ميگوييم، اما اينها هيچكدام آنقدر جدي نيست كه باعث فرار و گريزمان از شهر شود. درواقع همه اين آه و نالهها بهانهاي است براي اينكه حساب و كتابمان را از اوضاع نابسامان و مناسبات آزارنده – اما استوار- جدا كنيم و بگوييم كه ما نسبتي با اين شكل و شمايل نازيباي شهري نداريم. ناليدن از شهر و مناسبات شهري، البته منحصر به دورة ما نيست و خيلي هم به اقتضائات و قواعد «توسعهيافتگي» مربوط نميشود، بلكه در طول تاريخ شهرها، و خاصه شهرهاي بزرگ، ساكنين بيحوصلهاي داشتهاند كه اگر چه پاي در شهر داشتند و خانه در ازدحام و شلوغي بنا كرده بودند، اما در سر و دل سوداي ناكجاآباد را ميپروراندهاند. ميگويند آتن، در روزگار افلاطون، از هر مدينهاي متمدنانهتر اداره ميشد و از اتفاق شأن و منزلت دوستداران دانش نيز- لااقل بيشتر از روزگار ما- رعايت ميشد، اما افلاطون به مدينهاي ديگر ميانديشيد و تمناي ايدهآل «پليس» را به جان شاگردان خود ميانداخت. ]تمناي مكان و بلكه زماني ديگر منحصر به فلاسفه حرمانزده نيست و مومنين نيز به دنبال «سواداعظم» ميگردند و شاعران نيز خيال «آرمانشهر» را در دل ميپرورانند. بيترديد آدمي به خيال زنده است و همه مصائب را به اميد اينكه روزي به تمناي خود دست يابد از سر ميگذراند. اين خيالها ممكن است حالا حالاها متحقق نشوند، اما بدون چنين خيالها و تصاويري، ملال زندگي قابل تحمل نخواهد بود. ايدهآلها بر هم منطبق نيستند. يعني اينكه آرمانشهر فلاسفه همان سواداعظم اهل ايمان نيست و در ناكجاآباد شاعران نيز فيلسوفان آسودهخاطر نخواهند بود. اگر «اتوپياي» تامس مور را خوانده باشيد، ميپذيريد كه در آن اهل ايمان جايي ندارند و اگر مدينه فاضله افلاطون هم يادتان باشد، ميدانيد كه شاعران را به آنجا راه نميدهند، بلكه كلاه افتخار بر سرشان ميگذارند و تا دروازه شهر بدرقهشان ميكنند. سواداعظم هم كه دقيقاً نميدانيم كجاست، خيلي جاي راحتي براي شاعران و فيلسوفان نيست. اما چيزي كه هست، اين است كه هر كس دنبال مفري ميگردد تا رخت و بخت خويش را جمع كند و به ناكجاآباد خود برود. حافظ كه يادتان هست كه به نمايندگي دلهاي سودازده، دنبال مجالي ميگردد كه از شهر بينگار بيرون رود و به ديار حبيب باز گردد. «من از ديار حبيبم نه از بلاد رقيب/ مهيمنا به رفيقان خود رسان بازم» ديار حبيب كجاست و اين بلد رقيبي كه در آن گرفتار آمدهايم، آيا همين شيراز و مصر و عراق و شام است؟ فرمود «نيست در شهر نگاري كه دل ما ببرد/ بختم ار يار شود رختم از اينجا ببرد» و سوال اينجاست كه اين ديار كجاست كه بي نگار، حتي به حافظ نيز اذن دخول نميدهند؟ تصور شهري و بلكه دياري در آن سوي مناسبات و جغرافيا و زمان ما، منحصر به مومنين و فلاسفه و شعرا نيست. اهل سياست هم در سر سوداي شهري را ميپرورانند كه با آرمانهايشان منطبق باشد و در مبارزه و فعاليتهاي خود، چنان رفتار ميكنند بلكه روزي كشتي توفانزدهشان به ساحل امن آرمانشهرشان برسد. ساحل امن اهل سياست اما يكي دو تا نيست. شكل كمونيستياش ميشود «1984» و يا وضعيت تمسخرآميز آن «قلعه حيوانات» و شكل فاشيستياش «ديكتاتور بزرگ» و جامعه باز و اطلاعاتياش «ترومن شو» يا «دنياي شگفتانگيز نو». دانشمندان هم به اقتدار بيچون و چراي دانش ميانديشند و جامعه ايدهآلي را فرض ميكنند كه در آنجا هر مقامي كه روزي از آن خدايان، پيامبران، موعظهكنندگان، شاعران و معلمان بوده، به تصرف دانشمندان درآمده باشد. اگرچه دستپخت دانشمندان به ذائقه اهل هنر خوش نميآيد. متروپليس ترسيم چهرهاي كريه و غيرقابلتحملتر از همه شهرهاي علم است، بگذريم. عرضم اين بود كه بگويم بيخيال و بيآرمانشهر نميتوان بهسر برد. حتي مردم فرودست نيز كه دائم درگير كار و بار روزمرهاند و از خستگي مدام به ستوه آمدهاند، هرگز قادر نخواهند بود كه خود را يكسره از روياي شهر خيالي خويش برهانند. اين شهر رويايي در قوم يهود با اورشليم و كوه صهيون و قبهالصخره منطبق شده در حاليكه باقي اقوام هنوز براي مفاهيم آرماني خود مصداقي نيافتهاند. شايد از آن جهت كه اصلاً مصداقي وجود ندارد و يهوديها هم اين مفهوم و مصداق را صرفاً بهانهاي براي مقاصد سياسي خود و دستيابي به نقطهاي سوقالجيشي در خاورميانه گرفتهاند. واقع امر اين است كه آرمانشهر تا حدود زيادي در همان ناكجاآباد است و بي در كجايي آن قابليت تحقق يافتن ندارد. به تعبير مولانا «اين وطن مصر و عراق شام نيست». صهيون مادامي كه به مثابه مفهومي دستنيافتني باشد، تمنايي شاعرانه و منطبق بر آرمانخواهي است، اما همين كه در ملتقاي سه قاره و در وادي طور مصداق مييابد، موجبات «هار مجدون» - جنگ آخرالزمان- را فراهم ميآورد. آرمانشهر بيشتر از آنكه مكان و زماني در دسترس باشد، يك تمناست. تمنايي كه ذهن و دل و بلكه روح ما را از بيخانماني ابدي منتزع ميكند و به ما يادآور ميشود كه «چنين قفس نه سزاي چو من خوشالحانيست...» اتوپيا تحقق پيدا نميكند و اگر هم مردم، شهري را منطبق بر مفاهيم اتوپيايي بنا نهند، وضعيت رقتباري بنا ميشود نظير گاتهام سيتي يا متروپليس يا اسرائيل و يا قلعه حيوانات. ما در هر شهري كه به سر ميبريم آن شهر وطن ما نيست و هيچ آسايش و رفاهي قادر نخواهد بود كه تمناي وطني ديگر را در ذهن و دل ما از بين ببرد. براي اينكه منظور را آسودهتر بيان كنم، ارجاعتان ميدهم به صحنههايي از فيلم گلادياتور. اگر يادتان باشد قهرمان فيلم، بنا به اقتضائاتي كه در آن گرفتار آمده بود ميجنگيد، عشق ميورزيد، مبارزه ميكرد و براي بقاي دموكراسي، سناتورهاي رومي را با خود همراه ميساخت. اما دلش جاي ديگري بود. حاضر غايبي بود كه در كشاكش جنگ و خونريزي، دلش را به گشت و گذار ميان گندمزاري در آن سوي كوه قاف- و در پس درياي ظلماني- ميفرستاد، تا همنشين و همنفس پرندگان و خوشههاي طلايي گندم باشد. مردان بزرگ فقط بخشي از وجودشان را به امور متداول مشغول ميكنند و روح و دلشان را به همان تفرج در «بي در كجايي» ميفرستند كه انتهاي لطف و صفا و پاكي است... «هرگز حديث حاضر غايب شنيدهاي/ من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 223]
صفحات پیشنهادی
شهر بي تو مرا حبس ميشود
زندگي در اين شهر پردود و در اين ازدحام سرسامآور، چندان هم سخت نيست و اوضاع و احوال تا اين حد كه شاعران و هنرمندان ترسيم كردهاند، غيرقابل تحمل نيست. شايد كه نه، حتماً ...
زندگي در اين شهر پردود و در اين ازدحام سرسامآور، چندان هم سخت نيست و اوضاع و احوال تا اين حد كه شاعران و هنرمندان ترسيم كردهاند، غيرقابل تحمل نيست. شايد كه نه، حتماً ...
ღاشـــعــــار عـــاشـــقــــانـــــهღ
انتخاب شهر, اراک, اردبیل, ارومیه, اصفهان, اهواز, ایلام, بجنورد, بندرعباس, بوشهر, بیرجند ... بی تو جز گستره یی بیکرانه نمیبینم میان گذشته و امروز. ... احساساتم برايم خيلي دشوار مي شود اغلب كرده تو ؛كه احساسات مرا جريحه دار كرده است بسيار ... بره آبروم بیا تو ساعت عشق، شرمو بگیرش از روم بیا به حرمت بوسه، حبس کنیم نفسو به ...
انتخاب شهر, اراک, اردبیل, ارومیه, اصفهان, اهواز, ایلام, بجنورد, بندرعباس, بوشهر, بیرجند ... بی تو جز گستره یی بیکرانه نمیبینم میان گذشته و امروز. ... احساساتم برايم خيلي دشوار مي شود اغلب كرده تو ؛كه احساسات مرا جريحه دار كرده است بسيار ... بره آبروم بیا تو ساعت عشق، شرمو بگیرش از روم بیا به حرمت بوسه، حبس کنیم نفسو به ...
نامه هاي عاشقانه نيما
براي اين كه از پا نيفتم ، عاليه ، تو مرا مرمت كن راست است : من از بيابان هاي هولناك و راه هاي پر خطر ... براي اين كه دختر بي وافيي را دوست مي داشتم ، قوه ي مقتدره ي او بي تو ، وجه مشابهت را از .... پايمال مي شود و بالاخره بدون تعلق خاطر آن را به ديگران مي فروشند ! زن هم ، همين طور خلفا زن را مي فروختند . مسلمان ها او را در زيرحجاب حبس مي كنند .
براي اين كه از پا نيفتم ، عاليه ، تو مرا مرمت كن راست است : من از بيابان هاي هولناك و راه هاي پر خطر ... براي اين كه دختر بي وافيي را دوست مي داشتم ، قوه ي مقتدره ي او بي تو ، وجه مشابهت را از .... پايمال مي شود و بالاخره بدون تعلق خاطر آن را به ديگران مي فروشند ! زن هم ، همين طور خلفا زن را مي فروختند . مسلمان ها او را در زيرحجاب حبس مي كنند .
متن وصیت نامه اما به طنز
بعد از مرگم، انگشتهاي مرا به رايگان در اختيار اداره انگشتنگاري قرار دهيد. ... 3- من اگر رفتم این خبرهای بخش فرهنگو کمک آقا کوروش صبحها بزارین که بخشش بی یار و یاور ... به خواب پسرش آید و نامه ای به دستش میدهد که در آن نامه متن زیر نوشته شده است. ... وارد کنی، بدان عاقبتت میدان وسط شهر است و آن روز تو کانون عنایت مردم هستی.
بعد از مرگم، انگشتهاي مرا به رايگان در اختيار اداره انگشتنگاري قرار دهيد. ... 3- من اگر رفتم این خبرهای بخش فرهنگو کمک آقا کوروش صبحها بزارین که بخشش بی یار و یاور ... به خواب پسرش آید و نامه ای به دستش میدهد که در آن نامه متن زیر نوشته شده است. ... وارد کنی، بدان عاقبتت میدان وسط شهر است و آن روز تو کانون عنایت مردم هستی.
پس من كي شهيد مي شم خدا ؟
چقدر بي تو مادر است مگر ميتواند دل را از پاره تن به راحتي بكند آغوش مادر حالا ... سر گذاشت باد را ميشكافت و از شهر دور ميشد مسافراني بي دلواپسي بي انكه دل در گرو خانه و ... مرا در گروه تخريب قبول نكرديد چه بود توانايي كمتري از بقيه دارم يااينكه آدم . .... در سينه حبس شده بود صداي موسيقي ناهنجاري از آن طرف خاكريزبه وضوع شنيده ميشد ...
چقدر بي تو مادر است مگر ميتواند دل را از پاره تن به راحتي بكند آغوش مادر حالا ... سر گذاشت باد را ميشكافت و از شهر دور ميشد مسافراني بي دلواپسي بي انكه دل در گرو خانه و ... مرا در گروه تخريب قبول نكرديد چه بود توانايي كمتري از بقيه دارم يااينكه آدم . .... در سينه حبس شده بود صداي موسيقي ناهنجاري از آن طرف خاكريزبه وضوع شنيده ميشد ...
غزل
10 جولای 2009 – مرا دامن پر از گل باشد از تو خدا را گو نفهمد باغبانم و گر این سه به بختم جمع ... هم خويش حاجت خواسته هم خويشتن كرده روا اي روح بخش بي بدل وي لذت علم و عمل. ... بسی من کاسهها لیسیدهام من از برای مصلحت در حبس دنیا ماندهام حبس از کجا من از ... مژهی جاروب کش خانهی توست من خود از عشق تو مجنون کهن سلسلهام که ز نو شهر بهم ...
10 جولای 2009 – مرا دامن پر از گل باشد از تو خدا را گو نفهمد باغبانم و گر این سه به بختم جمع ... هم خويش حاجت خواسته هم خويشتن كرده روا اي روح بخش بي بدل وي لذت علم و عمل. ... بسی من کاسهها لیسیدهام من از برای مصلحت در حبس دنیا ماندهام حبس از کجا من از ... مژهی جاروب کش خانهی توست من خود از عشق تو مجنون کهن سلسلهام که ز نو شهر بهم ...
شعر ها من
کـــــــاش بنزين مرا نيـــــز مهيّــــــــــا مي کرد! پمپ بنزين و صف و ... بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ، فکر نکن یاده تو بودم ول می گشتم. هر که بینی ... مشکل خودرو ،گرحل میشود با کارت سوخت سوخت کارتم ،مشکلم را حل کنید ای دوستان! بنی آدم اعضای .... ما رو ببر به شهر قم تا بكنيم زيارتي! .... گفتا : به حبس بودم از ته زدند آنها ...
کـــــــاش بنزين مرا نيـــــز مهيّــــــــــا مي کرد! پمپ بنزين و صف و ... بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ، فکر نکن یاده تو بودم ول می گشتم. هر که بینی ... مشکل خودرو ،گرحل میشود با کارت سوخت سوخت کارتم ،مشکلم را حل کنید ای دوستان! بنی آدم اعضای .... ما رو ببر به شهر قم تا بكنيم زيارتي! .... گفتا : به حبس بودم از ته زدند آنها ...
حكايتهاي آموزندۀ ايراني
و گاهي همراه با طنزي در درون خويش بسيار وجود دارند كه هر كدام از آنها ميتواند يك ... زن در پاي شوهر افتاد و گفت:" مرا معلوم شد كه عفاف من از عفاف تو است ali reza ... و اگر چه بي گناه، كسي تو را بيازارد تو جهد كن تا تو او را نيازاري كه خانه كم آزاري .... majidi 1418-06-2007, 10:33 PMاندر احوال حلاج نقل است كه شب اول كه او در حبس كردند،بيامدند.
و گاهي همراه با طنزي در درون خويش بسيار وجود دارند كه هر كدام از آنها ميتواند يك ... زن در پاي شوهر افتاد و گفت:" مرا معلوم شد كه عفاف من از عفاف تو است ali reza ... و اگر چه بي گناه، كسي تو را بيازارد تو جهد كن تا تو او را نيازاري كه خانه كم آزاري .... majidi 1418-06-2007, 10:33 PMاندر احوال حلاج نقل است كه شب اول كه او در حبس كردند،بيامدند.
سرنوشت خونين ازدواج دوم
اما متأسفانه پسر بزرگش ـ رضا ـ بناي ناسازگاري گذاشت و مرا در خانهشان ... شتافتند، اما پسر خشمگين با تهديدشان، مرا در انباري خانه حبس كرد تا بميرم. ... وزير دادگستري:لايحه دولت، مانع ازدواج مجدد بي ضابطه مي شود ... اینبار تو سرنوشت ساختی! ... بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -7-بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر .
اما متأسفانه پسر بزرگش ـ رضا ـ بناي ناسازگاري گذاشت و مرا در خانهشان ... شتافتند، اما پسر خشمگين با تهديدشان، مرا در انباري خانه حبس كرد تا بميرم. ... وزير دادگستري:لايحه دولت، مانع ازدواج مجدد بي ضابطه مي شود ... اینبار تو سرنوشت ساختی! ... بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر خونين شهر -7-بايگاني حكايت نخل هاي سوخته سر .
ویژه نامه روز نهم ضیافت الهی
فرمودند : دل با آن فروتن ، و نفس رام مى شود و مؤمنان از آن سرمشق مى گيرند . ... حكمت 107 : علل سقوط عالمان بى عمل (اخلاقى ، علمى)وَ قَالَ [عليه السلام] رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لَا يَنْفَعُهُ . .... ذکر شد، برخورد می کنند) که صبور هستند و صبر یعنی حبس نفس از انتقام شخصی و کسی .... مرا در تو رغبت افتاده ، آنچه مي گويم بايد انجام بدهي !
فرمودند : دل با آن فروتن ، و نفس رام مى شود و مؤمنان از آن سرمشق مى گيرند . ... حكمت 107 : علل سقوط عالمان بى عمل (اخلاقى ، علمى)وَ قَالَ [عليه السلام] رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لَا يَنْفَعُهُ . .... ذکر شد، برخورد می کنند) که صبور هستند و صبر یعنی حبس نفس از انتقام شخصی و کسی .... مرا در تو رغبت افتاده ، آنچه مي گويم بايد انجام بدهي !
-
گوناگون
پربازدیدترینها