تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 15 مرداد 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هنگامى كه مؤمن بر صراط مى‏گذرد، و مى‏گويد: بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. ناگاه زبان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1809581991




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شهر بي تو مرا حبس مي‌شود


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: زندگي در اين شهر پردود و در اين ازدحام سرسام‌آور، چندان هم سخت نيست و اوضاع و احوال تا اين حد كه شاعران و هنرمندان ترسيم كرده‌اند، غيرقابل تحمل نيست. شايد كه نه، حتماً روزگار ما با روزگار مولانا متفاوت است و چنان‌كه او مي‌گفت «والله كه شهر بي تو مرا حبس مي‌شود» براي ما هيچ «تو»يي وجود ندارد كه در نبودنش سر به كوه و بيابان بگذاريم و آوارگي را آرزو كنيم. ما از شهر شكايت مي‌كنيم و حتي دلگيري‌مان را با صداي بلند به ديگران اعلام مي‌كنيم و حتي در تمناي بهشتي خيالي- مثلاً پشت كوه قاف و چه بسا در آن سوي آب‌ها- مقاله مي‌نويسيم و شعر مي‌گوييم، اما اينها هيچكدام آنقدر جدي نيست كه باعث فرار و گريزمان از شهر شود. درواقع همه اين آه و ناله‌ها بهانه‌اي است براي اينكه حساب و كتابمان را از اوضاع نابسامان و مناسبات آزارنده – اما استوار- جدا كنيم و بگوييم كه ما نسبتي با اين شكل و شمايل نازيباي شهري نداريم. ناليدن از شهر و مناسبات شهري، البته منحصر‌ به‌ دورة ما نيست و خيلي هم به اقتضائات و قواعد «توسعه‌يافتگي» مربوط نمي‌شود، بلكه در طول تاريخ شهرها، و خاصه شهرهاي بزرگ، ساكنين بي‌حوصله‌اي داشته‌اند كه اگر چه پاي در شهر داشتند و خانه در ازدحام و شلوغي بنا كرده بودند، اما در سر و دل سوداي ناكجا‌آباد را مي‌پرورانده‌اند. مي‌گويند آتن، در روزگار افلاطون، از هر مدينه‌اي متمدنانه‌تر اداره مي‌شد و از اتفاق شأن و منزلت دوستداران دانش نيز- لااقل بيشتر از روزگار ما- رعايت مي‌شد، اما افلاطون به مدينه‌اي ديگر مي‌انديشيد و تمناي ايده‌‌آل «پليس» را به جان شاگردان خود مي‌انداخت. ]تمناي مكان و بلكه زماني ديگر منحصر به فلاسفه حرمان‌زده نيست و مومنين نيز به دنبال «سواد‌اعظم» مي‌گردند و شاعران نيز خيال «آرمان‌شهر» را در دل مي‌پرورانند. بي‌ترديد آدمي به خيال زنده است و همه مصائب را به اميد اينكه روزي به تمناي خود دست يابد از سر مي‌گذراند. اين خيال‌ها ممكن است حالا حالاها متحقق نشوند، اما بدون چنين خيال‌ها و تصاويري، ملال زندگي قابل تحمل نخواهد بود. ايده‌‌آل‌ها بر هم منطبق نيستند. يعني اينكه آرمان‌شهر فلاسفه همان سواد‌اعظم اهل ايمان نيست و در ناكجاآباد شاعران نيز فيلسوفان آسوده‌خاطر نخواهند بود. اگر «اتوپياي» تامس مور را خوانده باشيد، مي‌پذيريد كه در آن اهل ايمان جايي ندارند و اگر مدينه فاضله افلاطون هم يادتان باشد، مي‌دانيد كه شاعران را به آنجا راه نمي‌دهند، بلكه كلاه افتخار بر سرشان مي‌گذارند و تا دروازه شهر بدرقه‌شان مي‌كنند. سواداعظم هم كه دقيقاً نمي‌دانيم كجاست، خيلي جاي راحتي براي شاعران و فيلسوفان نيست. اما چيزي كه هست، اين است كه هر كس دنبال مفري مي‌گردد تا رخت و بخت خويش را جمع كند و به ناكجا‌آباد خود برود. حافظ كه يادتان هست كه به نمايندگي دل‌هاي سودازده، دنبال مجالي مي‌گردد كه از شهر بي‌نگار بيرون رود و به ديار حبيب باز گردد. «من از ديار حبيبم نه از بلاد رقيب/ مهيمنا به رفيقان خود رسان بازم» ديار حبيب كجاست و اين بلد رقيبي كه در آن گرفتار آمده‌ايم، آيا همين شيراز و مصر و عراق و شام است؟ فرمود «نيست در شهر نگاري كه دل ما ببرد/ بختم ار يار شود رختم از اينجا ببرد» و سوال اينجاست كه اين ديار كجاست كه بي‌ نگار، حتي به حافظ نيز اذن دخول نمي‌دهند؟ تصور شهري و بلكه دياري در آن سوي مناسبات و جغرافيا و زمان ما، منحصر به مومنين و فلاسفه و شعرا نيست. اهل سياست هم در سر سوداي شهري را مي‌پرورانند كه با آرمان‌هايشان منطبق باشد و در مبارزه و فعاليت‌هاي خود، چنان رفتار مي‌كنند بلكه روزي كشتي توفان‌زده‌شان به ساحل امن آرمان‌شهرشان برسد. ساحل امن اهل سياست اما يكي دو تا نيست. شكل كمونيستي‌اش مي‌شود «1984» و يا وضعيت تمسخر‌آميز آن «قلعه حيوانات» و شكل فاشيستي‌اش «ديكتاتور بزرگ» و جامعه باز و اطلاعاتي‌اش «ترومن شو» يا «دنياي شگفت‌انگيز نو». دانشمندان هم به اقتدار بي‌چون و چراي دانش مي‌انديشند و جامعه‌ ايده‌‌آلي را فرض مي‌كنند كه در آنجا هر مقامي كه روزي از آن خدايان، پيامبران، موعظه‌كنندگان، شاعران و معلمان بوده، به تصرف دانشمندان درآمده باشد. اگرچه دستپخت دانشمندان به ذائقه اهل هنر خوش نمي‌آيد. متروپليس ترسيم چهره‌اي كريه و غيرقابل‌تحمل‌تر از همه شهرهاي علم است، بگذريم. عرضم اين بود كه بگويم بي‌خيال و بي‌آرمان‌شهر نمي‌توان به‌سر برد. حتي مردم فرودست نيز كه دائم درگير كار و بار روزمره‌اند و از خستگي مدام به ستوه آمده‌اند، هرگز قادر نخواهند بود كه خود را يك‌سره از روياي شهر خيالي خويش برهانند. اين شهر رويايي در قوم يهود با اورشليم و كوه صهيون و قبه‌الصخره منطبق شده در حالي‌كه باقي اقوام هنوز براي مفاهيم آرماني خود مصداقي نيافته‌اند. شايد از آن جهت كه اصلاً مصداقي وجود ندارد و يهودي‌ها هم اين مفهوم و مصداق را صرفاً بهانه‌اي براي مقاصد سياسي خود و دستيابي به نقطه‌اي سوق‌الجيشي در خاورميانه گرفته‌اند. واقع امر اين است كه آرمان‌شهر تا حدود زيادي در همان ناكجاآباد است و بي در كجايي آن قابليت تحقق يافتن ندارد. به تعبير مولانا «اين وطن مصر و عراق شام نيست». صهيون مادامي كه به مثابه مفهومي دست‌نيافتني باشد، تمنايي شاعرانه و منطبق بر آرمان‌‌خواهي است، اما همين كه در ملتقاي سه‌ قاره و در وادي طور مصداق مي‌يابد، موجبات «هار مجدون» - جنگ آخرالزمان- را فراهم مي‌آورد. آرمان‌شهر بيشتر از آنكه مكان و زماني در دسترس باشد، يك تمناست. تمنايي كه ذهن و دل و بلكه روح ما را از بي‌خانماني ابدي منتزع مي‌كند و به ما يادآور مي‌شود كه «چنين قفس نه سزاي چو من خوش‌الحانيست...» اتوپيا تحقق پيدا نمي‌كند و اگر هم مردم، شهري را منطبق بر مفاهيم اتوپيايي بنا نهند، وضعيت رقت‌باري بنا مي‌شود نظير گاتهام سيتي يا متروپليس يا اسرائيل و يا قلعه حيوانات. ما در هر شهري كه به سر مي‌بريم آن شهر وطن ما نيست و هيچ آسايش و رفاهي قادر نخواهد بود كه تمناي وطني ديگر را در ذهن و دل ما از بين ببرد. براي اينكه منظور را آسوده‌تر بيان كنم، ارجاعتان مي‌دهم به صحنه‌هايي از فيلم گلادياتور. اگر يادتان باشد قهرمان فيلم، بنا به اقتضائاتي كه در آن گرفتار آمده بود مي‌جنگيد، عشق مي‌ورزيد، مبارزه مي‌كرد و براي بقاي دموكراسي، سناتورهاي رومي را با خود همراه مي‌ساخت. اما دلش جاي ديگري بود. حاضر غايبي بود كه در كشاكش جنگ و خونريزي، دلش را به گشت و گذار ميان گندم‌زاري در آن سوي كوه قاف- و در پس درياي ظلماني- مي‌فرستاد، تا همنشين و هم‌نفس پرندگان و خوشه‌هاي طلايي گندم باشد. مردان بزرگ فقط بخشي از وجودشان را به امور متداول مشغول مي‌كنند و روح و دلشان را به همان تفرج در «بي در كجايي» مي‌فرستند كه انتهاي لطف و صفا و پاكي است... «هرگز حديث حاضر غايب شنيده‌اي/ من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است»




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 222]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن