واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: اينجا دلتنگي هاي مادران از صبح تا شب و حتي در هنگام خواب نيز ادامه مي يابد. دلتنگي از ديدار فرزند، آنان را يك لحظه رها نمي كند هر چند شايد برخي از مادران به اين مقصود برسند اما براي شماري از مادران، اين تمناي كوچك نيز اجابت نمي شود. در روز مادر به قصد ديدار از اين مادران دلتنگ و مهربان، ساعتي را همنشين فرشته هايي مي شوم كه بهشت زير پاي آنان است. وارد اتاقهاي آسايشگاه كه ميشوم تمام توجه من به ساكنان اين اتاق ها كه زماني در كنار كانون گرم خانواده سرگرم رسيدگي و تربيت فرزندانشان بودند، معطوف مي شود. اينجا چشمان منتظر مادران به درها دوخته شده تا شايد فرزندان آنان از راه برسند و براي لحظه اي در كنار آنان آرامش بگيرند. اين حكايت مادران آسايشگاه كهريزك است كه براي ديداري، لحظه شماري مي كنند. فرنگيس 80 ساله كه به گفته خودش دو سال است كه به اين مركز آمده ولي سوابق پرونده وي هشت سال را نشان مي دهد، مي گويد: مي خندم مادر، اما دلم نمي خنده.، شما ها رو مي بينم? ياد چهار تا جوونم مي افتم. چهار تا پسر داشتم مثل شير كه بين 14 تا 20 سال داشتند. فرنگيس مي گفت: هر چهار فرزند خود را در جنگ حق عليه باطل به انقلاب اسلامي تقديم كردم . ولي دو تا از آنان قول دادند به من سر بزنند و من هر صبح، چشمانم را به اميد ديدنشان باز مي كنم. هنگام ظهر است و صداي ملكوتي اذان همه جاي آسايشگاه را فرا گرفته است. سجاده بيشترشان روي زمين پهن مي شود و مشغول عبادت مي شوند. نگاهم به نرجس گره مي خورد كه دچار سكته مغزي شده و اكنون چهار سال است در و ديوار اين اتاق ها را نظاره مي كند و مرواريد اشك هايش بر صورتش غلطان است و زير لب زمزمه مي كند كه چرا فرزندانم مرا نمي خواهند. مي پرسم چه آرزويي داري ؟ گريه امانش نداد بعض گلويش، تسليم اشك هايش شد و راه سخن گفتن را برايش هموارتر ساخت. به جوانان توصيه كرد از مادران شان نگهداري كنند. او خطاب به فرزندانش كه اكنون اينجا نبودند، مي گويد: زماني شما فرزندان ما بوديد و اكنون ما به عنوان فرزندان شما، احتياج به مراقبت و نگهداري داريم. از اتاق خارج مي شوم، مادري روي ويلچر كه 70 ساله به نظر مي رسيد توجه مرا جلب كرد. او از شيطنت هاي كودكي اش و همچنين از تمام زحمت و مشقتي كه در زندگي كشيده گفت. شايد همين سختي ها باعث شده اكنون چهره اش پيرتر از سنش نشان مي دهد. حالا پس از عمر پرمشقتي كه گذرانده، گذران عمر روي تخت و ويلچر و كنار مادراني مثل خودش به او ياد داده كه نبايد توقع زيادي از زندگي داشته باشد. كم كم روز از نصف گذشته بود بايد براي تهيه گزارش و مطلب ديگري، آنجا را ترك مي كردم. دل كندن از اين همه مهر مادرانه براي من سخت و دشوار بود. حرف هاي آنان هنوز در گوشم طنين انداز است. وقتي حرف هاي آنان را در ذهنم مرور مي كنم آنان تنها يك خواسته داشتند و آن نيز ديدار فرزندان خود بوده است. آيا اين مادران حداقل در روزهايي كه به نام آنان در تقويم ثبت شده فرزندان خود را ديدار خواهند كرد؟ اين پرسشي بود كه هنوز مرا رها نكرده است. اجتمام **9188** 1569**
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 129]