واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: یادداشت ضرغامی درباره سخنان ذالنور با بغض میپرسم حال شما در شب عملیات کدام بود. عشق آمیخته با ترس و یا بیم ممزوج با کمالطلبی و استعلاجویی و چه کسی میداند حال شما همسران شهدا کدام بود؟ شما یاران شهدا که داغ شقایق دیدهاید. الف: پس از آنکه حجت الاسلام ذوالنور درباره همسر شهید حمیدباکری به ایراد اتهاماتی پرداخت، عزت الله ضرغامی در روزنامه جام جم در مقالهای با عنوان "همسر حمید" نوشت: از جنگ و قصههای آن گفتن، آن هم این موقع بلاخیز و نیز وقت بلاسوز چه حکایتی است؟وقتی که با چشمی اشک و دیگری خون، غمنامه جانسوز همسری از تبار یاران شهید را میخوانم دلم سخت طوفانی است و چشمانم بارانی. شبهای پادگان اللهاکبر، شبهای دوکوهه، غروبهای گلف و زمین داغ و آسمان پر از فتنه و ذهن پر از تلواسههای دائم ماندن و یا رفتن یاران. چه کسی پناه آن جان پناهان بود. آن غزلوارههای ناب مردانگی و بینیازی که بودن را عزت بخشیدند و خوشنام و گمنام رفتند تا میراثخواران منفعتطلب و ناآگاه و زشتگو بر شما بتازند و فکر کنند که لب ریختههاشان نصاب بهشت است و جهنم.تبار شما را میشناسم از مهدی و حمید باکری و همت و خرازی و صیاد شیرازی تا بروجردی و کاظمی و باقری و متوسلیان و داوود کریمی و تا ... و کیست که به این مدعیان بگوید کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها؟! و بیاختیار یادم افتاد که در قحط سال هیزم، انقلابیون که پایشان کنار شومینه هنگام صرف قهوه عصرانه سوخت در پایان قائله مستنطق ما شدند که هنگام انقلاب کجا بودند؟ و این حکایت روایت تابسوز همه دورانها بوده است و انگار بنا است بماند.با بغض میپرسم حال شما در شب عملیات کدام بود. عشق آمیخته با ترس و یا بیم ممزوج با کمالطلبی و استعلاجویی و چه کسی میداند حال شما همسران شهدا کدام بود؟ شما یاران شهدا که داغ شقایق دیدهاید.کدام حالت وصف شما بود ای زینبیان زمانه در هنگامه عملیات والفجر، محرم، مسلم تا مرصاد و کدام خواهد بود تا چه میدانم در چه روزی و عملیاتی دیگر.اینک چه شده که درد و داغ شما را و نالهتان را به آسمان بردهاند و چنان به خشمتان آوردهاند که به درد مینویسید «من همسر شهید باکری هستم.»مگر آفتاب، مگر آب، مگر آبرو باید از خود بگوید.آنگونه که همت را و حمید و متوسلیان را میشناسم اینان را یادم نمیآید. کجای جنگ و چه وقت جنگ بودهاند. این صداهای مبهم چیست که تا این هنگام عمر به گوشم نرسیدهاند، من که در غروب فاو میخواندم: عصر عاشورا زینب کبری میدهد ما را درس جانبازی.شهادت میدهم به یا زهراهای مطهر و عطر معطر جنگ که اگر شما نبودید یاران ما که جهان تنگشان بود چنین شیراوژن به جبهه خصم نمیشتافتند و اینکه میگویند اگر یاران رفتند زندگی را زمین بگذارید چه حرفی است اینان مگر جوکیان هندند که میگویند اگر مرد از دار دنیا رفت زن هم باید بمیرد و ...بدا به حال ما که ماندیم و دیدیم روزگار پوستین وارونه پوشیدن احکام و مسلمات دین از سوی جماعتی طلبکار و مدعی تا از راه رسیده که بر همسران یاران ما بیمحابا میتازند.باشید سرافراز به نام، بمانید در مسیر تابناک اسلام ناب محمدی (ص) راه منیر یارانمان را همچنان سربلند، شجاع و فاطمی ادامه دهید که میدهید. به همین سادگی.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 225]