تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815374930




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رباتي كه سيم‌هايش قاتي پاتي شد


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
رباتي كه سيم‌هايش قاتي پاتي شد
در زمان‌هاي قديم، يك شب سرد زمستان، در كلبه كشاورزي صداي گريه نوزاد پيچيد، طوري كه چند خانه آن‌طرف‌تر، كدخدا هم از خواب پريد. باز كرد ببيند صدا از كجا مي‌آيد، يكهو در آسمان چشمش به يك ستاره دنباله‌دار افتاد. او كه خيلي وقت بود براي اثبات همه چيزداني‌اش، هيچ‌چيز پيدا نكرده بود دو داستانك «ستاره دنباله دار...» و «رباتي كه سيم‌هايش قاتي پاتي شد» به ترتيب از بابك آتشين‌جان و فريبا كلهرستاره دنباله دار... در زمان‌هاي قديم، يك شب سرد زمستان، در كلبه كشاورزي صداي گريه نوزاد پيچيد، طوري كه چند خانه آن‌طرف‌تر، كدخدا هم از خواب پريد. باز كرد ببيند صدا از كجا مي‌آيد، يكهو در آسمان چشمش به يك ستاره دنباله‌دار افتاد. او كه خيلي وقت بود براي اثبات همه چيزداني‌اش، هيچ‌چيز پيدا نكرده بود، ستاره دنباله‌دار را توي هوا قاپيد و برد صاف گذاشت كف دست پدر بچه‌، كه: «بايد به خودت افتخار كني. نشان به اين نشان كه پسرت مرد بزرگي مي‌شود.» كشاورز هاج و واج مانده بود، اما حس كرد بايد به كدخدا اعتماد كند. اين بود كه شروع كرد به افتخار كردن. سال‌ها بعد، يك روز گرم تابستان، وقتي كشاورز پير خسته و عرق‌ريزان از مزرعه به خانه برگشت، پسرش توي سايه ايوان لم داده بود و به شكل خلاقانه‌اي، هم خودش را باد مي‌زد، هم مگس‌ها را مي‌پراند. كشاورز هنوز هاج و واج بود. بينوا چه كار مي‌توانست بكند: كدخداي روان‌شاد پيش‌بيني‌اش اشتباه از آب درآمد، قبول، ولي ديگر چرا مژده آينده درخشان پسرش را موقع به دنيا آمدن دخترش داده بود؟ بابك آتشين‌جان رباتي كه سيم‌هايش قاتي پاتي شد يك ربات نو و خوشگل بود كه كارهاي زيادي ازش بر مي‌آمد. او مي‌توانست به تنهايي وسط‌ آتش برود و به كسي كه توي آتش گير افتاده كمك كند. مي‌توانست تنهايي آتش را خاموش كند. مي‌توانست راه‌هايي براي نجات كساني كه توي دردسر افتاده بودند پيدا كند. زورش هم آن‌قدر زياد بود كه مي‌توانست دستش را زير آوار بگيرد و از ريزش آوار جلوگيري كند. روزي جايي آتش گرفت و قرار شد ربات آتش‌نشان براي اولين بار دست به كار بشود و آتش را خاموش كند. اما وقتي نگاه ربات به آتش افتاد اتفاق عجيبي افتاد. ربات به جاي اين‌كه آتش را خاموش كند، همان‌طور ايستاد و آن را نگاه كرد. هي به آتش نگاه كرد و از جايش تكان نخورد. آتش هي شعله مي‌كشيد و قرمز و آبي و سبز مي‌شد. هي جرقه مي‌زد و جلوي چشم ربات آتش‌نشان بزرگ و بزرگ‌تر مي‌شد. ربات آتش‌نشان گرمي آتش را حس كرد، اما با خودش گفت: «آتش خيلي زيباست. چرا بايد خاموشش بكنم؟!» آتش هي بزرگ‌تر شد و بيشتر شعله كشيد و همه جا را سوزاند. حالا درست به جلو پاي ربات رسيده بود. داشت خودش را بزرگ‌‌تر مي‌كرد تا به ربات برسد كه ربات به موقع خودش را كنار كشيد. از آن روز ربات آتش‌نشان يك ربات نو و خوشگل اما به درد نخور است. چون سيم‌هايش قاتي پاتي شده است و هميشه خدا هم در حال جرقه زدن است. يعني بيشتر وقت‌ها كه به آتش فكر مي‌كند، جرقه مي‌زند و به ياد آتشي مي‌افتد كه خيلي قشنگ بود و رقص قشنگي هم داشت. اما هنوز نمي‌داند چرا بايد چيزي را كه خيلي زيباست و رنگ‌هاي قشنگي هم دارد خاموش كند! منبع:





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 285]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن