واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم آنلاين: حالا 43 سال از خلق شاهكار گابريل گارسا ماركز ميگذرد، اثري كه نويسنده كلمبيايي را به شهرت رساند. هفته گذشته وبسايت Oprah به بهانه چهلوسومين سال انتشار «صدسال تنهايي» نگاهي به زندگي و آثار اين نويسنده داشت. او را در سراسر آمريكاي لاتين ميشناسند و به نشانه علاقه، گابو صدايش ميزنند. هموطنانش در كلمبيا، جنوب آمريكا و وطن دومش مكزيكوسيتي ، با عشق و احترام از او ياد ميكنند. همگي اينها مدعياند او به آنها تعلق دارد. او به عنوان نويسندهاي كه برنده جايزه نوبل ادبيات شده بر نويسندگان و خوانندگان سراسر جهان تأثير گذاشته است. روزنامهنگار، مربي روزنامهنگاران، فيلمنامهنويس سينمايي و تلويزيوني و منتقد سينماست و از روايتي كه خود از سياست دارد، حمايت ميكند. او افكار خود را بيان ميكند و فقط به زبان اسپانيايي مينويسد و تكلم ميكند. گابريل با لقب گابو (به معناي گبريل كوچولو در اشاره به اسم پدرش) مارس سال 1927 در شهر كوچك و توليدكننده موز، يعني آراكاتاكا به دنيا آمد. زمان تولد گابريل، توليد موز در آراكاتاكا در اوج شكوفايي خود قرار داشت ولي سال بعد، درآمد حاصل از توليد موز آنچنان نزول كرد كه اوضاع اقتصادي شهر بههم ريخت و اين بههمريختگي هرگز درست نشد. از آنجا كه پدر و مادرش معاش خانواده را بسختي تأمين ميكردند، پدر و مادربزرگ مادرياش او را نزد خودشان بردند و مثل يكي از اعضاي خانواده بزرگ كردند. آنها آدمهاي شاد و پرنشاطي بودند. پدربزرگش يك سرهنگ قديمي با مدال افتخار بود كه اهالي شهر آراكاتاكا برايش احترام قائل بودند. او براي تأمين معاش خانواده، آبنباتهايي به شكل حيوانات ميفروخت. پدربزرگ گابريل حتي عجيب و غريبترين و خرافاتيترين قصهها را هم با اعتقادي راسخ تعريف ميكرد. هر دوي آنها قصهگوهاي بزرگي بودند و خانهاي كه آنها گابو را در آن بزرگ ميكردند، جنزده بود. زندگي و هنر گابريل گارسيا ماركز اين گونه شكل گرفت. كولي تشنه گارسيا ماركز در 19 سالگي با اين كه شور و شوق زيادي براي نويسنده شدن داشت، چون ميخواست به نظر پدر و مادرش مبني بر سودمند بودن احترام بگذارد، وارد دانشكده حقوق بوگوتا شد. گارسيا كه تشنه بود چيزي او را مشغول خود كند، به جاي آن كه درسهايش در دانشكده حقوق را بخواند، در شهر بوگوتا پرسه ميزد و شعر ميخواند. او آثار نويسندگاني چون فرانتس كافكا و ويليام فالكنر (نويسنده آمريكايي كه بيشترين آثار ترجمه شده را در زمان او داشت) و ارنست همينگوي و جيمز جويس و ويرجينيا وولف را نبوغآميز ميدانست. در اين زمان نويسندگي را شروع كرد. اولين كتاب او رمان كوتاهي به نام «توفان برگ» (1952) بود كه ناشران از چاپ كردن آن عذر خواستند، ولي مدتي بعد، از سوي يك ناشر كه مدير آن ناگهان غيبش زد، براي چاپ پذيرفته شد. ماركز عاشق گارسيا ماركز پيش از آن كه در 18 سالگي زادگاه خود را براي رفتن به دانشگاه ترك كند، با دختر 13سالهاي به نام مرسده بارچا پاردو آشنا شد و گفت او جالبترين زني بوده كه در تمام عمرش ديده است. او با شور و عشق به مرسده پيشنهاد ازدواج داد. مرسده در 13 سالگي ميدانست كه ميخواهد درس و مدرسهاش را به پايان برساند. او به پيشنهاد ازدواج گارسيا ماركز جواب رد داد؛ هرچند اين دو 14 سال بعد با هم ازدواج كردند، ولي عشق آنها يك عمر طول كشيد و پيوند زناشوييشان براي گارسيا ماركز يك نيروي پيشبرنده و انگيزهبخش شد. مرسده منبع الهام و قهرمان ماركز است. اين دو به يكديگر اطمينان متقابل داشتند. وقتي ماركز در پي يك سفر با اخراج از دانشكده حقوق مواجه شد، مرسده در 27 سالگي صبورانه منتظر او ماند تا اين كه گارسيا نزد او بازگشت. تبعيدي گارسيا ماركز پس از آن كه دانشگاه را ترك كند، سراغ روزنامه نگاري رفت. او در آن زمان يك مقاله احساساتي، اما بحث انگيز درباره يك ملوان كشتي شكسته در كلمبيا نوشت. سردبيران روزنامه مربوط كه نگران شده بودند دولت وقت به خاطر اين مقاله رسواكننده گارسيا ماركز را تحت پيگرد قرار بدهد، او را به ايتاليا فرستادند. در اروپا دوستان گارسيا ماركز مدام او را جا بهجا ميكردند تا دچار دردسر سياسي نشود. او 5 سال از شهرها و كشورهاي مختلفي چون رم، ژنو، لهستان، مجارستان، پاريس، ونزوئلا، هاوانا و نيويورك گزارش فرستاد. او همچنان به نوشتن گزارشهايي كه به آنها اعتقاد داشت، ادامه داد؛ ولي اين گزارشها باعث شدند او در كشور خود كلمبيا و جاهاي ديگر به يك تبعيدي تبديل شود. او به دليل ماهيت بحثانگيز نوشتههاي سياسياش به سال 1980 در كشورش مورد استقبال قرار نگرفت. با ويزاي بسيار محدودي كه در اختيار داشت از سال 1962 تا 1996، يعني بيش از 30 سال، اجازه ورود به خاك آمريكا را نداشت. خيليها او را يك خائن و شورشي ميدانستند و خود ماركز هم هرگز بابت اين قضيه عذرخواهي نكرد. نويسندگي و موفقيت گارسيا ماركز پس از پشت سر گذاشتن يك دوره 3 ساله انسداد ذهني نويسنده كه تا ابتداي سال 1965 طول كشيده رماني شخصياي كه هميشه دنبال نوشتن آن بود، از ذهنش تراوش كرد. در طول فقط يك هفته از انتشار رمان «صد سال تنهايي» در سال 1967 تمامي 8 هزار نسخه اين رمان به فروش رفت. اين رمان به چندين و چند زبان زنده دنيا ترجمه شد و جوايز ادبي معتبري چون چيانچيانو در ايتاليا، جايزه بهترين كتاب خارجي در فرانسه و جايزه رومولو گالگوس و در نهايت جايزه نوبل ادبيات را به دست آورد. گابو در پي اين موفقيت به نويسندگي خود همچنان ادامه داد. رمانهاي او، هم جادويي و هم افسانهاي، از سال 1970 تاكنون او را در صف اول ادبيات قرار داده است: پاييز پدرسالار، وقايعنگاري يك مرگ پيشبيني شده، عشق سالهاي وبا، تيمسار در هزار تويش و از عشق و شياطين ديگر. او همچنان به نوشتن كتابهاي پر و پيمان و جذاب ادامه ميدهد. در مورد كتابهاي گارسيا ماركز، خواننده از يك بابت ميتواند كاملا مطمئن باشد، اين كه از خواندن كتابهاي اين نويسنده به هيچ وجه احساس خستگي و كسالت نخواهد كرد. او از وقتي در سال 2003 كتاب بيوگرافياش با اسم مناسب «زندهام تا روايت كنم» را منتشر كرد، با تحسينهاي فراواني رو بهرو شد. اين كتاب غيرداستاني مثل كتابهاي داستانياش قلب خوانندگان سراسر جهان را ربود. گارسيا ماركز «خاطرات دلبركان غمگين من» را سال 2005 منتشر كرد. *** گفتني است اسداله امرايي، روزنامهنگار و مترجم معروف، بتازگي يكي از رمانهاي ماركز را كه پيش از اين با عنوان پاييز پدرسالار در ايران شناخته شده بود، با نام «خزان خودكامه» ترجمه و منتشر كرده است. نويسنده بيادا گارسيا ماركز با موهاي مجعد و قدي كوتاه در حالي كه يك لباس كار آبيرنگ زيپدار به تن داشت، از ماشينش پياده شد. ظاهرا اين لباسي است كه گارسيا براي نويسندگي هنگام صبح تن ميكند. اتاق كار ماركز در واقع يك خانه ويلايي جداگانه است كه با وسايل تهويه هواي مخصوص تجهيز شده (ماركز هنوز نتوانسته خودش را با سرماي صبحگاهي مكزيكوسيتي وفق دهد.) علاوه بر اين، هزاران صفحه موسيقي، دايره المعارفهاي مختلف و ديگر كتابهاي مرجع، تابلوهاي نقاشي از نقاشان آمريكاي لاتين و يك مكعب روبيك روي ميز عسلي، توجه آدم را به خود جلب ميكنند. اثاثيه باقيمانده شامل يك ميز تحرير و صندلي ساده بود و يك كاناپه و يك صندلي راحتي كه با هم ست بودند. گارسيا ماركز با وجود شهرت جهانياش، همچنان آدمي متواضع و فروتن است و هيچگونه ادا و اطوار غيرعادي از خودش در نميآورد كه اين جاي تحسين دارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 231]