واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: همشهری:كتاب «چه باشد آنچه خوانندش تفكر؟» كه اخيراً به فارسي برگردانده شده، از مهمترين آثار هيدگر بين سالهاي 1956-1946 است. اهميت اين 10سال در سير تفكر هيدگر از اين حيث است كه وي، از مفهوم «وجود» و تأكيدي كه بر آن دارد، جدا ميشود و به امر «تفكر» روي ميآورد. نيز همين كتاب سالها بعد در تفكر اروپاي غربي تأثير بسزايي گذاشت و بسياري از متفكران موسوم به پساساختارگرا و پسامدرن از آن بهره گرفتند. در اين كتاب هيدگر به لزوم تفكر، يعني آنچه - به نظر وي- در اين سالها رها شده توجه نشان ميدهد و با بيان 4 دلالت، تلاش دارد تا اهميت آن را به خواننده گوشزد كند. به نظر هيدگر تفكر چونان ابژهاي كه ما قصد تصاحب آن را داشته باشيم، نيست، بلكه «تفكر»، امري است كه ما را به خود فراميخواند. نظر به اهميت اين كتاب و تأثير آن در گفتمان فلسفي و فكري معاصر، هفته گذشته نشستي با حضور مترجم( سياوش جمادي)، دكتر بيژن عبدالكريمي و دكتر فريد اوليايي در سراي اهل قلم برگزار شد. آنچه از پي ميآيد، چكيدهاي است از مطالب گفته شده در آن جلسه. نشست با سخنان مترجم درباره علت برگردان عنوان كتاب؛ يعني «was heiss t denken?» به عبارت فارسي «چه باشد آنچه خوانندش تفكر؟» آغاز شد. جمادي توضيح داد كه اين عبارت (فارسي) را از بيتي از شعر شيخ محمود شبستري برگرفته است. نويسنده كتاب «سيري در جهان كافكا» با بيان اين نكته كه بسياري از آراء و سخنان در فرهنگ فكري ما پشتوانه لازم را ندارند و تنها بايد آنها را به اعتبار گوينده و نويسندهاش پذيرفت، درباره هيدگر و فلسفهاش معتقد بود كه درست است كه روش هيدگر استدلالي (منطقي) نيست؛ ولي اينگونه نيست كه هرچه ميخواست، بگويد. به هر حال، او در دنياي مدرن ميزيست و با لوازم و پيامدهاي آن آشنا و مأنوس بود. هيدگر از كل تفكر مدرن انتقاد ميكند؛ اما اين انتقاد در فضاي مدرن است. در تفكر مدرن گوينده و انديشمند مسئول است كه گزارههاي خود را عقلاني سازد. مترجم كتاب «وجود و زمان» بار ديگر به دليل گزينش خود از واژه «خواندن» بهجاي «heissen» در عنوان كتاب هيدگر، روي آورد و اين فعل آلماني را در معناي خواندن (فراخواندن و دعوت) دانست. به نظر وي، هيدگر تفكر را فراخوان ميداند و براي اين معنا دلالتهايي ميآورد. يكي از آن دلالتها، اين است كه تفكر تا كنون از طريق منطق سامان يافته، حال آنكه ما بايد به وجهي پديدارشناختي، مقام تفكر را بازشناسيم. او از اين طريق به دلالت چهارم خود كه دلالت معيارگذار است، ميرسد: «تفكر ما را به چه ميخواند؟» او در پاسخ ميگويد: « آنچه كه تفكر ما را به آن فراميخواند، امر انديشيدني است. از اينرو، كتاب در پي اين انديشيدنيترين امر است. از نظر هيدگر، تفكر ابژهاي نيست كه در برابر خودمان قرار دهيم. تفكر چيزي است كه ما را به سوي خود فراخواند. هرچه به طرف امر تفكر ميرويم، از ما دور ميشود. بنابراين، تفكر امري غايب است. تفكر سوژه- ابژه حاصل تفكر منطقي و منطق سقراط به بعد است. اين منطق، موضوع تفكر را چونان «تختخواب پرو كروست» با ذهن ما جفتوجور ميكند. حال آنكه امر فراخواننده با ابژه متفاوت است. از آغاز فلسفه، امر فراخواننده به ابژه بدل شد و از همين جا جنگ و كينتوزي نيز آغاز شد، تا اينكه به نيچه برسد و او صحبت از كينتوزي و قدرت كند. هيدگر هم با استناد به نيچه و پارميندس اين خط را با برهان پديدارشناختي پي ميگيرد.» هيدگر آن طرف خط «نيهيليسم» ايستاده است دكتر بيژن عبدالكريمي؛ ديگر سخنران نشست، نقد خود را معطوف به 2 بخش نقد ترجمه و نقد مترجم كرد. وي در آغاز با بيان اينكه براي هر نقدي ازجمله نقد ترجمههاي فلسفي معيار ميخواهيم، گفت: «من براي نقد خود، معيار شخصي دارم. تفكر شورانگيز است. شايد شورانگيزترين امري باشد كه براي انسان وجود دارد. انسان يگانه موجودي است كه به طرح پرسش درباره همهچيز و حتي خودش ميپردازد. اگر تفكر مخاطرهانگيز است، مأمن و سكناي آدمي نيز است. متفكر ميكوشد تا مأمن و سكنا براي آدميان فراهم آورد.» نويسنده كتاب «هيدگر و استعلاء» نخستين مواجهه خود را با ترجمه كتاب «چه باشد آنچه خوانندش تفكر؟» اينگونه توصيف كرد: «وقتي كتاب به دستم رسيد، با ولع عجيبي خواندمش و ديدم كه چقدر اين تجربه اصيل است. حقيقتاً تفكر يگانه جايي است كه انسان در آن مأوا دارد. تفكر اگر اصيل باشد، همان عشق است. اصلاً در پرتو تفكر است كه ميتوان عشق، رهايي، آزادگي و آزادي را تجربه كرد. وقتي يك متن فلسفي اصيل را ميخوانيد، به دليل شورانگيزي تفكر در ما شور ايجاد ميكند. اين معيار شخصي من براي ترجمههايي است كه افرادي مثل جمادي از متون فلسفي ارائه ميدهند. بنابراين اگر ترجمهاي فلسفي احساس شور برانگيخت، وجودتان را گرم كرد، قلب شما را به تپش درآورد و حتي اشك را در چشمانتان گردآورد، نشاندهنده تفكر اصيل است زيرا تفكر امري مطلقاً ديگر است. بنابراين، اگر بخواهم براساس اين مقدمه در مورد كار آقاي جمادي داوري كنم، بايد بگويم كه برگردان بسيار موفقي است. با مطالعه اين ترجمه، شورانگيزي را در خود احساس ميكنيد. »وي سپس در ادامه به بيان نقدهاي خود از كتاب پرداخت: «نقد من به عواملي است كه سبب شده از شورانگيزي اثر كاسته شود. در متن ترجمه پارامترهايي هست كه اگر نبود، متن موفقتر بود. يك مشكل كثرت پانوشتهاي مترجم است. البته ميپذيرم كه بسياري از پانوشتها ضرورياند اما پانوشتهايي هستند كه پيوسته حضور مترجم را نشان ميدهند و گاهي وقتها آن را در متن پررنگ ميكنند. نيز وجود برخي واژههاي نامأنوس فارسي در متن، فهم آن را براي خواننده دشوار ميكند. قبول دارم كه در خيلي از مواقع اين واژهها صحيح هستند؛ اما صحيح بودن، يگانه راه مواجهه با زبان نيست، به قول هيدگر«زبان خانه وجود است. » من بايد در خانه خودم احساس آرامش كنم.» دكتر عبدالكريمي در پايان به بخش دوم نقد خود، يعني نقد مترجم و مقدمهاي كه بر كتاب نگاشته، پرداخت و در اين زمينه گفت:«گاهي وقتها نقد ما از متفكران با شأن آنها متناسب نيست و گاهي وقتها در مواجهه با آنها دچار توهم و فريب ميشويم. نوع نگاه آقاي جمادي به هيدگر نمايانگر نگاهي است كه اين اواخر رايج شده است. اين نگاه كه من از آن به نگاه «نيهيليستيك» تعبير ميكنم، با اتخاذ تفسيري سكولار در نقطه مقابل نگاه «تئولوژيك» از هيدگر قرار ميگيرد. مقدمه مترجم بركتاب، خيلي مفصل است ضمن اينكه او در برخي از جاهاي مقدمه بين خود و هيدگر فاصلهگذاري ميكند. حال آنكه ما تنها براساس يك بصيرت فلسفي ميتوانيم از يك متفكر فاصله بگيريم. موضع هستي شناختي و معرفتشناختي مترجم در برابر هيدگر مشخص نيست. از اينرو، به نظرم، مقدمه كتاب حاصل يادداشتهاي پراكنده وي است. گويا مترجم ميخواهد به ما بگويد كه هيدگر متاخر آنقدر اهميت ندارد كه هيدگر متقدم. بهنظرم اين تفسير «نيهيليستيك» از هيدگر جان كلام او را ميستاند. اين نوع تفسير عمدتا زير تاثير مكتب فرانكفورت است و به نظرم با ارائه چنين تفسيري، گذار هيدگر از «نيهيليسم» درك نشده است. در نهايت، آنچه بر جاي ميماند، جسم هيدگر است و بس و روح وي حضور ندارد، حال آنكه هيدگر در آنور خط «نيهيليسم» قرار ميگيرد.» گذار از «وجود» دكتر فريد اوليايي، آخرين سخنران اين نشست بود. وي ترجمه كتاب را كاري ارزشمند دانست وگفت تحت تاثير ترجمه آن قرار گرفته است. او با اشاره به جمله آغازين كتاب گفت: اگر ارزشي در كار هيدگر باشد، در همين جمله آغاز كتاب نهفته است. استاد دانشگاه اروپايي تحقيقات در پاريس در ادامه افزود:«ترجمه اين كتاب، كار دشواري بوده است و من در اينجا چندنكته را كه ميتوانست ترجمه كتاب را بهتر كند، بيان ميكنم. اول از همه از مقدمه مترجم شروع ميكنم. مترجم، كتاب«Beiträge Zur philosophie» هيدگر را عظيمترين اثر او دانسته است، حال آنكه اين كتاب، عظيمترين كار وي نيست و در واقع حاصل يادداشتهايي است كه هيدگر بين سالهاي 1938-1936 فراهم آورده بود. نكته ديگر آنكه مترجم محترم، واژه «Beiträge» را به «افادات» برگردانده است كه بهنظرم دقيق نيست. با گذاشتن اين واژه فارسي (افادات) به نظر ميرسد كه سر تفكر منت ميگذاريم، حال آنكه حرف هيدگر اين نبوده است. به هر روي اين كتاب را بهتر است «دستاوردهايي در تعاملات فلسفي» ترجمه كنيم. مشاور ارشد مدير كل يونسكو در امور فلسفي در خلال سالهاي 2004 تا2005 درباره جايگاه و نقش تاثيرگذار كتاب «چه باشد آنچه خوانندش تفكر؟» بر اين نظر بود كه اين كتاب براي فهم تفكر فلسفي هيدگر از اهميت بالايي برخوردار است. از ديگر سو، اين كتاب به ما كمك ميكند تا ميزان اثرگذاري هيدگر را بر تفكر معاصر فرانسه از جمله شالودهشكني(deconstruction) دريابيم. در واقع اين كتاب، بين سخنراني معروف هيدگر موسوم به خطر (Diegefahr) در 1946 و آن نامه وي به ارنست يونكر، به نام «فراسوي خط»(über die linie) در سال 1956 قرار گرفته است. از اين جهت مهم است زيرا اين كتاب نشان ميدهد كه آنچه براي هيدگر از اين پس اهميت يافته برخلاف كتاب «هستي و زمان»، ديگر وجود نيست. هيدگر در اين كتاب،ما را به تفكر فرا ميخواند. در اين اثر، مسئله «وجود» براي هيدگر مطرح نيست، آنچه براي وي قابليت طرح مييابد، متناهي بودن مطلق وجود يا به بيان بهتر، امكان خاص بودن آن است. او حتي بر مفهوم وجود خط ميكشد و معتقد ميشود كه بايد در جهت متناهي بودن مطلق وجود گام برداشت. دكتراوليايي سپس درباره نحوه وچگونگي تاثيرگذاري كتاب «چه باشد آنچه خوانندش تفكر؟» بر تفكر فرانسوي پس از جنگ دوم جهاني، به ويژه «ژاك دريدا» گفت: گرانل و دريدا همزمان، با واژه «abgrund» و «abbau» در آثار هيدگر مواجه و در ترجمه آن به فرانسه دچار مشكل بودند اما هر دو به طور جداگانه واژه فرانسوي «deconstruction» را براي آن گذاشتند. دريدا اين مفهوم را گسترش داد و فلسفه خود را براساس آن استوار كرد. آقاي جمادي «abgrund» را «ژرف سار» ترجمه كرده است كه به نظرم آن مفهوم مورد نظر هيدگر و دريدا را نميرساند. شايد بهتر باشد آن را « ورطه» ترجمه كنيم. هدف هيدگر و دريدا آن بوده كه به امري بازگردند كه از مفاهيم متافيزيكي عاري باشد. اين نشان ميدهد كه هيدگر از وجود، معناي ديگري اراده كرده است. نويسنده كتاب«هيدگر و آينده جهاني شدن» به زبان فرانسه در پايان، ديگر نقدهاي خود را بر ترجمه برخي از واژههاي آلماني اين ترجمه وارد ساخت .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 555]