واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: گزارش پشت صحنه يك فيلم تلويزيوني حماسه حجاب در «آذر، پايان پاييز» وقتي به سمت خيابان فاطمي ميرفتم تا خودم را به لوكيشن فيلم تلويزيوني «آذر، پايان پاييز» به كارگرداني سعيد ابراهيميفر برسانم كلي روي سوژه اين فيلم با خودم كلنجار رفتم. موضوع كشف حجاب و اتفاقات رخ داده بين سالهاي 1314 تا 1360 كه همهاش قرار است در يك فيلم تلويزيوني 90 دقيقهاي به تصوير كشيده شود. در اين باره از مادربزرگم هم زياد شنيده بودم كه رضاخان جز جگر گرفته چه بلايي بر سر مردم ايران آورد و به بهانه تجددخواهي به موضوع كشف حجاب رسميت بخشيد و قصه اين تلهفيلم از مقابله مردم با اين واقعه كه به نوعي به حماسه حجاب معروف است آغاز ميشود و همين حماسه حجاب خود نيز نام اوليه اين تلهفيلم بود كه حالا چرا نامش تغيير يافته بماند. براساس شواهد تاريخي اولين نشانههاي كشف حجاب از دربار ناصرالدين شاه قاجار آغاز شد. مسافرتهاي شاه به اروپا و مشاهدات وي از وضعيت پوشش زنان اروپايي در انتقال فرهنگ آن ديار به كشور و در ابتدا به دربار تاثير بسزايي داشت. به تدريج موضوع كشف حجاب در قالب تجددخواهي به محافل روشنفكري و اشعار شعرا نفوذ كرد و درمطبوعات منعكس شد. رضاشاه در 22 ارديبهشت 1314 «جمعيت زنان آزاديخواه ايران» را تحت رياست شمس پهلوي به عنوان گام تازهاي براي پيشبرد روند بيحجابي در كشور تاسيس كرد. و در همين فكرها بودم كه چشمم به تابلوي تاسيس... ميبخشين به تابلوي افتتاح گالري عكس و نقاشي ميافتد. از ماشين كه پياده ميشوم هوس ميكنم به اين گالري سري بزنم، اما بايد خودم را سر صحنه تلهفيلم برسانم. نشاني را كه از كيفم درميآورم ميبينم كه از شانس من لوكيشن توي همين گالري است. خانهاي دو طبقه كه طبقه بالاي آن دفتر عليرضا سبط احمدي تهيهكننده است و در طبقه پايين فضاي گالري تعبيه شده است. در برخورد اول تهيهكننده مرا به محمود محمد طائمه مدير توليد پروژه معرفي ميكند و او نيز مرا با مجتبي طاهرخاني برنامهريز و دستيار اول كارگردان آشنا ميكند كه در طول تهيه گزارش با من همكاري لازم صورت گيرد و گروه صميمي سعيد ابراهيميفر نيز در اين مورد از هيچگونه همكاري دريغ نكردند. امروز آخرين روز تصويربرداري اين پروژه است و با توجه به اين كه قبلا چندين بار براي تهيه گزارش هماهنگ كرده بودم، اما هر بار به دلايلي نتوانستم سر صحنه اين كار حاضر شوم و به قول معروف حالا كه رسيدم ديگر آخر ديگ است البته سكانسهايي كه باقيمانده سكانسهايي است كه شايد سرنوشت قصه را يك جورايي رقم ميزند. مثل سكانس 89C كه در محيط گالرياي كه سميرا (سوده سعدايي) دختر آذر (بهناز جعفري) برپا كرده است دوربين تصاوير اينسرتي تابلوها را از نگاه آذر شخصيت اصلي قصه امير مهديكيا نشان ميدهد كه در ميان اين تابلوها چشمآذر به تابلويي ميخورد كه پرتره خودش است و همين يكي از گرهها و كنش داستاني است كه در روند قصه اين تلهفيلم توسط نويسنده ايجاد شده است و اين تصاوير اينسرتي قرار است در نماها و سكانسهاي ديگر نيز از نگاه آذر نشان داده شوند. سكانس 2C، فضاي داخل دفتر گالري را نشان ميدهد؛ گالري كه متعلق به نامزد سميراست. مانيتور كارگردان بيرون دفتر گذاشته ميشود و دوربين مرتضي پورصمدي روي شاريو قرار ميگيرد و با دستور كارگردان روي ريل به سمت بازيگران تراولينگ ميكند. سميرا كه ليوان آب قندي را در دست دارد به سمت مادرش ميرود و از او علت ناراحتياش را جويا ميشود: مامان حالت خوبه؟ مادر در جواب كنجكاوي دخترش ميگويد: آره مادر خوب هستم. سميرا: پس چرا گريه كردي؟ آذر: چيزي نيست، ياد گذشتهها افتادم. در اين سكانسهايي كه گرفته ميشود با طراحي گريم مهري شيرازي و اجراي ياسمن محب اهري گذر زمان و گرد پيري بر چهره بهناز جعفري نمايان است و هنگامي كه پرتره خود را ميان تابلوهاي گالري ميبيند ياد گذشتهها ميكند و با تعريف اين خاطرات براي سميرا تازه داستان ناملايمات زندگياش بر مخاطب آشكار ميشود. خودم هم كنجكاو ميشوم اين خاطرات و داستان زندگي آذر را بدانم. بنابراين به سراغ كارگردان ميروم تا از اين حس كنجكاوي خلاص شوم، اما او درباره قصه اين فيلم چيز زيادي نميگويد و فقط به همين چند جمله بسنده ميكند: داستان اين تلهفيلم قصه دو خواهر است كه بشدت علاقهمند به يكديگر هستند. اتفاقي در زندگي آنها ميافتد كه اتفاق بدي هم نيست؛ اما تبديل به اتفاق بدي ميشود و آن ازدواج يكي از خواهرهاست كه باعث ميشود از هم جدا بيفتند. البته اين خط كلي قصه است و بهانهاي است تا ما بتوانيم بخشي از تاريخ معاصرمان را ببينيم. ابراهيميفر با اشاره به اين كه دراين كار به نسبت يك كار تله فيلم از لوكيشنهاي زيادي استفاده شده ميگويد: نزديك 10 روز در ميدان شاپور سابق پشت بازارچه در چند خانه قديمي و كوچههاي قديمي كار كرديم. شهرك غزالي نيز لوكيشن بعدي ما بود كه از فضاهاي مختلف آن بهره گرفتيم. براي تصويربرداري از چند صحنه بياباني كه داشتيم به شهرك سينمايي دفاع مقدس رفتيم و در حال حاضر هم كه سكانسهاي آخر و در واقع آخرين روز كار توليدمان است. در وسط شهر تهران و در اين مكان كه فضاي گالري و نمايشگاه عكاسي است مشغول كار هستيم. وي ميافزايد: در اين مدت گروه خوبي با من كار ميكنند كه از تكتك آنها بايد ياد كنم. مرتضي پورصمدي (تصويربردار) كه هميشه دلم ميخواست با او كار كنم و اين پروژه اين فرصت را ايجاد كرد. بقيه بچهها هم همينطور، صدابردارمان محمد صالحي كه مدتهاست با من كار ميكند. دستيارم مجتبي طاهرخاني و گروه كارگرداني، خانم مهري شيرازي و گروه گريمش و خيليهاي ديگر؛ همه خوب بودند و اين چند روزي كه سر اين كار و در كنار هم بوديم بدون هيچ حاشيه و مشكلي كار كرديم تا اثري خوب تحويل دهيم. گروه برنامه شما و سيما نيز به جمع ما پيوستند و كار خود را با گفتگو با مدير توليد در حياط لوكيشن آغاز كردند. من نيز منتظر ماندم تا گروه كارش را شروع كند و به محض شروع كار تصويربردار برنامه شما و سيما نيز براي گرفتن تصاوير پشت صحنه به داخل آمد. سكانس بعدي كه تصويربرداري ميشود پلان يك از سكانس 6 است. در اين سكانس آذر بخشي از خاطرات خود براي دخترش تعريف ميكند. فضا همانند سكانس قبل همان اتاق كوچكي است كه دفتر گالري است. آذر روي صندلي نشسته و پس از خوردن آب قند اندكي حالش روبهراه ميشود و ميگويد: خان دايي (بهروز بقايي) عزيز و بزرگ فاميل بود، كسي رو حرفش حرف نميزد. از فرنگ كه برگشت استخدام عدليه شد، هر جمعه من و زهره گوشه دامن گل گليخان باجي رو ميچسبيديم كه آقاجون رو زودتر راهي كنه براي رفتن و ديدن خان دايي. گرفتن سكانسها و پلانهاي داخل اين گالري به نوعي پل ارتباطي امروز با ديروز آذر شخصيت اصلي قصه است بنابراين همانگونه كه در ابتداي گزارش گفتم سكانسهايي كليدي هستند كه منجر به فلاشبكهاي قصه ميشوند تا تاريخ معاصر مرور شود. در اين حين كه تصويربرداري سكانس به پايان رسيد كارگردان جلوي دوربين برنامه شما و سيما قرار گرفت و من هم به سراغ تهيهكننده ميروم تا اطلاعات توليدي اين پروژه را بگيرم از طرفي هم هنوز حس كنجكاوي درباره قصه اين فيلم اذيتم ميكرد. سبط احمدي ميگويد: پروژه حماسه حجاب كه نامش به «آذر، پايان پاييز» تغيير كرده ابتدا در قالب يك سريال تاريخي سال گذشته نوشته شد و با توجه به برهه زماني كه در فيلمنامه هست و در سريال و فيلمهاي ديگر به آن پرداخته شده لزوم هزينه هنگفت براي چنين سريالي احساس نشد بنابراين تصميم گرفتيم با نظر گروه فيلمهاي تلويزيوني شبكه اول آن را تبديل به يك تلهفيلم كنيم تا اين برهه از زمان را در قالب 90 دقيقه به لحاظ سياسي ـ اجتماعي و تا حدودي مبارزات سياسي ـ مذهبي سالهاي 1314 تا پيروزي انقلاب را به تصوير بكشيم. وي در ادامه گفت: از ارديبهشتماه پيش توليد را شروع كرديم و اوايل خرداد تصويربرداري آن آغاز شد و در حال حاضر هم كه در اواخر خرداد هستيم كار رو به اتمام است و تدوين آن توسط اوژن سيد اشرفي شروع شده است. خيليها معتقد هستند تله فيلم گنجايش يك اثر تاريخي را ندارد در صورتي كه ميتوان با نوعي نگاه در اين آثار برههاي از تاريخ را به تصوير كشيد. اين تله فيلم روايتي است از سال 1314 كه فرمان كشف حجاب داده شد تا سال 1360 كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي است. در اين برهه به واسطه درامي كه براي دو خواهر اتفاق ميافتد اوضاع و شرايط سياسي، اجتماعي و مذهبي اين دوران را بررسي ميكنيم كه اتفاقات زيادي در آن ميافتد، ازجمله جابهجايي دوران رضاخاني، دوران مشروطه، حماسه و اتفاقاتي كه در سال 1342 افتاد و جابهجايي محمدرضا و در نهايت پيروزي انقلاب اسلامي كه در روايتي از نگاه اين دو خواهر مطرح ميشود. سبط احمدي درباره داستان اين تله فيلم ميگويد: آذر و خواهرش 2 دختري هستند كه در يك خانواده كاملا سنتي و مبارز بزرگ شدهاند. آذر مسير زندگي و جريان فكري اش گرايش زيادي به پدر و مادر، سنت، فرهنگ و مذهب دارد و خواهرش با ازدواجي كه ميكند مسير زندگي متفاوتي را پيش ميگيرد. زهره خواهر آذر در تجددي كه به واسطه هجوم فرهنگي از دوران پهلوي اول شكل گرفته بود و بر زندگي اجتماعي آن سالها غالب شده هضم ميشود اما آذر ميايستد و مبارزه ميكند. وقتي از تهيهكننده سوال ميكنم: هنگام ضبط پلان يك از سكانس 14 آذر ميگويد: من با دستهاي خودم لباسي رو براي خواهر عزيزم دوختم كه لباس عروسي نبود؛ لباس عذابي بود كه فراق و جدايي به دنبال داشت. اين جمله از كجا نشات گرفته است؟ او در جواب ميگويد: «از آنجايي كه زهره درمسيري قدم ميگذارد كه با تمام تفكرات و تمام سيستم و فرهنگ خانوادهاش متفاوت است و اين همان اتفاقي است كه اين دو خواهر را سالها از هم دور نگه ميدارد. آذر در طول مسير داستان تمام كساني كه ميتوانستند تكيهگاهي برايش باشند را از دست ميدهد. او در اين مسير پير ميشود؛ اما همچنان مبارزه ميكند و با استقامت نسلي را تربيت كرده و از خود بر جاي ميگذارد كه در نهايت در انقلاب 57 و حماسه دفاع مقدس نقش بسزايي دارند. سبط احمدي در پاسخ به اين سوال كه در ابتدا قرار بود كارگردان اين فيلم فرزاد موتمن باشد چطور شد با ابراهيميفر قرارداد بستيد، ميگويد: بله، اما از آنجايي كه ايشان درگير كار سريالي مناسبتي شدند عذرخواهي كردند و چون با ابراهيميفر قبلا چندين كار انجام داده بودم از او دعوت به كار كردم، ايشان هم پذيرفتند و تا اينجا هم از نتيجه كار راضي هستم. هر دوي اين كارگردانان از دوستان من و از كارگردانان خوب هستند. بهناز وفايي وحدت
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 210]