واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: مهارت فرزند پروری یکی از ضروریترین و بنیادیترین مهارتهاست که در صورت احساس مسوولیت و وظیفه در مقابل سرنوشت فرزندی که خود آن را به دنیا آوردهاید، قبل از تصمیم به بچهدار شدن، باید آن را بیاموزیم. طبق تقسیمبندی سازمان جهانی بهداشت، فرزندپروری جزو مشاغل و کارهای سخت و زبانآور طبقهبندی میشود که متاسفانه در کشور ما چندان جدی گرفته نمیشود. قبل از پرداختن به موضوع تعلیم و تربیت چند تکلیف به عهده والدین است که باید از آنها اطلاع داشته باشند. اول، اینکه طبق پیشنهاد سازمان جهانی بهداشت ما باید قبل از آموختن این مهارت و قبل از ازدواج مهارتهای ده گانه زندگی را بیاموزیم که شامل: 1- خودآگاهی، 2- همدلی، 3- روابط بین فردی، 4- ارتباط موثر، 5- مقابله با هیجانات، 6- مقابله با استرس، 7- حل مساله، 8- تصمیمگیری، 9- تفکر خلاق، 10- تفکر نقاد است. که این مهارتها هم اکنون در سراسر جهان به طور مشترک آموزش داده میشود. در زمینه لزوم آموختن مهارتهای زندگی میتوان گفت در حقیقت ما باید خودسازی و تعلیم و تربیت را ابتدا از خودمان شروع کنیم زیرا تا خودمان موفق و خوشبخت نباشیم چگونه میتوانیم در خوشبختی همسر و یا فرزند خود بکوشیم؟ متاسفانه آنجا که اغلب ما مردم همه چیزدان و در همه زمینهها متخصص هستیم تصور میکنیم نیازی به آموختن این مهارتها نداریم و از عهده زندگی خود بر میآییم، اما اکثر ما در حل کوچکترین مسایل شخصی، خانوادگی و اجتماعی خود دچار ناکامی، سردرگمی و شکست شده و قادر به حل آنها نیستیم. این واقعیت را باید بپذیریم که روشهای سنتی تربیتی دیگر پاسخگوی مسایل و مشکلات جامعه نیست. بنابراین امروزه با توجه به تحولات عمیق سریع فرهنگی و اجتماعی زندگی مدرن، پیشرفت تکنولوژی و نفوذ و گسترش وسایل ارتباط جمعی نظیر اینترنت، تلفن همراه و پیامک و... آمار رو به افزایش آسیبهای اجتماعی، اعتیاد، افسردگی و از همه مهمتر با افزایش طلاقهای آشکار و طلاقهای پنهان با عاطفی که به گفته یکی از روانشناسان 80 درصد از روابط خانوادگی فرسایشی، تحملی و زجرآور است، لذا لزوم آموختن این مهارتها ضروری و لازم به نظر میرسد. رشد، شامل رشد جسمی و رشد روانی است که رشد روانی خود شامل: روانی، اجتماعی، اخلاقی، احساسی و... است. منظور از رشد ویژگیهایی است که بچهها در این مراحل دارند. علاوه بر این، اهمیت و حساسیت مهارت فرزندپروری بدین جهت است که گاه تنها یک جمله پدر و مادر به ویژه یک معلم میتواند سرنوشت کودک را به اوج خوشبختی و موفقیت و یا به قعر ذلت و بدبختی برساند. تکلیف بعدی والدین این است که بدانند هدف از تعلیم و تربیت چیست و دنبال چه چیزی هستند. مهمترین تکلیف، آگاه بودن از مسیر تربیتی است. عمدهترین کاری که والدین باید انجام دهند این است که در این مسیر با مراحل رشد آشنا شوند. رشد، شامل رشد جسمی و رشد روانی است که رشد روانی خود شامل: روانی، اجتماعی، اخلاقی، احساسی و... است. منظور از رشد ویژگیهایی است که بچهها در این مراحل دارند. پدر و مادر باید بدانید که تربیت از تولد شروع میشود و والدین بیشترین نقش را در 8 سال اول تولد دارند. بعد تا 12 سال این نقش کمرنگ، تا 18 سال کمرنگتر و بعد از 18 سالگی نقش آنها بسیار کم میشود. بنابراین از جایی که کودک و نوجوان بین سالهای13 تا 18 سالگی تحت تاثیر عوامل محیطی، همسالان و جامعه قرار کودک میگیرند، والدین باید آگاه باشند با محکم کردن پایههای شخصیتی در همه زمینههای رشد، تنها در این سالها فرصت دارند به تربیت فرزند خود بپردازند. متاسفانه گاهی اوقات ناآگاهی خانوادهها از این مسیر رشد، باعث میشود اشتباهی مداخلاتی داشته باشند اشتباهی کرده و در واقع تربیت آسیبزایی ارائه دهند. مهارت فرزندپروری «دوستت ندارم» برعکس آنچه روانشناسان علم کودک میگویند این جملهای است که بارها و بارها در روز از زبان والدین و برخی معلمها و مربیان مهد کودک، با کوچکترین اشتباه کودک میشنویم. در این مقاله قصد داریم به این موضوع بپردازیم که گفتن این جمله و عدم ابراز محبت چه آثار مخرب و ویرانگری بر سرنوشت کودک خواهد گذاشت. «چرا غذات رو نخوردی؟ چرا اتاقت نامرتبه؟ چرا درس نمیخونی؟ دیگه دوستت ندارم دیگه مامانت نیستم». اما چرا روانشناسان معتقدند در روز به کودکان 50بار بگویید دوستت دارم و از گفتن جمله «دوستت ندارم» اجتناب کنید؟ ایرج وثوق، روانپزشک، در پاسخ به این پرسش میگوید با توجه به اینکه بچهها در دوران کودکی قدرت تشخیص بین عمل بد و انسان بد را نمیدانند وقتی به آنها که کار بدی را انجام دادهاند گفته میشود دوستت ندارم، کودک تصور میکند آدم بدی است، نه اینکه کارش اشتباه و بد است. شخصیت به عنوان نگرش یک فرد به زندگی و الگوی تعاملات و ارتباطات در جامعه و به ویژه قدرت و توانایی در حل مشکلات و مسایل زندگی به این برمیگردد که این فرد تا قبل از 18 سالگی چه تصویر مثبت و یا منفیای از خود دارد. این ذهنیت در کودک که من آدم بدی هستم چه تاثیر مخربی بر شخصیت او خواهد گذاشت؟ شخصیت به عنوان نگرش یک فرد به زندگی و الگوی تعاملات و ارتباطات در جامعه و به ویژه قدرت و توانایی در حل مشکلات و مسایل زندگی به این برمیگردد که این فرد تا قبل از 18 سالگی چه تصویر مثبت و یا منفیای از خود دارد. تایید کردن والدین و مربیان باعث میشود تصویر و برداشت فرد از خود، تصویر مثبت و سالمی باشد. بنابراین برای اینکه ذهنیت مثبتی در کودک شکل بگیرد، باید روزانه بارها و بارها طوری که در بعضی از منابع آمده است تا حدود 50 بار در روز به کودکان تا سن 18 سالگی بگوییم دوستت دارم یا ابراز محبت کنیم یا دوست داشتن خودمان را به او نشان دهیم و به بچهها این نکتهها را یادآوری کنیم که هر آدمی میتواند کار بدی انجام دهد اما کار بد یک آدم، دلیل بد بودن شخصیت او نیست. برای تایید کودک خود، به جای اینکه بگوییم «تو بچه بدی هستی دیگه دوستت ندارم» میتوانیم بگوییم «تو چه خوبی هستی، من خیلی دوستت دارم اما عملت را دوست ندارم و یا اینکه بگوییم کار بد تو منو ناراحت کرد.» متاسفانه در بعضی از خانوادهها علاوه بر باوری سنتی که معتقد به ابراز محبت در خانواده نیستند، فکر میکنند بچه لوس میشود و از ابزارهای ویرانگری مانند تحقیر، سرزنش، تهدید، تنبیه، مقایسه، امر و نهی فراوان، و ترس و ... استفاده میکنند و با برچسبزدن به کودک نظیر، چقدر لجبازی، تنبل، دست و پا چلفتی، خنگ و... آینده کودک خود را به تباهی و ویرانی میکشانند. اما چرا روانشناسان معتقدند، تصویر منفی در آینده کودک تاثرات مخربی خواهد گذاشت؟ در واقع، تصویر منفی زمینهساز کاهش اعتماد به نفس است و عدم اعتماد به نفس ریشه بسیاری مشکلات خواهد بود. از مهمترین مشکلات این است که فرد به دلیل تصویر و باوری که در او شکل گرفته تصور میکند قادر بر حل مسایل و کودک مشکلات خود نیست و هیچ تلاشی هم علیرغم تواناییهای خود برای حل آنها نمیکند. علاو بر این استعدادها و توانمندیهای او هرگز رشد نمیکند. چنین فردی نمیتواند ابراز وجود کند، بسیار خجالتی است و نمیتواند حقش را بگیرد و فردی که قادر به ابراز وجود نیست مسلما ناراحتیهایش را هم نمیتواند ابراز کند، بنابراین در خودش میریزد که این موضوع باز زمینهساز مشکلات جسمی و روانی دیگر میگردد. چنین اشخاصی واکنشهای بسیار عصبی داشته و زمانی هم که عصبانی میشوند اگر راه به جایی نبرند، افسرده میشوند. تصویر منفی وقتی در ذهن کسی شکل بگیرد یعنی تصویر «من بدم» باعث میشود فرد در دوست داشتن خودش دچار شک و تردید شود و فردی که خود را بد میداند مسلما نمیتواند خودش را دوست داشته باشد، بنابراین در اعلام، ابراز محبت و دوست داشتن دیگران دچار مشکل میشود. از مهمترین مشکلات این افراد آسیبهایی است که در روابط بین فردی خواهند داشت. از دیگر تاثیرات مثبت ابراز محبت در دوران کودکی، نقش آن در یادگیری است. هر چقدر این ابراز محبت همراه با تماس پوست مانند لمس کردن باشد به سبب تغییرات شیمیایی مانند افزایش دوپامین باعث افزایش یادگیری بهتر کودک میگردد. کمبود عشق و محبت در خانواده باعث خلاء عاطفی شده و علاوه بر آن از جایی که همیشه تصویر «من بدم» در ذهن اوست و خودش را دوست ندارد با کوچکترین محبت جذب هر فردی در بیرون از خانواده میشود که میگوید «تو خوبی». همچنین ابراز محبت باعث امنیت و آرامش کودک شده و از جایی که از لحاظ روانی ضریب امنیت او افزایش پیدا میکند فرد احساس میکند در مواجهه با مشکلات نگرانی و استرس، دارای یک تکیهگاه است بنابراین در برخورد با مشکلات کارآمدتر عمل میکند. کمبود عشق و محبت در خانواده باعث خلاء عاطفی شده و علاوه بر آن از جایی که همیشه تصویر «من بدم» در ذهن اوست و خودش را دوست ندارد با کوچکترین محبت جذب هر فردی در بیرون از خانواده میشود که میگوید «تو خوبی». افراد زیادی به دست چنین اشخاصی به انواع دامها میافتند. علاوه بر این، کسی که دارای کمبود محبت است و احساس میکند کسی او را دوست ندارد، احساس خوبی هم به دیگران نخواهد داشت و قادر نخواهد بود کسی را دوست داشته باشد، بنابراین میزان پرخاشگری و رفتارهای ضداجتماعی او بالا میرود. در پایان، امیدواریم روزی برسد، همانطور که برای جلوگیری از تصادفات در جاده گرفتن گواهینامه صلاحیت رانندگی ضروری است برای جلوگیری از تصادفات در جاده زندگی هم قبل از ازدواج، گرفتن گواهینامه مهارتهای زندگی، به ویژه مهارت فرزندپروری لازم و ضروری باشد. مجله موفقیت
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 150]