محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840574177
پشت چراغهاي قرمز
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: پشت چراغ قرمز ترمز ميکنم و چون خيلي مانده سبز بشود، ترمز دستي را هم ميکشم. عجب ترافيکي! توي اين فاصله وقت دارم کمي دور و برم را نگاه کنم و ببينم چهره مرکزي‌ترين و پر رفت و آمدترين نقطه شهر چه جوري شده... به گزارش سرويس نگاهي به وبلاگ‌هاي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، نويسنده وبلاگ "زير درخت انجير" به نشاني http://tavazoee.blogfa.com ادامه داده است: يکي با انگشت به شيشه مي‌کوبد. دختر 8-9 ساله‌اي پيشاني و دماغش را چسبانده به شيشه. نگاهش که ميکنم به دسته فالش اشاره مي‌کند. مي‌گويم نمي‌خواهم. دوباره اشاره مي‌کند و سه باره. اين بار رويم را مي‌گردانم به ساختمان متروکه‌اي که زماني کلانتري مرکزي بود و حالا لابد تا چند وقت ديگر يک مجتمع تجاري ديگر جوري ازش سربرمي‌آورد که روي روبه رويي‌اش را کم کند. حالا دخترک رفته سراغ ماشين بغلي و يك فال مي‌فروشد. بعد مي‌رود سراغ ماشين پشتي. از توي آينه بغل مي‌بينمش. آن جا هم پيشاني و دماغش را مي‌چسباند به شيشه سمت راننده. خيلي جالب است؛ با اين همه توسعه بدوي حاکم بر فضاي شهر، خيلي از چيزهاي مثلا ابرشهر لجام گسيخته و بي‌در و پيکري مثل تهران را زودتر کپي کرده‌ايم؛ نمونه‌اش همين کودکان کار. تصوير دست فروش‌ها و بچه‌هاي کار و فال فروش‌ها آنجا خيلي آشنا و طبيعي است. ولي اين جا؟! چند تا بوق ممتد عصباني، يعني چراغ سبز شده. دستي را مي‌خوابانم و راه مي‌افتم. فکر ميکنم مگر چقدر گسترش و توسعه داشته‌ايم؟ مگر چند تا چهارراه داريم؟ مگر چند تا مرکز شهر داريم که حالا کودکان کار داشته باشيم و آن وسعت و عظمت شهرسازي‌مان هم اجازه ندهد اين ماجرا را کنترل کنيم؟ انتهاي پيام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 195]
-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها