واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: هنگامی که در 1930 دانشمندان برای اولین بار "انقلاب علمی اروپا" را بررسی میکردند، هیچکس نپرسید: چرا همه رهبران شناخته شده این انقلاب... هنگامی که در 1930 دانشمندان برای اولین بار "انقلاب علمی اروپا" را بررسی میکردند، هیچکس نپرسید: چرا همه رهبران شناخته شده این انقلاب مرد بودند؟! زنان در آن زمان آن قدر در صحنه علم کمرنگ بودند که این سوال به ذهن کسی حتی خطور هم نکرد. دانشمندانی مثل اسنو و کوهن از اصطلاح "مردان علم" برای توصیف اعضاء جامعه علمی استفاده می کردند. کوهن در اثر مشهور خود "ساختار انقلاب های علمی" (1962) همواره واژه "مردان" را برای نامیدن دانشمندان به کار برده است. و هنگامی که سوال مذکور در جامعه امروزی مطرح می شود، انتظار داریم دو نوع پاسخ کاملا متفاوت دریافت کنیم. لیبرال ها و فمینیست ها احتمالا به نبودن فرصت های آموزشی مساوی برای زنان در اروپای تازه مدرن اشاره خواهند کرد که حتی تا اواسط قرن بیستم ادامه یافت. اما اندیشمندان محافظه کارتر، احتمالا خواهند گفت اختلاف در نقش های زنان و مردان طبیعی است. از نظر آنان، طبیعت زنان، آنان را برای دانشمند بودن نامناسب می سازد. در سه دهه گذشته پیشرفت های زنان در آموزش عالی و افزایش حضور آنان در مجامع علمی، بررسی عمیق آن سوال را ضروری ساخته است. ازآنجا که دیگر پاسخ های ساده انگارانه ای مانند اشاره به تمایل طبیعی زنان به پرداختن به امور خانه پذیرفتنی نیست، اندیشمندان زیادی شروع به جستجو برای یافتن پاسخی درخور داشته اند. آنان نخست به بررسی ابعاد اصول زیربنایی ایدیولوژی علم کرده اند. مرچانت و اسلا سر نخ هایی از رشته های آنتی فمینیسم را در نوشته های علمی آن اعصار یافتند. عبارات اهانت باری در مورد زنان همراه با عقایدی مستبدانه و حتی سلطه جویانه در مورد طبیعت که از نظر آنان شخصیت و خصلت های زنانه دارد. فرانسیس بیکن که تاثیر عظیمی در ایدیولوژی علم داشته است، علم را مردانه می بیند، چرا که علم عملی دشوار و جدیست (مردانه!) که طی آن مرد به طبیعت غلبه می کند. غلبه کردن فرایندی مردانه است بر طبیعت، که بدین ترتیب زنانه می نماید. از نظر بیکن روش متناسب علمی آن است که ابتدا یک مرد حقایق طبیعت را به دقت مشاهده و ارزیابی کند و هنگامی که به فرضیه ای دست یافت، آن را به زنجیر بکشد. عبارت مشهور فرانسیس بیکن، "تولد مردانه زمان" (1602) ، عنوان مقاله ای است که گر چه در زمان حیات وی به چاپ نرسید، نشانه ای از خواست مردان برای مقهور ساختن طبیعت زنانه به شمار می رود. بیکن پیامبر ایدیولوژی زن گریزی است که از زمان وی در علم حاکم بوده است. فلسفه ویرانگری که مسیول رفتار ظالمانه با زنان و همچنین غارت طبیعت است. ● از جای دیگری دوباره آغاز می کنم ... از علم مهمترین ابعاد علم چیستند؟ جامعه علمی، روش علمی و دانش علمی علم ساختاری اجتماعی دارد و همانند بسیاری از ساختارهای اجتماعی دیگر آمیخته به روابط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در هم تنیده ای است که در یک نظام پدر سالارانه، پژوهش را در کانال های غالب اقتصادی و اجتماعی به پیش می برد. این کانال های غالب نه تنها بر تعیین سوالاتی که در علم ارزش پرسیدن دارد تاثیر می گذارد، بلکه ذهنیات دانشمندان را قبل از پرداختن به آن سوالات شکل می دهد. روشن است که نوع رویکرد و گاهی پیش داوری ها چگونه نتیجه را تغییر می دهد. در جامعه علمی تصمیم گرفته می شودکه به کدام ایده کمتر پرداخته شود و کدام ایده دنبال شود، به علاوه اعضای این جامعه هستند که تصمیم می گیرند که چه قسمتی از اطلاعات در چه سطحی از اجتماع عمومی مردم اجازه انتشار دارد... علم با مشروعیت بخشیدن به هر آنچه مربوط و متعلق به آن است، می تواند در روابط جاری اجتماعی تعیین کننده باشد و هست. دانشمندان با تشنه نگه داشتن عوام به دانشی که قسمتی از آن با اراده آنان در اختیار جامعه قرار می گیرد، خود را در موقعیت ممتازی قرار داده اند که وابستگی اجتماع به آنان را تضمین می کند. دیدیم که علم ساختاری اجتماعی دارد، پس بدیهی است که متاثر از مناسبات اجتماعی می باشد، حال شاید بتوان گفت که آن چه در جامعه عمومی بر زنان می گذرد، در علم نیز منعکس خواهد شد. اما چگونه؟ جای آن نیست که بپردازیم به آن چه غلبه مردان بر زنان در طول تاریخ بوجود آورده و چگونه دولت ها و سیستم های اقتصادی ِمردان آن را تداوم بخشیده اند. طبیعت و تواناییهای متفاوت زنان در این میان، همواره دست مایه توجیه قدرت برتر بوده است. بر همه روشن است... ساختار نظام اجتماعی علم توسط مردم آن تعیین می شود. بیشتر دانشمندان مرد هستند. زنان به گونه نامتناسبی در سطوح پایین تری قرار گرفته اند و دستشان از موقعیت های تصمیم ساز کوتاه است. خلاصه آن که علم دارای سو گیری جنسیتی است. داخل و خارج از دنیای علم، مردان، دانشی را تداوم می بخشند که از آن مردان است و این عمل در چند سطح صورت میگیرد: ـ نخست به صورت تقریبا مستقیم از طریق تعیین اولویت های علمی: که از طریق دانشمندان مردی صورت می گیرد که تعیین می کنند علم چگونه شکل گیرد. علم توسط مدلی که بوسیله دانشمندان پیشین تعیین شده، شکل گرفته است و به فرایند های خارج از آن پارادایم، عنوان علم اطلاق نخواهد شد. ـ علم از طریق ساختارهای آموزشی آموخته می شود که مرزی بین علم و غیر علم (non-science) قایل است.به عنوان مثال طب سنتی و مامایی که بیشتر توسط زنان اداره می شده است، تا همین اواخر از علم پزشکی که از طریق سیستم رسمی آکادمیک آموزش داده می شود جدا افتاده است. ـ در ارتباط با رشته های علمی سلسله مراتبی وجود دارد که در آن ها آنچه علوم دشوار خوانده می شود مانند فیزیک و شیمی (که مردان در آن ها پر تعداد تر ظاهر می شوند)، نسبت به بیولوژی که زنان بیشتر به آن می پردازند، برتر ارزیابی می شود. می گویند زنان احساساتی و وابسته هستند. آنان در تفکر انتزاعی و عینی نسبت به مردان ضعیف ترند... ـ غلبه مردانه در جامعه علمی ارتباط نزدیکی دارد به غلبه مردانه در اکثر ساختارهای اجتماعی که علم را (همانگونه که پیشتر گفته شد) جهت می دهند مانند دولت و اقتصاد. بیشتر برگزیدگان و مسیولان این بخش ها مرد هستند و پر واضح است که چنان تصمیم خواهند گرفت که اولویت های مرد محور را در علم حفظ کنند. ـ اما از مهمترین راههایی که مردان برای حفظ تسلط خود بر جوامع علمی استفاده می کنند، بوسیله اجتماعی کردن (socialization) است. از خانواده شروع می شود، از روابط بین فردی، از مدرسه ها و رسانه ها ... تعریف اجتماعی مذکر و مونث از هنگام تولد شکل می گیرد. کودکان پسر بیشتر تشویق می شوند که بیشتر به اشیاء ماشینی بپردازند، در حالی که دختران به پاسخگویی به احساسات دیگران ترغیب میشوند. این فرایند در زمان مدرسه ادامه می یابد، زمانی که دختران علاقه خود را به علم از دست می دهند. هر چه در سیستم آمزشی جلوتر برویم، زنان به تدریج از علم دورتر می شوند، خصوصا از علوم انتزاعی. ـ آن دسته از زنانی به جامعه علمی وارد می شوند، اغلب به اجبار قوانین مردانه را می پذیرند. آن ها به طور خود آگاه یا ناخودآگاه، منطقی مردانه را برای بقا در این سیستم مرد محور می آموزند. جالب (!) آنکه الگوی دانشمندان زن، معمولا دانشمندان مذکر هستند! ـ پدر سالاری از سوی دیگر محتوای دانش را نیز متاثر کرده است. چگونگی آ ن را در دو حیطه بحث می کنیم... 1) انتخاب موضوعات مورد مطالعه: معنای پارادایم را به خاطر بیاورید: چارچوبی برای انجام امور علمی که پیشنهاد می دهد که بدنبال چه جور شواهدی باشیم، چگونه آن ها را تفسیر کنیم و چگونه فرضیه هایی بسازیم. در واقع همان چارچوبی است که دانشمندان در آن کار می کنند. مطمینا تاثیر پدر سالاری از آن وسیع تر است. از آن جا که چارچوبی اجتماعی ایجاد کرده است که توسعه علمی در فضای آن شکل می گیرد. موضوعات مربوط به سلامت زنان کمتر مورد توجه قرار می گیرد. عوارض جانبی رژیم های "جایگزین هورمون" و یا روش های ضد باروری هورمونی آن قدر اهمیت ندارند که مصرانه به دنبال جایگزینی برای آن باشیم؟! 2) افتراق علم از غیر علم: علم همان کاری است که دانشمندان انجام می دهند. دانشی می تواند به معبد خدایگان علم راه یابد که بتواند از دروازه دانشمندان عبور کند. در نهایت سوالی که برای من و دیگر زنان علاقه مند و امیدوار به علم باقی مانده آن است که آیا می توان از این علم مردانه فراتر رفت؟ چند پیشنهاد تیتروار، فقط برای کامل تر شدن این مقاله (شخصا حتی با پیشنهاد دادن اینها هم موافقتی ندارم!): 1) به تبعیضات جنسیتی خاتمه دهید. 2) زنان الگو در علم باید بیشتر دیده شوند... 3) موانع شغلی زنان (مثل نگرانی آن ها در مورد فرزندان خود) باید جدی تر گرفته شود. 4) شبکه های علمی، زنان بیشتری در خود جای دهند. 5) سیستم آموزشی نگاه خود را باید به زنان تغییر دهد. 6) علم فمینیستی بسازیم. هدف تجربه کردن شق دیگر علم است، گونه ای دیگر از روش ها، نگاه دیگری جهت تولید دانش، ... 7) دموکراسی بیشتری مورد نیاز است: غیر از زنان ، اقلیت ها، جوان ترها باید اجازه یابند که به موقعیت های تصمیم ساز در علم راه یابند. نشریه قاف
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 208]