واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سفر به مرکز زمینیک گزارش متفاوت از جوانهایی که تونل مترو میسازند
خاک، دود، گرد وغبار، صدای ماشینهای تونلسازی، حفاری روی سنگها و سوراخی که زیرزمین، بزرگ و بزرگتر میشود؛ این، اولین تصویری است که از کارگاه تونل مترو، توی ذهن هر کسی میآید؛ تصویریکه گاهی اوقات هم با تصور چند تا کارگر سنگتراش و تلق و تلوق کلنگهایشان برای شکافتن سنگها و البته نور چراغ روی کلاه ایمنیشان همراه میشود. اما این، همه واقعیت تونلهای زیرزمینی نیست. دنیای مرموز و عجیب و غریب زیرزمین، آنقدر جذاب و دیدنی است که هر وقت از کنار کارگاه مترو رد میشوی یا حتی وقتی از پشت شیشههای واگن مترو، تونل سیاه و تاریک مسیر را با آن همه کابل و سیم میبینی، کنجکاو می شوی ببینی در عمق زمین و کارگاههای تونلسازی مترو چه خبر است؛ کارگاههایی که پر هستند از کارگران و مهندسانی که بیشترشان همسن وسال خودت هستند.قیافه بیرون کارگاه اصلا به کارگاه تونلسازی و این حرفها نمیخورد، نه سر و صدایی هست و نه گرد وخاکی؛ هر چند گفتوگو با چند تا از همسایههای کارگاه، نشان میدهد که الان وضعیت خیلی بهتر شده و قبلا اوضاع جور دیگری بوده است.راه ورود به تونل، یک سراشیبی خاکی است. وقتی کلاه ایمنی روی سرت گذاشتی، میتوانی سفر به عمق 25متری زمین را آغاز کنی.
به زیرزمین خوش آمدید«تقریبا همه بچههای این کارگاه جوان هستند»؛ این را «علیرضا» میگوید خودش هم یکی از آن جوانهاست؛ 27 سالش است و یک سالی هست که اینجا کار میکند میگوید مسئول اجرایی است. عکاس زودتر از ما رسیده و رفته داخل کارگاه تونل، برای همین هم علیرضا میشود همسفرمان تا خود تونل، برای اینکه ببردمان زیرزمین.سرازیری ورودی تونل، عریض است؛ آنقدر که ماشینهای تونلسازی و راهسازی راحت بتوانند از این خیابان سراشیبی بالا و پایین بروند؛ اما خود علیرضا، زیاد از این فاصله زمانی تا زیرزمین کارگاه، خاطره خوشی ندارد؛ «همین مسیر دسترسی، کلی اذیتمان کرد. اول کار که زمینش پر بود از نخاله و گونی. یک جورهایی «گود» بود برای خودش بعدش هم که آمدیم حفاری کنیم، خوردیم به یک خاک سست و ریزشی. یک بیل که میزدیم، کلی خاک میریخت رویش همینقدر بگویم که طبق برنامه میبایست اردیبهشت ماه وارد تونل میشدیم اما اواخر مرداد رسیدیم آن پایین».سراشیبی که تمام میشود، به یک دو راهی میرسی راه سمت راست، قدیمیتر است و آمادهتر، این را میشود از دود و غبار راه سمت چپ که البته با سرو صدای بیل و لودر همراه شده، فهمید اینجا همان تونل اصلی مترو است؛ همان مسیری که قرار است 2تا ایستگاه را به هم وصل کند.راه سمت راست، انتخاب راهنما و عکاس بوده است و حالا ما هم باید همان راه را برویم. شاید دلیلش همان گرد و غبار آن طرف مسیر بوده است. چهرهها را که نگاه میکنی، دوباره یاد حرف علیرضا و جمعیت جوان اینجا میافتی؛ از آن مهندس جوان که بیخیال عکاس دارد کار خودش را میکند، بگیرید تا این یکی که روی پلههای میانی نردبان نشسته است و دارد جلوی دوربین ژست میگیرد.بر خلاف تصور، اینجا خبری از آن کلاههای چراغدار کارگرهای معدن نیست؛ چون پای ادیسون به اینجا هم باز شده و سیمکشی و چراغانی تا این پایین، تونل را مثل روز روشن کرده است. انتهای کارگاه را با یک پرده بلند پوشاندهاند؛ علتش هم جایی است که پشت پرده قرار گرفته؛ «آن پشت، ایستگاه دروازه شمیران است پرده را انداخته ایم تا زیبایی ایستگاه حفظ شود»؛ اگر چه ممکن است با وجود همین پرده، خیلی از مسافران ایستگاه دروازه شمیران هم هر روز مثل همیشه بیتوجه، سوار مترو شوند و عین خیالشان هم نباشد که چند متر آن طرفتر، یک کارگاه بزرگ ساخت خطوط مترو دارد 24 ساعته کار میکند.
شیرنخوریم...«کل تونل 1300 متر است توی این 14-13 ماه، حدود 900 متر کندهایم و جلو رفتهایم مانده همین 400متری که آن طرف درست در مسیر مقابل ما دارد حفر میشود». این طرف کارگاه اما آرام است؛ فقط گاهی سرو صدای دستگاه بتنریزی میآید و صدای چکش یک کارگر که دارد با میلگردها کشتی میگیرد. البته یک صدای دیگر هم میآید؛ صدای هواکشها که اگر نبودند، معلوم نبود اینجا چه حال و روزی داشت. با وجود این، الان هم اگر زیاد اینجا باشی، نفس تنگی میگیری.از علیرضا که درباره این هوا و آن هواکش میپرسیم، نکتههای جالبی میگوید: «هواکشها دو جورند: یکیشان دمنده است و یکیشان کشنده هر 50 متر هم یک هواکش کار گذاشتهاند که هوا را تهویه کند». بعد به لولههای گوشه تونل اشاره میکند و میگوید: «اسم اینها دکت است هواساز هستند و به هواکشها کمک میکنند گذشته از اینها، هر روز هم یکی، دو وعده شیر بهمان میدهند بخوریم، و گرنه کلیههایمان سیاه میشوند و یک دقیقه هم نمیتوانیم توی این هوا نفس بکشیم؛ بد به حال کسی که سیگاری هم باشد». این را میشود یکی از سختیهای کار دانست. کله گاو در تونل مترواما گذشته از این حرفها، اتفاقهایی هم موقع حفر تونل برایشان میافتد؛ «توی هر 24 ساعت، حدود 3 متر حفر میکنیم. عملیات حفر شامل 2 قسمت میشود: اول حفر فوقانی داریم و بعد حفر تحتانی؛ یعنی اول با دستگاه «درام کاتر» که اصطلاحا بهاش میگویند «کله گاوی» قسمت بالایی تونل را میکنیم بعد هم میرویم سراغ قسمت پایینی و حفر با دستگاهها و ماشینهای حفاری، البته این نوع حفر هم بستگی به نوع و جنس خاک و سنگ دارد. گاهی کله گاوی به کارمان میآید و گاهی هم بیل مکانیکی و لودر. مجموعا ارتفاع تونلها 10 متر است.حالا حساب کنید موقع کندن این 10 متر در عمق 5/17 متری زمین، کار بیل و کله گاوی به لولههای جورواجور زیرزمین بیفتد؛ آن وقت است که مشکل پیش میآید. لولههای فاضلاب خیلی اذیتمان میکنند، هم قدیمیاند و هم شناساییشان کار مشکلی است. راهی هم ندارد؛ فقط باید آب و فاضلاب بریزد روی سرمان تا بفهمیم به لوله خوردهایم خیلی وقتها هم ممکن است آب بیاید و خاک را بشوید و بیاورد پایین».کنار همه آن سختیها اما شیرینیهایش هم هست؛ یکیاش هم اینکه اینجا زیرزمین، مشکلی به نام سرما و گرما وجود ندارد چون دمای تونل همیشه ثابت است؛ حدود 20 درجه سانتیگراد همین حرفها هم باعث میشود سرکی به شرایط حقوق و دریافتی آدمهای اینجا بکشیم؛ «حقوق را اگر با ضریب سختی کارش محاسبه کنی، راضی کننده است. دریافتی بچهها بین 400 تا 600هزار تومان در ماه متفاوت است بیمه و غذا هم داریم برای همین متقاضی کار در مترو و کارگاهایش کم نیست».
نان سنگی حدود 200 نفر در2 نوبت دارند اینجا زیرزمین و در این کارگاه مترو کار میکنند نوبت کاریشان هم 12ساعته است و بنابراین در کارگاه مترو و به صورت شبانهروزی فعالیت میکنند و نانشان را از سنگها و خاکهای تونل در میآورند. گروههای کاریشان هم متفاوتاند؛ کار گروه اول حفاری است و گروه بعدی هم قالب میسازند؛ یک گروه بتنریزی میکنند، یک گروه آرماتوربندی میکنند و یک گروه هم آن بالا تدارکات کار را فراهم میکنند و مسئول پشتیبانی هستند. آدمهایی که اول نوبت کاریشان، آرام و بیسروصدا میروند زیرزمین، 12 ساعت کار میکنند و بعد وقتی کارشان آن پایین تمام شد، دوباره آرام و بیسرو صدا میآیند بیرون؛ بدون اینکه این تونلهای تاریک با آن همه سیم و کابل، چند وقت بعد، حتی کنجکاوی مسافران خسته قطار زیرزمینی را برانگیزند.همشهری جوان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 364]