واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > حدادی، محسن - نمایش «منهای دو» کار داود رشیدی که این شبها در تالار اصلی تئاتر شهر، همنفس با تماشاگران مشتاق، نوعی کمدی اجتماعی همراه با رگههایی از تراژدی را روایت میکند، نمایش خوبی است. البته مانند بسیاری از نمایشهای خوب سالهای اخیر، پای یک نمایشنامه ترجمه در میان است! جدای از مباحث مربوط به نمایش از جمله موسیقی، دکور، نورپردازی و شیوه کارگردانی، حاشیهای که این روزها، تئاتر را تهدید میکند - گویا برخی معتقدند تقویت میکند - حضور ستارهها روی سن تئاتر است؛ ستارههایی که در سینما و از پشت لنز دوربین غیرزنده، ستارهاند و ستاره شدهاند و معلوم نیست ستاره بمانند! و البته در پروسه این ستاره شدن هم گاه یک منظومه به صورت شبانهروزی در تلاش بوده تا ستارهای بدرخشد! نمایش داود رشیدی دست بر قضا از جمله آثاری است که از این ستارهها ضربه خورده است و هر چقدر هم سیارههای عظیم و کهنهکاری - روی سن - گرد این ستارهها بگردند باز هم این ستارهها در سایه سیارههای قدیمی در محاق قرار دارند و گاه کمفروغیشان بر سیاره ها نیز تاثیر میگذارد. هر قدر «سیامک صفری و حسن معجونی» و حتی لیلی رشیدی از پس نقشهایشان به خوبی برآمدهاند و تماشاگر را به باور نویسنده و کارگردان نزدیک میکنند، «باران کوثری» و «پگاه آهنگرانی» نتوانستهاند حتی در سطح، هم مخاطب خود را درگیر نقش کنند. سیامک صفری حتی بهتر از معجونی در زندهکردن دیالوگها نیز درخشیده و توانسته با تکرار کلمات و یا لحن خاص ادای کلمات خود و شخصیت پیرمرد درگیر با مرگ را به خوبی به تماشاگر منتقل کند. اگر چه باران کوثری در تیپسازی تا حدودی قابل قبول بوده است اما پگاه آهنگرانی که فصل پایانی و کلید اصلی داستان را در دست دارد، ثابت میکند که لزوماً اگر بازیگری جلوی دوربین سینما خوب بود، روی سن تئاتر نمیتواند خودی نشان دهد. این اتفاق نه تنها بازیهای دیگر را تحت الشعاع قرار میدهد بلکه برای کارگردانی خوب رشیدی هم یک نقص محسوب می شود؛ یک نقص بزرگ که خیلی دیده میشود! لرزش صدای آهنگرانی همراه با بیان ضعیف در کنار سردرگمی برای لحن بیان کلمات، پایان نمایش را چنان ضعیف جلوه میدهد که شیرینی بازیهای گرم، روان و دوستداشتنی «صفری و معجونی» تلخ میشود و تماشاگر با خاطرهای معیوب از یک شب دلنشین راهی خانه میشود. البته نمایش «منهای دو» از 2 جنبه دیگر هم به خود ضربه زده است؛ نخست حضور گروه موسیقی در گوشه صحنه و گرفتن تمرکز از تماشاگر و حتی بازی دادن به یکی از اعضای تیم نوازنده در صحنه خاطرهگویی حسن معجونی و دوم عدم رعایت درست فاصلهگذاری در معرفی شخصیتهای اصلی. در واقع شکستن مرز میان واقعیت و طنز در معرفی شخصیتهای اصلی و ارائه اتوبیوگرافی مونولوگگونه ایشان باعث شده درست در زمانی که تماشاگر به تأمل و تعقل نیاز دارد و در پسزمینه ذهنی به تکمیل حافظه تاریخی خود از شخصیتهای اصلی میپردازد، یک دیالوگ غیرمعمول یا یک حرکت بیجهت، مخاطب را با سرعت از تفکر واقعگرایانه به موقعیت کمدی پرت کند و با خندهای تمام اندوخته اصلی او را برباید؛ اتفاقی که به بار معنایی نمایش در طول اجرا بارها ضربه میزند. با این حال، داود رشیدی با «منهای دو» بار دیگر نشان داده تئاتر و عناصر جذابیت در تئاتر را میشناسد و خیلی خوب میتواند از نور، صحنه و خلاقیتهای بازیسازی بازیگران بهره ببرد اگر چه او مطمئناً این شبها به این فکر میکند که کاش لیلا حاتمی به علت بیماری از گروه جدا نشده بود!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 326]