واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: زندگي در وضعيت صفر
نگاهي به نمايش "کريستال تاور" اثر "رونالد گرنز" به کارگرداني "نصرالله قادري" موضوع محوري نمايش "کريستال تاور" حادثه يازده سپتامبر است و نويسنده در اصل به موقعيت يکي از برجها و تعدادي از آدمهاي آن ميپردازد. ضمناً ميکوشد که تأويل سياسي برخي از رسانهها و مفسران سياسي را مبني بر اين که نقشه انفجار برجها توسط خود سياستمداران آمريکايي تدارک ديده شده، به اثبات برساند و اين موضوع نمايش را از تهديد خصمانه يک گروه خاص فراتر ميبرد و آن را به شکل يک موضوع پيچيده و تعليقزاي سياسي درميآورد.طرح چنين موضوعي به شکل نمايشنامه و سپس نمايش در حقيقت نوعي تلاش براي نشان دادن يک واقعيت اصلي و نيز گرهگشايي از يک موضوع و حادثه به غايت سياسي و تعيينکننده است. رونالد گرنز بي آنکه صراحتاً سراغ اين موضوع برود، در آغاز روي خود آدمها تأکيد ميکند و ميکوشد مکان و نوع کاربري آن و نيز آدمهاي ساکن و شاغل در آن را به تماشاگر معرفي نمايد و نوع روابطشان را نيز با بياني دراماتيک نشان بدهد. او براي آن که بتواند چنين ارتباط چندسويه و چندگانهاي را به شکلي يکسويه درآورد، پرسوناژ آسانسورچي زن (آنا پومر) را به عنوان پرسوناژ محوري و واسطهيي براي همه ارتباطات به کار ميگيرد و از طريق او، انگيزهها و ذهنيتهايش تماشاگر را با ساير پرسوناژها آشنا ميکند. ضمناً به شکل هوشمندانهاي به بهانه تنهايي او و خلاصه شدن زندگياش در کنترل آسانسور مخصوص مديران رده بالا به او فرصت ميدهد که ذهنيتهايش را اغلب به صورت مونولوگهايي براي مخاطبان برون فکني کند تا زمينههاي لازم براي فضاسازي محيط و شناخت نسبي و غيرمستقيم آدمها به تدريج مهيا گردد.پرسوناژهاي نمايش "کريستال تاور" اثر "رونالد گرنز" به تناسب محيط شغليشان تا حد زيادي پيچيده و خاص هستند و به آساني قابل پيشبيني نيستند. از اين رو، براي تماشاگر گيرا و حتي تا حدي عجيب به نظر ميرسند: اين آدمها با آن که در زندگي روزمرهشان بازيچه همديگر و ديگران قرار ميگيرند، اما همزمان قربانيان نقشهها و طرحهاي پشت پرده پيچيدهتري هستند که در کل وجود دو "گره" نمايشي تعليقزا را براي مخاطب تأويلپذير و باورپذير ميسازد؛ بنابراين، پيش از آن که داستانگونگي ماجرا مهم باشد، خود آدمهايي که ابزار شکلگيري چنين موقعيت پيچيده و خلاصه شدهاي هستند براي تماشاگر جذابيت دارند. از اين رو، نمايش "کريستال تاور" نمايشي "پرسوناژمحور" است و نويسنده ميکوشد پوچي و بيهودگي را در جامعه آمريکايي و همزمان کميک بودن تراژدي تلخ زندگي و نوع شخصيت آدمها را آشکار نمايد.نمايش در مجموع، يک "کمدي-تراژدي ابزورد" است که به يک بازي سياسي ميپردازد و عملاً نشان ميدهد که آدمهاي بازيچه و دونپايه جامعه گاهي به اندازهاي در مکانيزمهاي اقتصادي و نيز فرهنگي جامعه سرمايهدراي گم و از خودبيگانه ميشوند که راه نجات خود را نميشناسند و "حضور ابزاري"شان در دل اين مکانيزمهاي بيرحمانه و اقتدارگرايانه، به همه چيز و حتي به خود آنها وجاهتي دروغين ميبخشد. ديالوگهاي متن، نمايشي و همزمان تفکربرانگيز هستند. برخي از ديالوگهاي اصلي پرسوناژها عمداً لابهلاي ديالوگهاي بيربط گنجانده شدهاند تا فرصت آسيبرساني لفظي از طرف مقابل گرفته شود و همزمان نيز گوينده بتواند ديالوگ صريح ديگري به مخاطباش ارائه دهد؛ اين حالت در مواقعي اتفاق ميافتد که پرسوناژ مرد (مناخيم) ميکوشد بيآن که جواب رد بشنود به پرسوناژ زن (آسانسورچي) ابراز عشق نمايد. اگر هر کدام از ديالوگهاي اصلي او نوعي پيش روي روحي و رواني باشد -که در اصل هم جز اين نيست- در آن صورت اين نوع ديالوگ نويسي "رونالد گرنز" که هجوم عاطفي و سپس دفاع ضمني "مناخيم" را تداعي ميکند، بسيار مناسب و نمايشي است.ابزارشدگي و به حساب نيامدن آدمها در جامعه سرمايهداري و خلاصه و محبوس شدن آنها در دل برج شيشهاي که با عنوان "کريستال تاور" تلويحاً آسيبپذير و شکستني معرفي شده، "نماد" جامعه آمريکا و همزمان مظهري از آسيبپذيري اقتدار اقتصادي و سياسي آن است. طراحي صحنه، مدرن، موجز و معنادار "سپيده نظريپور" که پسزمينههاي "سوررئاليستي" و استعاري زيبايي را به نمايش ميگذارد، به کارگردان مجال استفاده از کل فضاي صحنه را داده و يکي از ويژگيهاي نمايش "کريستال تاور" به کارگرداني "نصرالله قادري" است: مبلي که به شکل لبهاي سرخ يک زن حضور آدمها را ميبلعد، آکواريومهايي که در آنها ماهيان شناورند و به عنوان پلههاي اضطراري صعود مديران و سهامداران ارشد برج به کار گرفته شدهاند و آسانسور شيکي که رغبت زنداني شدن موقتي در خود و برج را به افراد از خود بيگانه شده، ميدهد، همگي عناصر شيک و معنازاي يک صحنه مدرن امروزي براي پرداختي به مضموني نو و سياسي به شمار ميروند.طراحي لباس هم که توسط "بهيه خوشنويسان" انجام شده با محتواي نمايش و نوع پرسوناژها تناسب آشکاري دارد. استفاده از تصاوير ويديوئي که در آن سفر رئيس جمهور آمريکا و سخنرانياش به طور صرفاً نمايهاي پخش ميشود، براي حادثه نهايي به عنوان يک پسزمينه موضوعي عمل ميکند تا ارجاعي ضمني هم به زمان و مکان و نيز بخشي از علتهاي حادثه باشد.طراحي نور که صحنه را بسيار پرنور نشان ميدهد و موسيقي "محمد فرشتهنژاد" و تمهيدات و افکتهاي صوتي، مخصوصاً اعلام اخبار تبليغاتي و هشدارها توسط "عليرضا غفاري" به عنوان عوامل جنبي کارايي نمايشي زيادي پيدا کردهاند، زيرا فضا را هموراه متشنج و ملتهب نشان ميدهند.همه بازيگران، يعني "مهرخ افضلي"، "محسن حسيني"، "وحيد جباري"، "حسام منظور"، "بهرام تشکر"، "سارا عباسپور" و "محمود هندياني" به اقتضاي موضوع و نقشهاي محولهشان بازيهاي درخشان و زيبايي ارائه ميدهند که جذابيت آن به تناسب ميزان حضورشان روي صحنه کم و زياد ميشود.ميزانسنهايي که توسط "نصرالله قادري" به عنوان کارگردان نمايش به کار گرفته شدهاند نشانگر تحرکزايي و متلاطم بودن فضاي مکان و روان آدمهاي نمايش است. او موفق شده از همه فضاي صحنه به خوبي استفاده کند و در اين مورد ميتوان به هوشمندي او در استفاده از فضاي داخل آسانسور نيز اشاره نمود. پرسوناژ "آنا پومر" از اين فضاي داخلي همانند اتاق خصوصي و محل زندگيش هم استفاده ميکند، ضمن آن که اين آسانسور راهي مخفي هم براي ورود ديگران دارد. استفاده از فضاي بالاي صحنه براي اقتدارمندي و آشکارسازي پرسوناژ سرمايهدار و توطئهگر نمايش يکي ديگر از ويژگيهاي کارگرداني اين نمايش محسوب ميشود. نصرالله قادري در هدايت بازيگران و استفاده حتي تلويحي از بعضي حرکات و ديالوگهاي بيپرده، جسورانه و نيز در بهکارگيري طراحي صحنه و ساير عوامل مثل کاربري نور، موسيقي و صدا توانايي خود را به اثبات رسانده و نمايش از لحاظ بصري، آن هم در نهايت ايجاز، شاخصههاي دراماتيکي بالايي را عرضه نموده است. ناگفته نماند که بخشي از دراماتورژي اجرا را بايد حاصل همکاري ذهني و عملي "محسن حسيني" دانست.نمايش "کريستال تاور" اثر "رونالد گرنز" به کارگرداني "نصرالله قادري" موفق ميشود در همه حوزههاي انتخاب متن، طراحي صحنه، نور، موسيقي، لباس و چهرهآرايي، بازيگري و کارگرداني با ارائه ويژگيهاي معنادار و قابل تأمل، تماشاگر را جذب نمايد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 387]