واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > بادی، نزهت - کسانی که فیلم را دیده اند می دانند که این فیلم درباره یک شهرجهنمی است که کودکانش برای فروختن روحشان به شیطان عجله دارند. همانطور که حدس زده بودید، فیلم هفته قبل دختری با گوشواره های مروارید ساخته پیتر وبر بود. فیلم مورد نظر این هفته طرحی شبه اپیزودیک دارد و از داستانکهای مختلفی تشکیل شده است و هر یک از شخصیتها را که در قسمتی از فیلم به طور گذرا دیده ایم، در قسمتی دیگر به عنوان شخصیت اصلی آن داستانک مطرح می شود و فیلم با مهارتی فوق العاده سرنوشت همه شخصیتها را به هم می آمیزد.از آنجا که فیلم بر اساس داستانی واقعی شکل گرفته، فیلمساز برزیلی اش کوشیده تا با سبک بصری خاصی واقع نمایی آن را تشدید کند. او با کمک لرزش های دوربین، قاب های نامنظم، کات های زیاد، زوم های سریع، زوایای کج و نامتوازن و نقطه دیدهای نامتعارف به فیلم جنبه ناخواداگاه و تصادفی بخشیده است. انگار تمام تصاویری که می بینیم از نگاه کسی است که سعی کرده اتفاقات را در لحظه ثبت کند و همین رویکرد حال و هوای مستند گونه فیلم را افزایش داده است.صحنه برگزیده مان یکی از خشن ترین سکانس هایی است که تابحال در سینما دیده ایم. جایی که ده دوازده بچه قد و نیم قد که سن اغلب آنها زیر 8 سال به نظر می رسد، به سمت مخوف ترین جنایتکار شهرشان شلیک می کنند و او را می کشند.فکرش را بکنید، تبهکار شروری که از دست پلیس و رقبای خشنش جان سالن به در می برد، درنهایت توسط چنه بچه کوچک که خودش به آنها اسلحه داده، از بین می رود. درواقع خشونتی که او به بچه ها یاد داده، دامن خودش را می گیرد.یادتان است که چطور آن بچه های کوچک بعد از این کشتار بی رحمانه با هم نقشه جنایتهای بزرگ می کشند و درباره کشتن دشمنانشان حرف می زنند. من هنوز تصویر آن پسربچه را فراموش نکردم که با اسلحه ای در دست موقع دویدن به دنبال بچه های دیگر دمپایی اش از پایش درمی آمد و از دیگران عقب می ماند. از کجا معلوم شاید سردسته تبهکاران آینده این شهر همین بچه ای باشد که اسلحه از دستانش بزرگتر بود.کسانی که فیلم را دیده اند می دانند که این فیلم درباره یک شهرجهنمی است که کودکانش برای فروختن روحشان به شیطان عجله دارند. انگار سرنوشت محتوم همه آنها این است که دست به اسلحه ببرند، مواد بفروشند، دزدی کنند و اگر شانس بیاورند و زنده بمانند، به یک جنایتکار بزرگ تبدیل شوند.در میان این آلودگی و تباهی فراگیر فقط یک نفر است که می تواند معصومیتش را حفظ کند و خودش را از خشونت دور نگه دارد. شاید برای اینکه از عکس گرفتن از آدمهای دور و برش بیشتر از اسلحه کشیدن به روی آنها لذت می برد. به همین دلیل وقتی در اوج ناامیدی و بدبختی اسلحه قراضه برادرش را برمی دارد تا به رسم بچه های محله با آدمکشی زندگیش را تغیر دهد، کارش به گفتگو درباره درس و عشق و موسیقی با قربانیانش می کشد . درنهایت هم عکس گرفتن از سردسته تبهکارها امکان خروج او از این شهر و زندگی نکبت بار را فراهم می کند. این پاداش کسی است که یاد می گیرد چطور در دل خشونت و کثافت خودش را پاگ نگه دارد و از آنها بهانه ای برای رستگاری خود فراهم آورد. حالا نوبت شماست که اسم فیلم و کارکردانش را حدس بزنید و درباره آن بحث کنید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 286]