تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
بهترین سایتهای خرید تیک آبی رسمی اینستاگرام در ایران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1815415094
زني سرگشته در جستوجوي خوشبختي
واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: زني سرگشته در جستوجوي خوشبختي حالا چكار كنم؟ شما را به خدا بگوييد چكار كنم من جلوي مردم تحقير شدم همه اطرافيانم به من ميگفتند همسرم من را دوست نداشته كه به من خيانتكرده چطوري جلوي اين آبروريزي را بگيرم؟ ملت ما: واي خداي من... من با زندگيام چه كردهام؟ با زندگي و آينده بچههايم چه كردهام؟ اين گفته زني درمانده است كه با هقهق گريه ماجراي زندگياش را براي خانم مشاور تعريف ميكند، زني كه احساس ميكند پلهاي خوشبختي در برابرش شكسته و با حضور يك هووي صيغهيي در زندگياش همه درهاي شادي و اميد به رويش بسته شده است حالا در كمال درماندگي به مشاور روي آورده تا راه نجاتي بجويد. آنچه كه ميخوانيد گزارشي از جلسه مشاوره است... زن: سلام، من تاكنون به مشاور مراجعه نكردهام و علاقهيي هم به مشاوره ندارم، مطمئن هم هستم كه نه شما و نه هيچكس ديگر نميتواند براي من كاري انجام دهد الان هم نميدانم براي چه اينجا هستم. (پس از كمي سكوت، به گريه افتاده و ادامه ميدهد) ... ببخشيد از قبل با خودم عهد كرده بودم گريه نكنم ولي فضاي اينجا جوري آدم را خلع سلاح ميكند. مشاور: بسيار خب نگران نباش فقط مطمئن باش كه مشاور محرم اسرار است و حرفهاي تو همينجا ميماند ضمن اينكه من هم مثل تو يك زن هستم و احساسات تو را درك ميكنم. زن: از كجا شروع كنم اصلا بلد نيستم؟ مشاور: آخرين اتفاقي كه تو را به اينجا كشانده. زن: آخرين اتفاق... (كمي مكث) البته آخرين اتفاق، بدترين نبود ولي صبر و تحمل من تمام شد. 3-2 روزي است كه متوجه شدم همسرم يك خانمي را صيغه كرده، البته قبلا هم با خانمهاي زيادي رابطه داشت. از وقتي كه فرزند اولم يك ساله بود ارتباط با خانمهاي متفرقه تقريبا كارش بود. خانم! من دوتا پسر21 و24ساله دارم آخه چرا اينكار را با من و بچههايم كرد اصلا همه مردها... من ديگر هيچ مردي را قبول ندارم شما با من همعقيده هستيد يا از آن دسته خانمهايي هستيد كه هيچوقت رنگ سختي را نديدهاند و هميشه با يك همسر خوب و مطيع زندگي كرده، نه بابا شماها را چه به اين مشكلات... ! ولي قبول كنيد شما هم يك روز متوجه ميشويد كه بيدليل به همسرتان اعتماد داشتيد. چرا ساكت شديد؟ همانطور كه گفتم شما هم هيچ كاري براي من نميتوانيد انجام بدهيد. مشاور: نه، ميدانيد به چي فكر ميكنم؟ به اينكه چرا به خودت اجازه ميدهي اينقدر سريع و راحت درباره ديگران قضاوت كني، ميداني يكي از بزرگترين دشمنهاي رابطه صحيح، سريع قضاوت كردن است. كيگفته كه من مشكل شما را نميتوانم بفهمم چون مشكلي مثل تو نداشتم؟ همه آدمها مشكل دارند در واقع انسان بدون مشكل تعريف نشده، اما يك نكته بسيار مهم وجود دارد و آن اينكه تفاوت مشكلات آدمها در تفاوت رفتارهاي آنها است. ما هركدام بسته به نوع رفتارها، برخوردها، نگرش و دانشمان نسبت به دنياي اطراف مشكلات متفاوتي را براي خودمان به وجود ميآوريم. زن: ببخشيد من قصد جسارت نداشتم، ولي الان دوباره سوالي به ذهنم رسيد يعني شما ميخواهيد بگوييد من خودم مقصرم كه همسرم در اين سن تجديد فراش كرده؟ مشاور: نه عزيزم، ولي الان ميتوانم به شكل دوم رفتاري تو اشاره كنم چرا دنبال مقصر ميگردي؟ من گفتم تو مقصري؟ نه اصلا بحث «مقصر كيست» نيست. تا زمانيكه به دنبال مقصر بگردي نميتواني مشكلت را حل كني من معتقدم يكسري عوامل دست به دست هم ميدهند تا يك اتفاق بيفتد حالا تعدادي از اين اتفاقات از ناحيه تو و تعدادي ديگر از ناحيه همسرت. در ابتدا هركسي در دوره مجردي فقط به فكر خودش است، بعد از ازدواج هم در ابتدا باز هم به دليل بيتجربگي و عدم دانش كافي ما براي زندگيمان يكسري قوانين وضع ميكنيم مثلا: مردسالاري يا زنسالاري كه نگرش ما هستند و در نهايت رفتار ما شكل ميگيرد يك زندگي پر از جنگ و نزاع براي اثبات خود و بعد از مدتي انفجار زندگي! زن: خب همه اينطوري زندگي ميكنند راست ميگوييد، وقتي خوب فكر ميكنم ميبينم ما همه اين مراحل را پشتسر گذاشتهايم يك مدت دايم من ميخواستم حرفهاي خودم را به كرسي بنشانم و مثل اينكه همسرم هم همين كار را ميكرد. اوايل دعواها كوتاهمدت و گذرا بود ولي بعد دعواها ريشهدارتر شد ولي بازهم نميفهمم چرا همسرم زن گرفت. مشاور: خب عزيزم اين ساختار يك زندگي مشترك است. در طول اين زندگي پرهياهو و پرمشاجره دايم هر كدام از شما به دنبال مقصر ميگشتيد و هركدام در خلوت خود، خودتان را توجيه ميكرديد و دوباره اين رفتار غلط ادامه پيدا ميكرد، اما اصل زندگي چيز ديگري است. ما بايد در طول زندگي خود به چيز ديگري به غير از خودمان و مقصر دانستن ديگري فكر كنيم و آن چيزي نيست به جز«رابطه» ما هر دو بايد تلاش كنيم تا يك رابطه صحيح بين ما شكل بگيرد، ولي شماها اين كار را نكرديد و در زندگي شماها فقط«من» مطرح بوده. زن: حالا متوجه شدم واي خداي من، من با زندگيم چكار كردم من با زندگي و آينده بچههايم چه كردم؟ (او به گريه ميافتد) خانم مشاور من در طول زندگي مشتركم فقط به فكر خودم، خواستهها و نيازهاي پدر، مادر و فرزندان خودم بودم و فقط همسرم را وسيلهيي براي حفظ آينده ميدانستم. خب حالا هم او همين كار را كرد كه به فكر خودش باشد خواستهها، نيازها و لذتهايي كه از زندگي نبرده آنهم حق داشته نيازهايش را برطرف كند. من هيچوقت هيچ حقي براي او و خواستههايش قايل نشدم. چرا؟ به نظر خودم همسر خوبي بودم البته ديگران هم اين را به من تلقين ميكردند «شوهر توچي از خدا ميخواست يكزن زيبا، مهربون، خندهرو، خانوادهاصيل با جهيزيه ايدهآل» هميشه فكر ميكردم چون من از شوهرم سرترم پس او هيچ حقي تو زندگي ندارد و مديون من است حالا فكر ميكنم ميبينم چقدر با رفتارهايم تحقيرش كردم. (كمي مكث ميكند و دوباره به هقهق و گريه ميافتد) حالا چكار كنم؟ شما را به خدا بگوييد چكار كنم من جلوي مردم تحقير شدم همه اطرافيانم به من ميگفتند همسرم من را دوست نداشته كه به من خيانتكرده چطوري جلوي اين آبروريزي را بگيرم؟ مشاور: خوشحال شدم براي اينكه حداقل ديگر بهدنبال مقصر نميگردي و متوجه ريشه اتفاق شدي ولي ميبينم هنوز بينش خودت را عوض نكردي تو براي مردم نگراني يا براي خودت؟ تا زمانيكه براي مردم نگراني كاري نميتواني انجام بدهي زمانيكه نگرانيت شد رابطه تو و همسرت آن وقت ميتواني راه درست را تشخيص بدهي. زن: راست ميگوييد همان موقع هم اسير حرفهاي مردم شدم كه از اصل زندگيم بازماندم، خوبيها و محبتهاي همسرم را نديدم. حالا بگوييد چكار كنم كه رابطهمان را اصلاح كنم؟ مشاور: برو با خودت مدتي خلوت كن كمتر مردي بدون دليل يا از روي عياشي دست به خلاف ميزند مگر اينكه بيمار باشه، ولي مردها وقتي توي زندگي احساس خلأ كنند بعد از مدتي تصميم به پركردن آن خلأ ميگيرند برو و خلأ همسرت را پيدا كن فقط و فقط خودت ميتواني اين جاي خالي را پيدا كني نه من و نه هيچ يك از اطرافيان تو آن خلأ را نميشناسند. زن: درست است من هم خلأ داشتم ولي چرا خيانت نكردم؟ من هم ميتوانستم خيلي كارها بكنم. مشاور: بهت گفتم آدمها منحصربهفرد هستند و رفتار هركس برگرفته از دانش آن فرد نسبت به دنياست. مطمئن هستم كه توهم خلأ داشتي ولي اين قدرت و توانايي را داشتي كه آن خلأ را با چيزهاي ديگري پر كني. زن: چرا شوهرم اين كار را نكرد؟ مشاور: اين برميگردد به تفاوت فلسفه ازدواج مرد و زن. زنها فلسفه ازدواجشان رسيدن به يك تكيهگاه محكم است تكيهگاهي كه بهوسيله چيزهاي زيادي مثل: پول، علاقه، توجه، حمايت، كمك، هديه، كاركردن و... محكمتر ميشود. پس هروقت يكي، دوتا از اين آيتمها وجود نداشت ما خانمها سريع آيتم بعدي را جايگزين ميكنيم. ولي آقايان فقط براي رسيدن به آرامش ازدواج ميكنند و اگر همين آرامش را ما به آنها هديه نكنيم يا دريغ كنيم آن وقت اين خلأ را با چه چيز ديگري پركنند. زن: حالا بايد چكار كنم؟ مشاور: برو آن خلأ را پيدا كن آن وقت متوجه ميشوي كه چرا آن خانم توي زندگيت راه پيدا كرده. زن: متشكرم، خيلي كمك كرديد حداقل حالا ميتوانم خشمم را كنترل كنم كه مبادا وضع را از اينكه هست بدتر نكنم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 541]
صفحات پیشنهادی
داستان های کوتاه
فرستادگان پادشاه همه جا را جستجو کردند و به هرکسي که رسيدند، از او پرسيدند:« آيا تو احساس خوشبختي مي کني؟» جواب آنها ... مأموران جلو رفتند و گفتند:« پيرمرد، تو که لبخند مي زني، آيا آدم خوشبختي هستي؟» ...... تازه داماد ، حيران و سرگشته میپرسد: ...
فرستادگان پادشاه همه جا را جستجو کردند و به هرکسي که رسيدند، از او پرسيدند:« آيا تو احساس خوشبختي مي کني؟» جواب آنها ... مأموران جلو رفتند و گفتند:« پيرمرد، تو که لبخند مي زني، آيا آدم خوشبختي هستي؟» ...... تازه داماد ، حيران و سرگشته میپرسد: ...
یك شاخه گل سرخ براي غمم | پرویز قاضی سعید
یکبار دیگر کبوتر سرگشته نگاهش را روی انبوه جمعیتی که در پیست می رقصیدند و آنهایی که دور میزها نشسته بودند پرواز ... جستجوی درازی را بدنبال خوشبختی آغاز کرد اما چه بیهوده ت***** . ... دختر جوان جون زن سی ساله آموخته ای طناز و دلفریب بود .
یکبار دیگر کبوتر سرگشته نگاهش را روی انبوه جمعیتی که در پیست می رقصیدند و آنهایی که دور میزها نشسته بودند پرواز ... جستجوی درازی را بدنبال خوشبختی آغاز کرد اما چه بیهوده ت***** . ... دختر جوان جون زن سی ساله آموخته ای طناز و دلفریب بود .
تاثیر روابط دختر و پسر بر ازدواج
... از ازدواج اساسا تاثیری در ثبات و تداوم روابط زناشویی و تضمین خوشبختی آنان ندارد. ... یا جوان دارند باید از خود بپرسد که چرا فرزند جوان آنها باید سرگشته و سرگردان بماند؟ ... گذار در اجتماع حضور یابند و در این زمینه دین مبین اسلام تفاوتهای فطری بین زن و . ... پسران و دختران جوان سعادت خود را در سایه زندگی مشترک جستجو میکنند.
... از ازدواج اساسا تاثیری در ثبات و تداوم روابط زناشویی و تضمین خوشبختی آنان ندارد. ... یا جوان دارند باید از خود بپرسد که چرا فرزند جوان آنها باید سرگشته و سرگردان بماند؟ ... گذار در اجتماع حضور یابند و در این زمینه دین مبین اسلام تفاوتهای فطری بین زن و . ... پسران و دختران جوان سعادت خود را در سایه زندگی مشترک جستجو میکنند.
داستان گربه سیاه ادگار آلن پو
من زود ازدواج كردم و از داشتن همسری مهربان احساس خوشبختی میكردم. .... یك شب كه سرگشته و ملول در یكی از فضاحت خانههای همیشگی خود نشسته بودم، ناگهان توجهم به .... بیدرنگ به جستجوی حیوانی كه سبب آن بدبختی بزرگ شده بود پرداختم. ... داستان گربه سیاه ادگار آلن پو · اعضاي بدن زن ميانسال اهدا شد · طناب دار در انتظار متهمان قتل در ...
من زود ازدواج كردم و از داشتن همسری مهربان احساس خوشبختی میكردم. .... یك شب كه سرگشته و ملول در یكی از فضاحت خانههای همیشگی خود نشسته بودم، ناگهان توجهم به .... بیدرنگ به جستجوی حیوانی كه سبب آن بدبختی بزرگ شده بود پرداختم. ... داستان گربه سیاه ادگار آلن پو · اعضاي بدن زن ميانسال اهدا شد · طناب دار در انتظار متهمان قتل در ...
همچون خورشیدی برای نابینایان
وی چون پزشک جراح در زیر ظواهر فریبنده در جستجوی حقیقتی بود که بعدها در ... رؤیاهای بیپایان خود سرگشته مانده بود، پرده نقاشی زیبایی پیش چشم میگذارد و ... Emma Bovary زن جوانی است که هرگز نتوانست در برابر ابتذال و شخصیت عادی و ... شوهری که هنوز از خواب غفلت بیدار نشده بود و پیوسته میگفت:«مگر تو خوشبخت نبودی؟
وی چون پزشک جراح در زیر ظواهر فریبنده در جستجوی حقیقتی بود که بعدها در ... رؤیاهای بیپایان خود سرگشته مانده بود، پرده نقاشی زیبایی پیش چشم میگذارد و ... Emma Bovary زن جوانی است که هرگز نتوانست در برابر ابتذال و شخصیت عادی و ... شوهری که هنوز از خواب غفلت بیدار نشده بود و پیوسته میگفت:«مگر تو خوشبخت نبودی؟
-
گوناگون
پربازدیدترینها