واضح آرشیو وب فارسی:آپام:
زیبا شو: می دانیم برای زندگی بهتر باید از تجربه های دیگران استفاده کنیم در این پست نیز از تجربه های ارزشمند خانم تنکمانی، روانشناس بهره می بریم؛ لحظه لحظه زندگی درسهایی را به انسان میآموزد که با گذشت زمان میتوان این تجربیات را کسب نمود و در مراحل مختلف زندگی از این تجربیات استفاده کرد. امروز، روز تولد من است. حدود سه دهه زندگی کرده ام و درسهای بسیاری از سالهای زندگیام گرفته ام. من یاد گرفتهام: با هدف زندگی کنم هنگام معذرت خواهی کردن، غرور خود را زیر پا گذارم. عذرخواهی با غرور، ارزشی ندارد بلکه خالصانه و با رضایت قلبی عذرخواهی نمایم. من مسئولیت همه کارهایی را که انجام میدهم، میپذیرم و همیشه آماده شنیدن انتقادات هستم چون تصمیم دارم رشدکنم. آرام باشم و برخود مسلط! عجله و شتاب زدگی باعث میشود از زندگی لذت کافی نبرم. رسیدن به هدفها آنقدرها که ما فکر میکنیم، مهم نیستند. گاهی اوقات بیهدف کاری را انجام دادن باعث میشود نتیجه بهتری به دست بیاوریم. برخی مواقع هدفها استرس زا میشوند و با حذف این استرس رشد بیشتری خواهیم کرد. من یاد گرفتهام که همیشه خود را درگیر هدفها و رسیدن به آنها نکنم تا با آزادی و رهایی بیشتر راه درست را بیایم. ما مرتب نگرانی از آینده و اتفاقات گذشته مان را در ذهن خود مرور میکنیم و آنها نمیگذارند در لحظه زندگی کنیم. باید آنها را از فکرمان خارج و فقط روی آن چیزی که مشغول انجامش هستیم تمرکز کنیم؛ یعنی در حال زندگی کنیم. وقتی که کودکمان به توجه ما نیاز دارد، به او توجه کنیم. زندگی کردن با کسی که عاشقش هستیم، بسیار ارزشمند است و جای شکرگذاری دارد. من یاد گرفتهام که هیچگاه از توجه به کودکم غافل نشوم. هیچوقت چیزی را قرض نگیرم. شاید در برخی مقاطع زندگی فکر کنیم این کار واقعاً لازم است؛ اما اینطور نیست. این قرضها دردسرها و نگرانیهای را بیشتر میکنند و ارزش چندانی هم ندارند. حتی میتوانند زندگی مرا نابود کنند! تنها راه بازاریابی، ارائه محصول خوب و ارزشمند است که اثری از خود به طور طبیعی باقی گذارد. انگیزه داشته باشم من نمیتوانم در دیگران ایجاد انگیزه کنم؛ فقط میتوانم امیدوار باشم که با عمل خود چیزی مثبت را به آنها القا کنم. اگر خود را در حال شنا کردن با ماهیهای بسیاری یافتم، از آنها دور شوم و مسیرم را تغییر دهم؛ چرا که آنها خودشان هم نمیدانند به طرف سود در حال حرکتند. من نمیتوانم همه بهترین کتابها را بخوانم، تمام بهترین فیلمها را ببینم، به بهترین شهرهای دنیا سفر کنم، در بهترین رستورانهای دنیا غذا بخورم، بهترین انسانهای کره زمین را ملاقات کنم و … اما لذت زندگی وقتی به دست میآید که نخواهم همهچیز را با هم تجربه کنم. باید یاد بگیرم. از بخشی از زندگی که در حال تجربهاش هستم، لذت ببرم؛ به این ترتیب زندگی فوقالعاده دلچسب میشود. اشتباهات بهترین راه یادگیری هستند. از اشتباه کردن نهراسیدم؛ چون سعی کردم اشتباهات خود را تکرار نکنم و از آن درس بگیرم.شکستها مثل سنگهای زیر پا و جاپاهایی هستند که مرا به موفقیت میرسانند. بدون شکست رسیدن به موفقیت را یاد نخواهم گرفت؛ بنابراین به جای ترسیدن از شکست، آن را تجربه و با آن پیشرفت میکنم. استراحت کردن و آرامش گرفتن، امروزه برای کاهش استرس و ناآرامیها اهمیت بسیاری دارد. مردم این روزها سخت کار میکنند و یادشان میرود که زمانی را هم به استراحت کردن اختصاص دهند. به همین دلیل به سرعت از شغل خود بیزار میشوند. در دنیا لذتهای خوبی وجود دارد؛ مثل خواندن یک کتاب خوب، یک پیادهروی خوب، یک در آغوش گرفتن خوب، یک دوست خوب. مقصد فقط یک بخش کوچک از سفر است. من همیشه نگران اهداف خود هستم و از آینده میترسم؛ به همین دلیل بسیاری از چیزهای خوب را در طول مسیر از دست میدهم. اگر فقط روی مقصد و هدف متمرکز شوم، هنگام رسیدن به آن لذت زیادی نخواهم برد؛ چرا که نگرانیهایم از هدف و مقصد بعدی شروع میشوند و به همین ترتیب فرصتهای بسیاری را برای لذت بردن از دست میدهیم. پس باید به کیفیت زندگیام نیز در کنار رسیدن به اهدافم در نظر بگیرم و کیفیت و رضایت از زندگی را فدای کمیت نکنم. استرس را کم کنم یک پیادهروی خوب مرهم بسیاری از مشکلات و دردهاست. اگر میخواهیم وزن کم کنیم پیادهروی کنیم. اگر میخواهیم بدون صرف هزینه زیاد از زندگی لذت ببریم، پیادهروی کنیم. اگر میخواهیم از استرسهایمان کاسته شود، پیادهروی کنیم. اگر میخواهیم در لحظه زندگی کنیم، پیادهروی کنیم. اگر در محل کار و یا خانه مشکل داریم که آزارمان میدهد، باز هم پیادهروی کنیم. بخشیدن بسیار بهتر از نگه داشتن است. باید بدون توقع و انتظار ببخشیم و یا حداقل اگر بخشیدن یکسری افراد بسیار برایمان سخت است آن خاطرات منفی را بخاطر خودمان، فراموش نماییم تا از بیماریهای روحی و جسمی نیز در امان باشیم.رقابت کردن به ندرت به اندازه همکاری کردن مفید است. انسانها موجوداتی اجتماعیاند و برای حفظ و بقای خویش نیازمند با هم بودن هستند تا از مهارتهای یکدیگر بهرهبرداری کنند. قدرشناس باشم قدرشناسی و سپاسگزاری یکی از بهترین راههای رسیدن به رضایت و خرسندی است. اغلب ما از زندگی خود ناراضی هستیم و بیشتر از وضع فعلیمان، میخواهیم؛ زیرا هرگز نمیفهمیم که چه چیزهای باارزشی داریم. به جای آنکه به نداشتههایمان فکر کنیم، به خاطر داشتههایمان، قدرشناس باشیم. از لذتهای ساده گرفته تا افرادی که دوستشان داریم، از سلامتی گرفته تا گوش دادن به یک موسیقی خوب و خواندن یک کتاب ارزشمند، طبیعت، توانایی درست کردن برخی چیزها و بسیاری چیزهای دیگر که همیشه با ما هستند، ولی به آنها توجه نمیکنیم. دلسوز باشم دلسوزی، شفقت و خیر رسانی به سایر موجودات زنده بسیار خوشایند و لذتبخش است. برخی افراد گیاهخواران را مسخره میکنند که چگونه از طعم دلچسب گوشت میگذرند؛ ولی گیاهخواران ترجیح میدهند این طعم دلچسب را در دهانشان مزه مزه نکنند تا هیچ موجود زندهای به خاطرشان کشته نشود. نباید چشمان خود را به زجری که دیگران میکشند، ببندیم. رحم، شفقت و خیررسانی به دیگران کاملترین راه برای زندگی کردن است. بسازم، به جای آنکه نابود کنم! ساختن یکی از بهترین راههای معنا بخشیدن به زندگی است. وقتی که دچار نگرانی و غم میشوم، برای آن است که وسعت دید ندارم. جنگی که با دیگران راه میاندازم، هیچ ارزشی ندارد؛ پس باید از آن بگذرم و به راهم ادامه دهم. از زیاد نشستن بپرهیزم. این کار شما را از بین میبرد. باید حرکت کنم، راه بروم، بازی کنم و ورزش کنم و در یکجا ثابت نمانم. با کوچکترین چیزها زندگی کنم، شک نکنم، تا حدامکان پسانداز کنم و پساندازهای خود را هر چقدر هم که اندک باشند، در جایی سرمایهگذاری کنم تا سود بیشتری ببرم. همدلی کنم هنر همدلی کردن (حساس بودن به نیازهای دیگران) را بیاموزم. اغلب اوقات با اطلاعات اندک خود راجع به مردم قضاوت میکنم. خود را به جای دیگران بگذارم. زندگی کردن با آموختن این هنر بهتر میشود. ما انسانها ماشین نیستیم و نباید همیشه مثل ماشینها فقط کار کنیم؛ پس بهتر است روی چیزهایی که دوست داریم، متمرکز شویم. هیچ یک از ما با فرزندانمان به درستی رفتار نمیکنیم، اما فکر میکنیم رفتار درستی با آنها داریم. به آنها نشان نمیدهیم که چقدر دوستشان داریم و به خاطر جزئیات زحمت شادیهای واقعی را از آنها میگیریم. زندگی فرصت بسیار کوتاهی است و زودتر از آنچه که فکرش را بکنیم، به پایان میرسد. کودکان به سرعت بزرگ شده و از ما جدا میشوند. ما پیر میشویم و موهایمان سفید میشوند؛ پس تمام لحظههای زندگی را باید زندگی کرد. ترس ما را متوقف میکند. شک و تردید هم همینطور. ما از انجام کارهای بزرگ خجالت میکشیم، از ساخت چیزهای جدید، رفتن به دل حادثهها و دنیا را تجربه کردن. این ترسها و تردیدها باعث عقبنشینی و عدم پیشرفت ما میشوند. راه حل آن کوچک شمردن ترس، و روبرو شدن مستقیم با آنچه که میترسیم میباشد تا بتوانیم بر آن فایق آییم. من خیلی چیزها را نمیدانم؛ در واقع اصلاً چیزی نمیدانم، زندگی هنوز باید درسهای زیادی به من بیاموزد و من فرصت زیادی برای آموختن دارم. در زندگی هیچچیز به اندازه آموختن لذت بخش نیست.
اسفند ۱۰, ۱۳۹۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آپام]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 311]