واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: خراسان: اين بچه بي گناه چرا بايد در سن ۳سالگي به موادمخدر معتاد بشود؟ دارم ديوانه مي شوم و نمي دانم چه خاکي بر سرم بريزم. کاش چنين خواهري نداشتم که هرچه بدبختي و فلاکت مي کشم از دست اوست.
زن جوان با چشماني اشک بار و صدايي بغض گرفته در دايره اجتماعي کلانتري مصلاي مشهد افزود: خواهر کوچکم از سنين نوجواني با پسر جواني رابطه برقرار کرد و هرچه من و ديگر اعضاي خانواده ام به او گفتيم که اين پسر به درد تو نمي خورد فايده اي نداشت. سيما تهديد مي کرد که اگر با مرد روياهايش ازدواج نکند دست به خودکشي خواهد زد. بيچاره پدرم از ترس آبروي خانوادگي مان با اين ازدواج موافقت کرد و خواهرم به خواسته دلش رسيد. اما هنوز يک سال از ازدواج او نگذشته بود که متوجه شديم شوهرش او را به موادمخدر آلوده کرده است.
خانواده ام با نگراني از همسرم که داماد بزرگ آن هاست خواستند تا براي اين مشکل و کمک به سيما و شوهرش راه حلي پيدا کند اما رفت و آمد شوهرم به خانه خواهرم و ارتباط او با همسر سيما باعث شد تا او ابتدا با خواهر اين مرد معتاد که زني مطلقه و معتاد مي باشد ارتباط مخفيانه برقرار کند و سپس خودش نيز به موادمخدر آلوده شود.
زن جوان ادامه داد: متاسفانه زماني متوجه شدم چه بلايي به سر زندگي ام آمده است که همسرم حسابي در دام اعتياد گرفتار شده بود. من خيلي تلاش کردم تا او را از اين راه خطا برگردانم. حميد چند بار قول داد که اعتيادش را ترک کند اما به محض آن که با خواهر شوهر سيما روبه رو مي شد وعده هايش را فراموش مي کرد و...!
شوهرم به حرف هايم گوش نکرد و بالاخره آتش اشتباهات او زندگي مان را سوزاند و خاکستر کرد.
ماجرا از اين قرار است که چند ماه قبل همراه همسرم به مسافرت رفتم و در مسير برگشت پليس مقداري موادمخدر که داخل وسايل همراهم و ساک لباس هايمان جاسازي شده بود کشف کرد. با کشف اين مواد من و همسرم به اتهام قاچاق موادمخدر به زندان افتاديم و خواهرم نگهداري از بچه ام را برعهده گرفت.
من مدتي در حبس بودم و با انجام تحقيقات بعدي پرونده و به کمک وکيلي که گرفتم بي گناهي ام ثابت شد و آزاد شدم. با عجله خودم را به مشهد رساندم و به سراغ دختر کوچولويم رفتم ولي واقعيت تلخ ديگري برايم نمايان شد و آن اين که سيما، بچه بي گناهم را در اين مدت به موادمخدر آلوده کرده است.
با خشم و عصبانيت از خواهرم درباره اين کار توضيح خواستم و او با خونسردي جواب داد: چون بچه ات بي تابي مي کرد به او موادمخدر دادم تا آرام شود و ... او حتي مي گفت: اي دست و پا چلفتي ها! اگر تو و حميد طبق نقشه همسرم عمل مي کرديد به دام نمي افتاديد. تازه فهميدم برنامه قاچاق موادمخدر نيز از طرف او و شوهرش طراحي شده بود. کاش مي مردم و اين روزهاي فلاکت بار را نمي ديدم. خواهرم با ازدواجي احمقانه، سرنوشت خودش را نابود کرد و زندگي مرا نيز به تباهي کشاند. کمکم کنيد مي خواهم دخترم را نجات دهم!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 139]