تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1821285558
گفتگو با نينيان اسمارت آينده اديان
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گفتگو با نينيان اسمارت آينده اديان
جام جم آنلاين: در سال 1968، مجله تايم پرسيد: آيا خدا مرده است؟ اين تيتر در آن زمان تحريكآميز و اندوهبار مينمود، اما اكنون، پس از 30 سال، مجلات در باب پرسش ديگري تعمق ميكنند: امروز با موج فوقالعاده گرايش به مسائل معنوي و ديني چه بايد كنيم؟ «بسياري از آمريكاييان تحقيق درباره امور غيبي معنوي را در حيات خودشان آغاز كردهاند».
مجله نيوزويك با اشاره به اخبار آمريكا و گزارشهاي جهاني با شادي مينويسد: «به نظر ميرسد آمريكا امروز بيش از زمان تاسيس، دينگراست».
آهنگ احياي معنوي همه جا هست. عناويني همچون گفتگو با آسمان و بحث با خدا در فهرست پرفروشترين آثار قرار دارند. آخرين تلاشهاي انجام شده در هاليوود به موضوعات معنوي و روحي همچون بوداي تبت، حيات پس از مرگ و محدودههاي ايمان ميپردازد. فيزيكدانها در اهميت معنوي مكانيك كوانتوم بحث ميكنند. داعيهداران پزشكي متعجباند كه با كشفيات تحيرآور در باب تاثير دعا در بهبود بيماريها چه كنند؟
يكي از جذابترين ساحات جديد اين دين در آمريكا اختلاط فراگير و درهم تنيده اديان و سنتهاي مختلف است. در تاريخ پيشين هيچ گاه ارزشها و تشريفات بسيار گوناگون اديان و مذاهب در يك جامعه چنين با هم نزيسته بودند. درباره بذرافشاني متقابل نژاد، اخلاق و ارزشهاي فرهنگي بسيار نوشته شده است؛ اما در صورت تلاقي اديان چه رخ خواهد داد؟ آيا دهكده جهاني ما را به سمت نوعي دين واحد خواهد برد يا موزاييكي پرطنين از تنوع اديان مختلف توليد خواهد كرد.
نينيان اسمارت براي 5 دهه به اين پرسشها فكر كرد. او يكي از بزرگترين محققان دين بود كه حدود 30 كتاب تاليف كرد و تا پايان عمرش در سال 2000 بسيار مورد احترام بود.اسمارت در اسكاتلند متولد شد و پيش از مهاجرت به دانشگاه كاليفرنيا و سانتاباربا سالهاي زيادي در دانشگاههاي لندن، بيرمنگام و والس تدريس كرد.
من او را در سانتاباربارا در آوريل 1999 ملاقات كردم تا درباره يكي از موضوعات مورد علاقهاش يعني آينده اديان گفتگو كنيم. مردي كوتاه قد با لبخندي بزرگ و دلچسب و شوخطبع. رهيافت اسمارت به موضوع هم شوخطبعانه و هم محققانه بود. گفتگوي ما با وي را ميخوانيد.
آيا مطالعه تطبيقي اديان ميتواند ديني نسبي بسازد، آيا اين گزاره ميتواند صادق باشد؟
بررسي و تشريح اديان مختلف جهان مطمئنا ميتواند نگاه بيروني شما را تغيير دهد و نگاههاي تعصبآميز موجود در سنتهاي ديني را به كناري بزند، اما از سوي ديگر، ممكن است تجربه ديني شما را گسترش دهد و در نهايت به شخصيت فرد بستگي دارد.
شما وابسته به كليساي اسقفي هستيد؛ اما با بسياري از اديان بزرگ جهان رابطه برقرار كرده و از آنها درباره اديان آموزههايي را فراگرفتهايد.
بله، من به طريقي غيرمعمول وارد اين مسير شدم. من در اواخر جنگ جهاني دوم به خدمت سربازي در ارتش انگلستان فراخوانده شدم و به بخشي كه بعدا به گروه اطلاعاتي معروف شد منتقل شدم. نخستين كاري كه آنجا انجام دادم، طي دوره يك سال و نيم براي فراگيري زبان چيني بود كه ديدگاه مرا نسبت به جهان كاملا عوض كرد. ما متون كنفوسيوسي خوانديم و چنان كه رسم ارتش است، من به سريلانكا (ياسيلان) اعزام شدم.
دين فراگير آنجا بوداييسم است. ما به سربازان محلي آنجا آموزش ميداديم. به نظر ما رسيد كه حضور يك قاضي (كشيش) نظامي مسيحي براي واحدي كه بيشتر نفرات آن بودايي و هندو بودند، بيمعني است. به همين دليل از راهب معبد همسايهمان خواستيم تا قاضي و كشيش ما باشد. فكر كنم ما تنها گروه در ارتش انگلستان بوديم كه كشيش بودايي داشت. من 18 سالم بود كه به ارتش رفتم و در واقع خيلي زود با نظرات اديان ديگر آشنا شدم.
شما امروزه دين خود را چگونه توصيف ميكنيد؟
اغلب ميگويم بوديست اسقفي هستم. معمولا اين طور ميگويم تا مردم را اذيت كنم. (ميخندد)
منظورتان چيست؟
دوست دارم مردمي را كه گمان ميكنند تمام حقيقت تنها در يك دين جمع است، اذيت كنم. گمان ميكنم ديوانگي است اگر فكر كنيم كه در سنتها و تمدنهاي ديگر چيزي براي فراگيري وجود ندارد. اگر موافق باشيد كه اديان ديگر چيزي دارند كه شما ميتوانيد از آنها فرا بگيريد، در نهايت اين گونه ميشويد:
يك بوديست اسقفي يا يك هندوي مسلمان يا هر چيز ديگر.
بوديسم چگونه باورهاي مسيحي شما را تكميل كرد؟
گمان ميكنم اخلاق بوديستي به طرقي روشنتر و نظاممندتر است. تصور بوديست اين است كه مشكلات اصلي ما آز، نفرت و وهم است. وهم در سنت مسيحي، چندان مورد اشاره واقع نشده است. در غرب كه گناه اوليه تفكر ما را احاطه كرده است.
ما فكر ميكنيم مشكلات ما به دليل خواست قدرت ناكافي است. مزيتهايي در تفكر هست كه البته گمان ميكنم شما هم ميتوانيد چيزهايي از بوديسم فرا بگيريد. در اين صورت، بوديسم مكمل مسيحيت ميشود. چيزهايي به آن ميافزايد.
شايد به همين دليل است كه امروزه بسياري از آمريكاييها به بوديسم گرايش مييابند.
گمان ميكنم جذابيت بوديسم در آن است كه بودا ديني بسيار عملگراست و روشهايي چون مديتشين (تفكر) دارد. البته حقايق جنبي بيشتري هست به اين معني كه بوديسم سخنگويان بسيار خوبي دالايي لاما دارد كه تاثير فراوان ونستبا صحيحي داشته است.
شما در سالهاي گذشته كتابي با عنوان رقيبان و متحدان نوشتيد كه در آن از بوديسم و مسيحيت صحبت كرديد.
بله، به يك معنا، اين دو مغاير هماند، چراكه در بوديسم، خصوصا در بوديسم تراوادا خدا وجود ندارد. از سوي ديگر، متحد هم هستند؛ چراكه ارزشها و رفتارهاي اين دو مكمل يكديگرند و ميتوانند با هم كار كنند. در واقع رفتار متحدانه اينها سودآوري دارد. اين همان چيزي است كه من در آن كتاب متذكر شدم.
حقيقت اينجاست كه بوديسم تغييرات زيادي كرده است. در بوديسم مهايانه يا تبتي چيزي شبيه خدا يا عيسي هست. وقتي قديس فرانسيس از واتيكان به ژاپن رفت، چيزي به شوخي براي واتيكان نوشت به اين مضمون كه: «پيش از من لوتر اينجا بوده است» با اين جمله منظور وي آن بود كه سرزمين خالص بوديسم بسيار شبيه لوتريانيسم بود.
سرزمين پاك بوديسم؟
بله اين ساختاري از بوديسم است كه در آن اگر شما نام بودا آميدا را مومنانه بخوانيد دوباره در سرزمين پاك جايي شبيه آسمان حيات مييابيد. يكي از قديسان آنها ميگفت: «اگر يك شخص خوب حفظ شود، چقدر انسان بد ديگر را ميتوان حفظ كرد» لوتر ميتوانسته در اين باره بنويسد. بنابراين برخي قرائتهاي بوديسم بسيار شبيه مسيحيت است.
دالايي لاما، درباره ضرورت درك متقابل اديان بسيار سخن گفته است. آيا هيچ نشانهاي از پيشرفت در آن ساحت ميبينيد؟
مطمئنا فهم متقابل نقش فوقالعادهاي در 50 سال گذشته داشته است. حتي اگر ابتدائا به صورت تحصيلات ديني و گفتگوي درون ديني و مسائلي مانند آن بود.
برخي منتقدان احساس ميكنند گفتگوهاي درون ديني ترجيحا نيمبند و بيشتر حالت گفتگوي مودبانه را دارد.
بخشي از اين سخن درست است. من خيلي براي گفتگو نميروم. مردم ميگويند گفتگو صرفا بحث است؛ اما اولا گفتگو چه اشكالي دارد؟ در غير اين صورت پس چه بايد كرد؟ آيا بايد با هم جنگيد؟ ثانيا چه كسي تعيين ميكند كه چه چيزي نيمبند است؟ فرض كنيد من بگويم: «به جهنم اعتقادي ندارم» يك نفر برگردد و بگويد كه شخصيت تو نيمبند است، چراكه اعتقادي به جهنم نداري. آيا در چنين صورتي، گمان ميرود كه به جهنم معتقد شوم و از شخصيت نيمبند خود برهم؟ در باب 2 گروه از مردم كه در منطقه Tijuana تصميم به كمك در ساخت خانه براي افراد بيبضاعت كردهاند چطور؟ آيا اين هم كار نيمبند و غيرمنطقي است؟
در كتاب شما قطعه چشمگيري به نام انتخاب ايمان«»Choosing Faith هست كه در آن شما بسياري از يوروباهاي آفريقاي غربي در لسآنجلس، سيكها در بيرمنگام انگلستان، مورمونها در جزاير فيجي، هندوها در جنوب آفريقا و كنفوسيوسيها در بركلي كاليفرنيا را توصيف كردهايد. اين سنتهاي متفاوت در آينده چگونه خواهند بود؟
نهتنها در آينده كه آنها اكنون نيز وجود دارند. با وجود درگيريهايي كه در بوسني يا سريلانكا ديديم، با همديگر به نحو مسالمتآميز هم جمع ميشوند. بخشي از اين مساله به دليل مهاجرتهاي صلحآميز است. به طور مثال، پزشكان زيادي از آسيا به انگلستان يا آمريكا ميروند تا به طبابت بپردازند. گرچه بسياري از آنها نتيجه مهاجرت غيرصلحآميزند. جنگ جهاني دوم موجب اين شد 300 هزار لهستاني در انگلستان باقي بمانند. ما هيچ گاه تاكنون چنين جمعيت تركيب شدهاي را كه امروز داريم، نداشتهايم. در دنياي امروز، هيچ شهر بزرگي نيست (شايد جز ژاپن ويكي دو شهر در جاهاي ديگر) كه در آن هر نوع افرادي ديده نشوند.
سرنوشت اديان در دهكده جهاني چگونه خواهد بود؟
يكي از نتايج اين مهاجرتها ظهور صورتهاي جديدي از اديان است. به طور مثال، برخي هندوها در حال ساختن معبد در ماليبو هستند. آنها در غرب تحصيل كردهاند و از هندوئيسم چيز كمي ميدانند، اما ميخواهند فرزندانشان هم هندو باشند. اين مساله نهتنها براي هندوها، بلكه براي مسلمانان، كنفوسيوسها در تمام آمريكا و اروپا در حال رخ دادن است. اين نشانه اميدواري است.
يكي از نتايج همزيستي اديان تبادل آرا از يكي به ديگري است. به طور مثال، به خاطر دارم سفري به شهري در جنوب سريلانكا داشتم كه در اولين نگاه چشمم به ساختمان انجمن مردان جوان بوديست افتاد. آنها ساختار يك سازمان مسيحي را هم به كار گرفتهاند. مثال ديگر شمار رو به فزوني كاتوليكهايي است كه يوگا و تكنيك مديتيشن را از بوداييها و هندوها فرا گرفتهاند. گمان ميكنم اين تعاملات، اديان را بارور ميكند.
معاصر بودن، كلمهاي است كه معمولا براي توصيف چنين تعاملات دو طرفهاي به آن توسل ميكنيم، اين عبارت تلويحا معناي منفي دارد.
بله، اين ميتواند مردم را آشفته كند. آنها غالبا با خود فكر كردهاند كه بايد ايمان شخصي داشته باشند و نسبت به دينشان مطمئن باشد و هراس دارند كه ممكن است بر اثر چنين پيشرفتهايي تهديد شوند. به همين دليل واكنشهايي نسبت به آن ميبينيد.
من باور دارم ميتوان تعادلي ميان اينها به وجود آورد. اگر دين A با دين B مواجه شود، چه رخ ميدهد؟ A كمي B گونه ميشود، B هم كمي A گونه ميشود. مردم معتقد به A، دوست ندارندB گونه شوند، پس آنها از گونه AA ميشوند. براي B هم همين رخ ميدهد. اين ديناميك هماره در نقطه تلاقي اديان هست. اكنون براي نخستين بار در تاريخ، همه اديان با همديگر ملاقات ميكنند. بنابراين آنها متعهد به تقابل دوجانبه در طرق نگرانكننده ميباشند.
آيا شما از رشد بنيادگرايي نگران نيستيد؟
بسته به آن است كه شما قائل به كدام نوع آن باشيد. من بنيادگرايي در اروپا و آمريكا را به عنوان مشكل حاد نميدانم نسل جوانتر رو به راه ديگري ميگذارد. بنابراين بنيادگراها همواره بايد براي بقاي خودشان در حال يارگيري باشند.
مراد شما اين است كه كودكان هيچگاه به محكمي پدرانشان ايمان نميآورند؟
بله آنها ليبرالتر [آزادتر] شده، بويژه در واكنش نسبت به والدينشان و از طريق آموزشهايي كه ميبينند. آموزشهاي كنوني مردم را نرمخوتر ميكند.
پيشنهاد شما نسبت به نوعي تكامل كه در فراز نسلها براي باورهاي تسامحيتر شكل ميگيرد، چيست؟
بله، من آن را باور دارم، اما نشان دادن اين مساله سخت است؛ چرا كه اكنون حضور مردم در كليساهاي ليبرال رو به كاهش گذاشته است، اما من همچنان به آنچه گفتم پايبندم.
اين كاهش جمعيت علامتي در باب نهضتهاي فردي است كه طي آن تعداد آمريكايياني كه خارج از ساختار نهادهاي رسمي به دنبال معنويتاند، رو به فزوني نهاده است.
بله، كثرت اينها مولد نوعي فردگرايي جديد است. مردم امروزه دين خاص خودشان را دارند. من گمان ميكنم كه اين بخشي از پديده عصر جديد است اما بسيار گستردهتر از آن است. در كل بايد بگويم كه اين روش بيزيان است، اما گمان ميكنم كه اين مساله همواره به صورت پنهان وجود داشته است.
به صورت پنهان؟
منظورم اين است: همسر من اهل ايتالياست و من اقوام وي را بخوبي ميشناسم. 15 يا 20 سال پيش يكي از داييهاي ايشان فوت كرد. مدتي پيش از فوتش من از او درباره حيات پس از مرگ پرسيدم. او گفت: «من از اين بابت نگران نيستم» گفتم: «منظورت چيست كه نگران نيستي؟» گفت: «خب! آنجا سخن از بهشت و جهنم است و اين مرا ناراحت نميكند» گفتم: «اين مساله معمول است، تو كاتوليك خوبي هستي و هر يكشنبه به كليسا ميروي اما گمان نميرود كه تو فكر نكني كه اين بخش از آموزهها مهماند». گفت: «فكر ميكنم اين بخش براي جوانترها مهم باشد. كشيشها بايد در آن باب وعظ كنند، اما، خب! من در موقعيت مطمئني از حيات هستم، جايي كه ديگر به آن احتياجي ندارم.»
ميبينيد كه در سنتهاي قديمي كه گمان تغيير زياد در آنها نميرود، ميتوان مردمي را يافت كه به نتايج خيلي شخصي و خصوصي دستيافتهاند. يافتههايي كه هرگز در جاهاي عمومي آنها را بيان نميكنند. گمان ميكنم اين امور امروزه خيلي عموميت و گسترش يافته است. اين نقش بزرگ دولت كنوني آمريكاست. همچنين در اروپا نيز نشانههايي از اين مساله ديده ميشود.
آيا گمان ميكنيد كه توسعه دموكراسي در جهان امروز ميتواند در باورهاي مردم تأثيرگذار باشد؟
چنين ميانديشم. خصوصا براي آن كه اين مساله معيارهاي باور را در هر مسيري از بين ميبرد. مردم در راههايي به انديشهها و روشهاي انجام كارها دست مييابند كه قبلا هرگز در آن نبودهاند. آزاديهاي جديدي دارند. پاپ مزاياي زيادي دارد، اما شايد او كاملا مفهوم دموكراسي را درك نميكند. سادهتر اينكه، امروزه كسي از كمونيسم پيشين نميترسد. اگر مردم تصميم بگيرند كه ديگر كاتوليك نباشند و به كليساي اسقفي بپيوندند يا هندو شوند، آن كاررا ميكنند. كليساها ديگر آن قدرت را ندارند كه پيروانشان را چك كنند. آنها مجبور به پذيرش اين مساله هستند.
قبلا اين گونه بوده است كه براي انتخاب دين، اديان مختلف را بررسي ميكردند و يكي را انتخاب ميكردند، فكر ميكنيد شهروند جهان جديد چگونه دينش را انتخاب كند؟
دين بسته به ارزشهايي است كه مردم براي قضاوت ميآفرينند. به اين معنا كه اگر شما جذب ايمان عرفاني شويد كه هيات عقلاني را درگير ميكند، بوديسم احتمالا در اين باب منطقي باشد، اما همهكس عارف بودايي نيستند. در حقيقت، افراد بسيار كمي واقعا در اين مقامند. در نوع ديگر دين، كسي كه عملگراتر است به آيين ديگري ميپيوندد. گمان ميكنم ارزشهاي دروني افراد در اينجا به كار ميآيند.
آيا شما با اين عقيده برخي دينپژوهان چون هوستون اسميت مبني بر وجود يك عقل مركزي در قلب اديان بزرگ جهان، موافقيد؟
نه! زيرا فكر نميكنم كه اين عقل مركزي را بتوان نشان داد يا شناخت. قويا باور دارم عرفان تمام اديان فقط تا حدودي شبيه هماند، اما اين تنها مركز نيست. در هر حال، چرا آنها بايد مركز داشته باشند؟ آيا اگر مركز نداشته باشند جذابتر نيستند؟ يا اگر مراكز متعددي داشته باشند؟
احتمالا ما به سوي زماني پيش ميرويم كه در آن يك دين بر مبناي متشكل از اديان مختلف ديگر پديد آمده باشد.
گمان نميكنم اديان براي ايجاد يك دين جهاني در هم ادغام شوند، اما باور دارم ما به سمت يك ايدئولوژي جهاني ميرويم كه در خود جايي براي اديان و مشخصههاي سنتي گوناگون دارد. خوشبختانه اين ايدئولوژي منظري گسترده دارد كه در آن ميتوان ارزشهاي انساني و معنويت را گسترش داد. دوست دارم تفاهم نامهاي را ببينم كه در آن تأكيد شده باشد كه همه ما روي يك سياره زندگي ميكنيم و فصلهاي مشتركي از علاقهمنديها داريم كه بايد جهاني شوند و همه اديان به آنها احترام بگذارند.
تسامح يكي از مهمترين سازههاي مسيحيت از دوران اوليه بوده است (برخلاف مسائل ديگر كه به مرور زمان از بين رفتهاند) كه به گمان من بايد عمق جهاني يابد. تسامح به چيزي بيش از قول نياز دارد. به گمان من، ياد گرفتن از اديان ديگر امري است كه شهروند جهان آينده بايد آن را بدانند.
مصاحبه كننده: لندن
ترجمه: سيدامير حسين اصغري
پنجشنبه 9 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 230]
-
گوناگون
پربازدیدترینها