تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836670551
شهادت آيتالله سيد محمد علي قاضي طباطبايي
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: شهادت آيتالله سيد محمد علي قاضي طباطبايي
خبرگزاري فارس: ماشين آقا آمد كه آرام آرام به داخل كوچه بپيچد. ماشين از جلو آمد. يكي هم ازآن طرف. ترافيك ايجاد شد. نگه داشت. نامهاي آماده كرده بودم. آوردم جلو بدهم.آقا شيشه ماشين را پايين كشيد. آقا هميشه كنار شيشه مينشست. چند دفعه گفتهبوديم وسط بنشينيد ناراحت شده بود.
* مقدمه
با نگاهي كلي و گذرا به نقش علماي آذربايجان در محدودة زماني قرن سيزدهمهجري تا آغاز نهضت امام خميني (ره)، ميتوان نتيجه گرفت كه اين نهاد باكاركردهاي اجتماعي و سياسيش آغازگر نهضتي بودند كه بعدها نهضت "مشروطيت"نام گرفت. امّا با آشكار شدن ماهيت مشروطيت و خروج آن از مسير شرع و دين،عطاي مشروطه را به لقايش بخشيدند. درواقع انزواي نسبي علما پس از تجربه تلخ دراين جريان بود. با روي كار آمدن رضاخان و به خطر افتادن همه جانبه مذهب ونهادهاي مذهبي، علما اعتراضات سراسري ولي غير منظم و بدون تشكيلات خود راابراز كردند، امّا با سركوب شديد از طرف رژيم، از هر گونه ارتباط و مراودة با آندوري جستند.
در جريان فرقه دمكرات آذربايجان عليرغم وجود تمايلات ضد رژيم در بينايشان، فرقه را تأييد نكردند و اين عدم مشروعيت يكي از علل ناكامي آن فرقه بود.پس از شكست فرقة دمكرات محمدرضا پهلوي به آذربايجان رفت، در ميان علمايآذربايجان گروهي به ديدن شاه رفتند كه بعدها ترقي كردند و گروهي ديگر از جملهآيتالله شهيدي، آيتالله دوزدوزاني، آيتالله خسرو شاهي ديدار با محمدرضا راتحريم كردند كه اين جدايي تا سالهاي بعد هم ادامه يافت. در جريان ملي شدنصنعت نفت و انتخابات مجلس هفدهم، علما حضور فعالي داشتند كه با كودتاي 28مرداد و سقوط دكتر مصدق، فعّاليتهاي سياسي ممنوع گرديد. در چنين اوضاعسياسي نوزادي در خانوادهاي روحاني به دنيا آمد؛ خانداني كه وي به آن تعلق داشتسابقه شش قرن خدمت اجتماعي و سياسي به منطقه، به همراه داشت. پدر، حاجميرزا باقر آقا قاضي، در جريان مشروطه در نهضت علماي آذربايجان بر ضد رضاشاهبه مخالفت با فرقه دمكرات (در زمينه تجزيه آذربايجان) حضور فعال داشت. فرزندوي نيز خود در بعضي مقاطع، خود همراه پدر بود و خواسته و ناخواسته نقش پدرانرا بر عهده ميگرفت. خصوصيات بارز اخلاقي و سلوك اجتماعي وي را در كانونتوجهات قرار ميداد. پس از بازگشت وي از نجف اشرف به تبريز تا يك دهه وي بهدرس و بحث و مسايل علمي و اجتماعي خويش مشغول بود.
* كانونهاي مخالفت با آقاي قاضي
مسايل و مشكلاتي كه پس از پيروزي انقلاب گريبانگير رهبران محلي انقلاب شد،بمراتب بيشتر از قبل از انقلاب بود.خصوصاً تبريز كه گذشته از مسايل عمومي سايرمناطق، داراي مواردي خاص خود بود. نظام برجاي مانده از گذشته، عوامل وابسته بهآن، تشكيلات حزب خلق مسلمان كه بظاهر زير نظر آيتالله شريعتمداري بود، وجودافرادي در نهادهاي تازه تأسيس كه خواهان خشونت و برخورد سريع و ايجاد تغييراتيكشبه بودند، هم خود يك مشكل اساسي بود. مسايلي كه برخي بظاهر دوستانبدتر از دشمن ميآفريدند، كماهميت نبود؛ مسايلي چون سرقت پروندههاي ساواك ازپادگان تبريز از جمله است. گرچه بظاهر براي خرد كردن آقاي قاضي، اطراف آيتاللهشهيد اسدالله مدني گرد آمده بودند، ولي ذرهاي اعتقاد و علاقه به وي نداشتند.استاندار آذربايجان شرقي (نورالدين غروي) و برخي از معاونان وي از دشمنانسرسخت آيتالله قاضي بودند. از طرفي مسايلي كه در دادگاه انقلاب جريان داشت،مورد قبول آيتالله قاضي نبود. در تشكيلات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي هم كهتازه تأسيس شده بود، مخالفتهايي با ايشان ميشد. دستهايي در كار بود كه جريانطرفدار امام خميني(ره) را دوشقه كرده و رو در روي هم قرار بدهد.
با وجود آيتالله قاضي كه از سال 42 در تلاش و فعاليت مستمر بود، مطرح كردنآيتالله مدني در مقابل وي، بدون سوء نيت نبود، چه آيتالله مدني سابقه سكونت درتبريز نداشت و مردم تبريز وي را نميشناختند و متقابلاً وي نيز مردم تبريز رانميشناخت. گذشته از اين پس از ورود آيتالله مدني به تبريز، برخي از عناصر نفاقپيشه شايع كردند كه آيتالله مدني نماينده امام است و قاضي ديگر اين سمت را ندارد.با وجود اين با تفاهم و همدلي به وجود آمده بين دو شهيد محراب تبريز دشمنانانقلاب مأيوس شدند. چند روزي بود كه آيتالله شهيد اسدالله مدني رهسپار همدان،محل اصل مأموريت خود شده بود. از اين رو تلاشهايي كه جهت برهم زدن اساسانقلاب ميشد، به حذف آيتالله قاضي رسيد. حتي چند روزي به شهادت وي نماندهبود كه آيتالله قدوسي (دادستان كل كشور) يك هفته ميهمان وي بود. شهيد قدوسياز وي خواسته بود كه در تبريز نماند و به قم برود.
* استعفاي دادستان وقت تبريز
بنابر دلايلي، دادستان وقت تبريز استعفا داده و قرار بود كه از تهران دادستانيديگر به تبريز اعزام شود. آيتالله قاضي با فرستادن آقاي يزداني، معتمد دادگاهانقلاب به همراه نامهاي براي آيتالله قدوسي، دادستان كل كشور نوشت:
"به حضور عالي، نسبت به دادستاني كه بناست بفرستيد به استحضاربرساند كه از قرار معلوم بعضي از منحرفين شنيدهاند كه در نظر داريددادستان به تبريز بفرستيد، به تهران رهسپار شدهاند كه با هر وسيلهباشد كسي را به هر طريق باشد، در حضور عالي معرفي نمايند كه درمسير آنها باشد و به مراد خودشان در دادگاه انقلاب تبريز برسند.تقاضا دارم دقت شود شخصي متدين و با ايمان و در مسير انقلاب وامام (روحيفداه) باشد و مخصوصاً بسپاريد كه با مخلص و آقاييزداني كه دردادگاه است در تماس باشد كه آشنا به وضع محل و محيطاست. هرطور باشد اَباًعَن جَدّ به اوضاع تبريز آشنايي داريم. مبادا اشخاصي دور ايشان را گرفته و از مسير خارج نمايند!"
در اين نامهاي كه قاضي به آيتالله شهيد قدوسي نوشته اشاره به منحرفين دارد؛منحرفيني كه به تهران رفتهاند تا بلكه دادستان طرفدار جريان خود را راهي تبريزكنند، همان كساني بودند كه آيتالله شهيد مدني را براي مقابله و رو در رو قرار دادنقاضي به تبريز آوردند. همين جريان بود كه ميخواست به وسيلة آيتالله مدني (اينمريد با اخلاص امام) قاضي را از صحنه خارج كند. به همان نتيجهاي رسيد كه ساواكسال پيش به آن رسيده بود و آن حذف او براي هميشه بود.
بدون ترديد ميان جريان قدرتمند مخالف قاضي در تبريز و گروه فرقان ارتباطيوجود داشت، چون از معدود افرادي است كه در شهرستانها و بهوسيله اين گروه بهشهادت رسيد. همان توطئهاي كه ميخواست به هر وسيله كمر انقلاب را بهدست دويار امام بشكند، با شهادت آيتالله قاضي قصد ايجاد آشوبي عظيم در آذربايجانداشت. تجزيه ايران كه با ايجاد بلواهايي در كردستان، بلوچستان، خوزستان، وآذربايجان نزديك بود كه به مرحله عمل درآيد، نخست از آذربايجان شروع شده بود.تشكيلات حزب خلق مسلمان از پيش از انقلاب سازماندهي شده بود. تظاهراتي كهدر بيست و هشت و بيست و نهم دي ماه به طرفداري از آيتالله شريعتمداري صورتگرفت، از سوي همين تشكيلات راهاندازي و هدايت گرديد.
* مخالف مسئولين كميته مركزي امامخميني شمارة 2
پس از پيروزي انقلاب اسلامي در كميته مركزي شمارة دوي امام خميني(ره) كهزيرنظر آقاي بنابي اداره ميشد، شخصي به نام ايراني كه از قم آمده بود و از طرفدارانآيتالله شريعتمداري بود، با تكيه بر رابطهاي كه با آقاي بنابي داشت، فعاليتهايشديدي عليه آقاي قاضي و امام خميني شروع كرد. آقاي محمدجليل پورانيحلاجي، خادم آيتالله قاضي ميگويد:
"جلسهاي در اتاق بازرگاني بود. آقاي برقلامع و چاروقچيها بودند.وقتي كه ميخواستيم خارج بشويم، آقاي ايراني كه در راهرو بود حرفيزد. گفت: چه ميشد اين را ]قاضي[ ميكشتند؟! ]تا[ من يك استكان ازخونش بخورم، من برگشتم نگاه كردم كه آقاي يزداني گفت: بفرماييد،بفرماييد بعد آقا به من گفت: جليلآقا اين ايراني چه بد به من نگاهميكرد! من هم يادم رفت كه بگويم چه گفت."
وجود عناصري چون وي كه عناد شديدي با وي داشتند و پس از پيروزي انقلابسر و كلهشان در تبريز پيدا شده بود و خواهان از ميان رفتن آقاي قاضي بودند، و يابرخي از آقايان تبريز كه در جريان نهضت و در روزهاي سخت، درپي آسايش وراحتي خود بودند و حتي يك سيلي هم از ساواك نخورده بودند، اينك برايبهرهبرداري از شرايط به صحنه آمده بودند. او كه آنها را پدر در پدر ميشناخت و سد بزرگي در برابر راه آنان بود، از اين رو فعاليتهاي شديدي را عليه وي شروع كردند.حتي در منابر علناً ميگفتند: "اي مرد! ريشت به خون سرت آغشته شود" هم مخالفانقديمي و هم دوستان بظاهر مبارز ديروزي، دست در دست هم از هيچ كاري در ضربهزدن به او فروگذار نكردند.
"از تبريز يك طومار بزرگ (يك توپ پارچه) امضا شده بود و نزد امامفرستاده بودند. امام ديده بود و پرسيده بود كه آقاي اشراقي اينچيست؟ ميگويد: آقا طومار است كه عليه آقاي قاضي امضا شدهاست.امام فرموده بود جمعش كنيد. آقاي اشراقي اين توطئه است. من قاضيرا ميشناسم. اين جريان را به آقاي قاضي گفتند. نميدانم روي منبرمطرح كردند يا نه؟ ولي به من گفت: جليلآقا از اينجا طومار به امامفرستادهاند. من به اينها چه كردهام؟ افرادي چون جواد حسينخواه،استاندار غروي و... آن را امضا كرده بودند."
فعاليت دادگاه انقلاب تبريز هم به گونهاي بود كه آيتالله قاضي در اواخر احكامصادره، آن را تأييد و امضا نميكرد. حتي براي مدتي دادگاه انقلاب را تعطيل كرد.اين هم موضوعي بود كه نبايستي از آن بسادگي گذشت. مجموع اين مسايل وتهديدات تلفني مكرر وي به قتل، توزيع اعلاميههايي عليه او و به راه افتادندستههايي كه شعار "مرگ بر قاضي" سر ميدادند، همه و همه نگرانيهايي ايجاد كردهبود. جريانهاي قدرتمند مخالف دست در دست هم، به هر نحو ممكن درصدد حذفوي بودند. عليرغم اين مسايل گوش ايشان بدهكار اين حرفها نبود. نزديكان آيتاللهقاضي كه احساس خطر ميكردند. در نماز عيد قربان به جاي آنكه نماز بخوانند، دراطراف محل اقامه نماز مراقب اوضاع و احوال بودند. آن روز به شب رسيد. خطري كهاحساس ميشد، ظاهراً مرتفع شده بود ليكن قضاياي ديگري در جريان بود.
به گفته يكي از نزديكان وي، چند روز قبل از شهادت، زني ناشناس به رئيس كميتهمسجد شعبان تلفني گفته بود كه تا سه روز ديگر قاضي كشته خواهد شد. رئيس كميتهاين موضوع را به اطلاع ايشان رساند. آيتالله در پاسخ گفته بود: "خداوند حافظاست."
يكي ديگر از نزديكان، به آيتالله قاضي ميگويد: از شايعات شهري چنين استنباطميشود كه خطري جدي شما را تهديد ميكند. اجازه بدهيد اتومبيلتان را به شيشهضد گلوله مجهز كنيم. وقتي ايشان از هزينة زياد آن مطلع ميشود ميگويد: پول آن رابه صندوق مستضعفين واريز كنيد.
همزمان با برگزاري نماز عيدقربان، از سوي گروه فرقان اعلاميهاي در محلبرگزاري نماز توزيع شده بود و قرار بود يك نسخه از آن به آيتالله داده شود. يك نفربه ايشان مراجعه كرده و ميگويد: يك نسخه از اعلاميه گروه فرقان پيدا شده است،ولي آيتالله قاضي ميگويد كه اينجا محلّش نيست و آن را به خانه بياور. شاهدانعيني از حضور دو نفر مشكوك كه در نماز مغرب و عشا، در مسجد شعبان حاضرميشدند خبر دادند. يكي از محافظان آيتالله گفت: آيتالله قاضي طباطبايي روز عيدقربان كه عازم شركت در نماز بود، روي پلهها به اطرافيان خود گفت: مرا به اين زوديترور ميكنند" با اينكه وي مسئوليت مهمي در ادارة امور استان داشت، تنها كسي بودكه از اسلحه خوشش نميآمد. وقتي هر فرد مسلحي ميخواست نزد وي بيايد بايدبدون اسلحه وارد اتاق ميشد."
يكي از نزديكان آيتالله قاضي ميگويد:
"چند روز قبل از شهادت، نزد ايشان رفته بودم. هر روز بعد از اينكه ازدادگاه ميآمدم... شبها ميآمدم گزارشهايي ]ميدادم[ دستورهائيميگرفتم. وارد شدم و ديدم آيتالله قاضي (سه روز به شهادتش ماندهبود) ناراحت است. من را كه ميديد منبسط ميشد. چون به خود محرمميدانست. برگشت با حالت تندي گفت: اگر من به قانون عمل نكنم،پس چه كسي عمل خواهد كرد؟ گفتم: حاجآقا چه شدهاست؟ گفت:كوچه مقصوديه را ميخواهند يكطرفه كنند، تا از آن ماشين نگذرد.ماشين ما را اين آقا سيدرضا راننده از آنجا ميآورد؟ دو روز است سنگميگذارند. من ميگويم: سنگ را برنداريد، بياييد از راه ديگري برويد،از خيابان شاهپور برويد.
معذب هستند، سنگ ميگذارند. گفتم: حاجآقا چرا سنگ ميگذارند،يك تابلو ورود ممنوع بگذارند. گفت: شايد هنوز حاضر نيست كه سنگرا ميگذارند، مانع شود عبور نكنند. گفتم: حاجآقا عيب ندارد به آقاسيدرضا ميگوييم اجرا ميكند. اين را من از آقا شنيدم. آقا هم دستورميدهد از جلوي مسجد شعبان ميآيد خيابان تربيت از خيابان شاهپورميآيد. خبر شهادتش را شنيديم. روز عيد قربان بود...."
بعد از شهادت و دستگيري قاتلين آيتالله قاضي، مشخص شد كه اين سنگ گذاريتوسط آنها صورت گرفته بود تا هنگامي كه ماشين ايشان توقف كرد بلافاصله برنامهترور را عملي سازند.
* عوامل ترور و نحوه شهادت
عوامل ترور آيتالله قاضي سه نفر بودند؛ طراح فردي به نام محمد متحدي بود كهمهدي نيز ناميده ميشد. مسعود تقيزاده ضارب و فردي به نام مشهدي مصطفي.مسعود تقيزاده در بازجوييهاي خود گفته است:
".. بعد از اينها جريان اعدام قاضي بود كه به پيشنهاد و انتخاب مهدي وقبول من بعد از چند دفعه شناسايي صورت گرفت. از اين جريان فقطمشهدي مصطفي و مهدي ]محمد متحدي[ و من اطلاع داشتيم و اگركسي ديگري هم بداند يا يكي از اين دو نفر گفتهاند و يا براساسجمعبندي و حدس بود. يك دفعه رفتيم. علاوه بر اينكه در آن محل بهمن مشكوك شدند قاضي هم نيامد، و فردايش من ديگر در خيابانايستادم و قرار بود كه مهدي قبل از او بيايد و با زدن راهنماي سمتراست، به من اطلاع دهد كه ماشينش ميآيد. من با اين علامت مهديبهطرف محل حركت كردم. به دليل نامعلومي توسط فولكس واگن سفيدرنگي راهبندان ايجاد شد كه تقريباً ماشين اينها به حالت بدون حركتدرآمد. من نزديك شده و با شليك سه گلوله به آن طرف خيايان كهمهدي با موتور منتظرم بود رفتم. (موتور همان سوزوكي 125 بود) بعداز سوارشدن من، از سوي محافظ وي چند تير شليك شد كه به دليلتاريكي و دوري فاصله هيچكدام اصابت نكرد. مهدي مرا بعد از مسافتيپياده كرد و من هم بعد از مدتي به خانة همان مشهدي مصطفي دركوچه صدر رفتم. مشهدي مصطفي هم مسئوليت پخش چند تا اطلاعيهرا در اين مورد داشت و او جريان را از نزديك ديده بود..."
اكبر گودرزي هم در اعترافات خود گفته است:
"يك بار كه محمد متحدي آمده بود، دربارة اين شخص (قاضي)صحبت كرديم و بنا شد كه او مسئول انجام امر باشد و من هماعلاميهاش را بنويسم."
با مراجعهاي كه به پرونده محمد متحدي شد، هيچ اشارهاي به انگيزه ترور، نحوهآشنايي با آقاي قاضي وجود ندارد. چگونه ميتوان قبول كرد يك نفر سبزواريبدون راهنمايي افراد مطلع، از مقام و موقعيت و وضعيت آقاي قاضي و تبريز چنيناطلاعاتي را كسب كرده باشد. مسلم است افرادي كه آيتالله مفتح، آيتالله مطهري،آيتالله قاضي را به شهادت رساندند، از سوي كساني كه اين شاگردان مخلص امام راخوب ميشناختند راهنمايي شدهاند. پس از دستگيري اعضاي گروه فرقان، محمدمتحدي و مسعود تقيزاده به دستور دادستاني مركز به اعدام محكوم شدند كه درتاريخ 8/11/1360 در محل برگزاري نماز جمعه تبريز به اجرا درآمد.
آقاي عبد يزداني در اين مورد ميگويد: "... حكم اعدام بهوسيله دار در محلميدان نماز بود تلفني تأكيد كرد كه بمحض رسيدن، هيچكس با اينها صحبت نكند.روز جمعه در موعد مقرر حكمشان اجرا شود،... وقتي كه آمدند من با اينها صحبتكردم، نوارش را هم دارم. از تهران آقاي شجاعي و آقاي سطوتي دو نفري آمده بودندگفتند: حاجآقا از اينها بازجويي نكنيد، حاجآقا گفتهاند صحبت نشود،... (حميدسطوتي دانشجو بود و به توصيه آقاي موسوي تبريزي، رئيس اتاق بازرگاني اروميهشد) با اينها كه من صحبت كردم سبزواري ]متحدي[ خيلي كمحرف ميزد. مربي هماو بود. اسلحه را هم او به آن تبريزي داده بود. هرچه كرديم كه به دستور چه كسي اينكار را انجام دادهايد؟ نگفتند. هرچه كرديم، نگفتند. من پرسيدم كه شما با آقا چهدشمني چه مخالفتي، چه اختلافي داشتيد؟
گفتند: هيچ اختلافي نداشتيم. گفتم: آقا را ديده بوديد؟ گفتند: خير نديده بوديم.
ضارب تقيزاده نام داشت. به او كه تبريزي بود، گفتم: اسلحه از كجا گير آوردهاي؟گفت: اين آقا به من دادهاست. گفتم: چه مخالفتي داشتي؟ گفت: من آقا را يك دفعهدر مسجد ديده بودم. تقيزاد به دفتر حزب جمهوري اسلامي ميآمد كه در محل اتاقبازرگاني بود و مرحوم حاجميرزامهدي فهيمي كه از طرف آقا، مدير آن دفتر بود وخرج آن را هم خود ميداد، ميآمد....
جوان دماغ گندهاي بود. ميگفتند كه به علما بدو بيراه ميگويد... به چه دليلدست به اين كار زدي؟ گفت: براي اينكه اينها سد راه فيسبيلالله بودند... به بيتالمالخيانت ميكردند،.. چند روز بود كه شناسايي كرده بوديم...رد شديم موتور را نگهداشتيم وسط دو راه، يا از اين مسير يا از آن مسير. به طريق ديگر اقدام كنيم... آن روزسنگ هم نگذاشتيم. وسط دو راه ايستاديم و منتظر شديم تا اگر از هر مسيري رفت، ماهم برويم. ما سريع قبل از ماشين آقا آمديم جايي كه ترور شد. آنجا ايستاديم، تاوقتي ميخواهد از روي پل بگذرد، بايد از سرعت كم كند. اين آقا هم با موتور رفتآن طرف خيابان ايستاد.
ماشين آقا آمد كه آرام آرام به داخل كوچه بپيچد. ماشين از جلو آمد. يكي هم ازآن طرف. ترافيك ايجاد شد. نگه داشت. نامهاي آماده كرده بودم. آوردم جلو بدهم.آقا شيشه ماشين را پايين كشيد. آقا هميشه كنار شيشه مينشست. چند دفعه گفتهبوديم وسط بنشينيد ناراحت شده بود. عقب مينشست، آن هم كنار شيشه. من هميك كاپشن سرمهاي پوشيده بودم. اين به فكر هيچ كدام آنها نرسيد كه در آن هوا كههنوز سرد نبود، كاپشن لازم نيست. همين كه پنجره را باز كرد، من اسلحه را كشيدم وشليك كردم...."
تقيزاده سه گلوله شليك كرد دو گلوله به آيتالله قاضي يكي به سر و يكي هم بهشانه اصابت كرد. آخرين حرفي كه از زبان آيتالله قاضي خارج شد اين بود كه بههمراه خود گفت: "حاجشيخ علي سنه بيشياولمادي؟" در لحظه آخر عمر نيز بيشاز خود نگران همراهش بود، خيال همه راحت شد، دشمنان ديرين فرصتطلبان...ديگر آسوده شدند شهر تبريز آرام گرفت، شب نامه پراكني، تهيه طومار، بدگويي نزدامام، نشرنامههاي جعلي، علناً در منابر اهانت خاتمه يافت و نوبت مريد ديگر امامآيتالله مدني شد.
* اوضاع متشنج تبريز در آن شب
پس از انجام سوء قصد، وي را با همان ماشين به بيمارستان شير و خورشيد تبريزمنتقل كردند. پزشكان بسرعت مشغول معالجه شدند. پس از انتشار اين خبركميتههاي متعدد تبريز كه اغلب كميتههاي حزب خلق مسلمان و زير نظر آقايشربياني و حكمآبادي بودند و در مسايل و جريانات نهايت كارشكني را داشتند وكميتههاي ديگر، جلو بيمارستان گرد آمدند. تبريز به انبار باروتي ميماند كه منتظريك جرقه بود. ميشود گفت هدف اصلي ترور آيتالله قاضي هم به همين انگيزهصورت گرفته بود. زمزمههايي به وجود آمده بود كه هر گروهي اين اقدام را به گردنطرف مقابل ميانداخت. رئيس شهرباني وقت تبريز چگونگي جريان را به اطلاعآقاي يزداني رساند. آقاي عبد يزداني ابتدا به اتاق عمل رفت و از نزديك در جريانامور قرار گرفت. دكتر ساروخاني و دكتر ميلاني به وي گفتند كه مبادا خبر شهادتايشان منتشر شود. پس از اندك زماني به ميان افراد كميتههاي مختلف آمد و گفت:"برادران به سلامتي و لطف خدا خطر رفع گرديد. ماشين هم شناسايي شده است واين به هشياري شما مربوط است قبل از خروج از تبريز بايد متوقف شود. همگيراههاي خروجي را كنترل كنيد تا بلكه ضاربين دستگير شوند."
به اين طريق اجتماعي كه در آن شب بحراني ميتوانست آذربايجان را به آشوببكشاند، متفرق شد.
* تشييع جنازة آيتالله قاضي
با اقدام بموقع آقاي عبد يزداني خطري كه ممكن بود به فاجعه بزرگي تبديل شود،مرتفع گرديد. فرزندان و نزديكان آيتالله قاضي در تدارك مراسم تدفين و تشييع ودفن شدند. جنازه شهيد را، شبانه از بيمارستان به قبرستان بقاييه منتقل كردند. آقايعبديزداني و آقاي انزابي غريبانه آيتالله قاضي را غسل دادند و كفن كردند. برايمحل دفن تصريحي در وصيت نامه آن شهيد وجود نداشت به همين دليل جريانشهادت را شبانه به اطلاع حضرت امام(ره) رساندند و راجع به محل دفن از ايشانسئوال كردند. ايشان كه سالها قبل از تبريز و مسجد مقبره ديدن كرده بودند، اجازهدادند كه در همان مسجد مقبره و در كنار اجدادش به خاك سپرده شود. جمعهيازدهم/آبان جنازة غريب تبريز از محل اقامه نمازهاي جمعهاش تشييع شد. با اينتفاوت كه هفته پيش نماز را او اقامه كرد امّا اين هفته جسد آرام و مجروح او پيشاپيشهمه براي نماز ميت در تابوت بود.
يكي از نزديكانش راجع به تشييع جنازة آقاي قاضي، ميگويد:
"من فكر ميكنم دو ميليون نفر حضور داشت. يعني وقتي كه راديو، بعداز اذان صبح اعلام كرد كه آقاي قاضي به شهادت رسيده ]است[ فرداصبح تشييع خواهد شد، هركس با هر وسيله از اطراف آمده بودند. يكسر جمعيت در جلو ميدان شهرداري بود و ادامه جمعيت "درنصف راه"بود. آن گونه تشييع و دفن شد."
* پيام امام
انتشار خبر شهادت آيتالله قاضي، اين يار ديرين امام در آذربايجان، موجي ازتنفر و انزجار و تحسر در ايران فراهم آورد. امامخميني(ره) با صدور پيامي شهادتايشان را به مردم آذربايجان تسليت گفت:
بسمالله الرحمنالرحيم
انا لله و انااليه راجعون
با كمال تأسف، ضايعه ناگوار شهادت عالم مجاهد، حجتالاسلام والمسلمينآقاي حاجسيدمحمدعلي قاضي طباطبايي (رحمتاللهعليه) را بهعموم مسلمانانمتعهد و علماي اعلام مجاهد و مردم غيور و مجاهد آذربايجان و بخصوصبازماندگان اين شهيد سعيد، تسليت عرض و از خداوند متعال صبر انقلابي برايمجاهدين راه حق و اسلام خواستارم.
ملت عزيز برومند ايران و آذربايجان غيرتمند عزيز، بايد در اين مصيبتهاي بزرگكه نشانه شكست حتمي دشمنان اسلام و كشور و ناتواني و خودباختگي آنان است،هرچه بيشتر مصمم و در راه هدف اعلاي اسلام و كشور و عجز و ناتواني وخودباختگي آنان است، هرچه بيشتر مصمم و در راه هدف اعلاي اسلام و قرآنمجيد، بر مجاهدت خود افزوده و از پاي ننشيند، تا احقاق حق مستضعفين از جبارانزمان بنمايند.
عزيزان من در انقلابي كه ابر قدرتها را به عقب رانده و راه چپاولگري آنان را ازكشور بزرگ بسته است، اين ضايعات بالاتر اجتناب ناپذير است. ما بايد از كنار اينوقايع با تصميم عزم و خونسردي بگذريم و به راه خود كه راه جهاد فيسبيلالله استادامه دهيم. شهادت در راه خداوند، زندگي افتخارآميز ابدي و چراغ هدايت برايملتها است. ملتهاي مسلمان از فداكاري مجاهدين ما، در راه استقلال و آزادي واهداف توسعه اسلام بزرگ الگو بگيرند و با پيوستن بههم، سد استعمار و استثمار ]را[بشكنند و پيش بهسوي آزادگي و زندگي انساني بروند. از خداوند متعال عظمت اسلامو مسلمين و رحمت و مغفرت براي شهداي راه حق و شهيد طباطبايي خواستارم.
11 ذيحجهالحرام 1399 روحالله الموسويالخميني
* بازتاب شهادت آيتالله قاضي طباطبايي
آيتالله مرعشي نجفي كه ارتباط صميمي و بسيار نزديكي با وي داشت، مجلسترحيمي براي وي برگزار نمود و حضرت امام نيز در آن شركت كرد. آيتالله گلپايگاني، آيتالله وحيدي، آيتالله شريعتمداري هم پيامهايي صادر كردند. از سوياستانداري آذربايجان كه يكي از كانونهاي مشكوك به دست داشتن در شهادت آيتالله قاضي بود، در آذربايجان سه روز عزاي عمومي اعلام كرد. به همين مناسبت شنبهدوازدهم آبان نيز از سوي دولت روز عزاداري ملي اعلام شد.
جسم مجروح و بيروح آيتالله شهيد روز جمعه بر دست مردم تبريز تشييع شد.تبريز در سال 43 يكبار شاهد حضور گسترده مردم در موقع بازگشت پيرزمندانه او ازتبعيد بود و اينك پس از پانزده سال، وي را به سراي جاويد مشايعت ميكردند. هنرمردان اصيل شهادت در راه خداست. خداي را شكر كه وي در نزد خدايش سرخ رورفت، در حالي كه حتي يكي از دشمنانش هم لياقت شهادت نيافتند. او نزد جدهاشحضرت زهرا(سلامالله عليها) رفت تا شكايت ناجوانمردان را به عرض ايشان برساندكه "مادر من چه گناهي در حق اينها كرده بودم؟" هنوز هم از دشمنان سرسخت وكينهجوي وي كساني باقي ماندهاند كه هر روز يكي به نحوي رسواي خاص و عامميشود. اغلب پس از قاضي، صاحب مال و ثروت شدند و در لجنزار عيش و عشرتفرو رفتند. آيا با وجود قاضي ميتوانستند چنان كنند؟ او را كشتند تا چنان شوند. اوسد راه بود، و بايد از جلوي راه برداشته ميشد.
صبح جمعه جنازة غريب تبريز از ايستگاه راهآهن تشييع شد. مردم تبريز بر سر وصورت و سينة خود ميزدند و ميگريستند در حالي كه "عزا عزا است امروز، امامجمعه ما پيش خداست امروز، خميني بتشكن صاحبعزاست امروز" را با صدايبلند فرياد ميزدند. دستهاي كه براي عرض تسليت به محضر امام، رفته بودند، چنيننوحهسر دادند:
"اي قاضي، اي قاضي! برپاخيز وقت نماز رسيده. امام جمعه ما، الله اكبر، خمينيرهبر"
در يك تحليل كلي ميتوان گفت كه ترور آيتالله قاضي، آيتالله مطهري و دكترمفتح به دست گروه فرقان، كار چند جوان خام ذهن و كينهجو نبود. هرچند تعداديجوان گمراه مجري بودند ليكن در پشت اين جوانان 25 ـ 26 ساله، مغز متفكر و قوييوجود داشت كه "مطهري"ها، و "مفتح"ها را ميشناخت. هدف اين ترورها قطع كردنبال و پر حضرت امام (ره) بود. دكتر بهشتي، آيتالله مفتح، آيتالله مطهري، آيتالله صدوقي، آيتالله مدني، آيتالله دستغيب و آيتالله اشرفي اصفهاني زبان امام راميفهميدند و همزبان او بودند.
هيچ ترديدي نيست كه در ظرف سه الي چهار ماه، هيچ گروهي نميتواند مشيمسلحانه اتخاذ كرده و به مرحله انجام ترور برسد مگر آنكه از مدتها قبل سازماندهيشده باشد. ساواك در مقاطع مختلف براي كارهاي خاص، گروههايي را شكل ميداد.يكي از همين گروهها حزب خلق مسلمان بود. بدون ترديد ميتوان گفت: گلولهاي كهبه مغز آيتالله قاضي شليك شد، از طرف تمامي مخالفان وي بود؛ چه ساواك، چهروحانيان وابسته به ساواك و اوقاف، چه دوستان بظاهر انقلابي فرصت طلب و چهحزب خلق مسلمان. در واقع عداوت و دشمني با قاضي پس از شهادت وي نيز ادامهيافت. حتي با دخالت دستهاي مشكوكي منزل وي ـ كه كانون انقلاب اسلاميآذربايجان بود ـ از دست فرزندانش خارج و در اندك زماني تخريب شد. در اينتوطئه، نقش يكي از مريدان آيتالله شريعتمداري، مشهور به هشام آقاي شريعتمداريچشمگير بود.
در پايان زندگي و مبارزات آيتالله قاضي، قسمتي از مطلبي را كه يكي از ياراننزديكش، مرحوم حجتالاسلام والمسلمين محمدحسين انزابي چهرگاني، در مجلسشوراي اسلامي ايراد كرده است، مرور ميكنيم:
"چون اين روزها ايام سالگرد شهادت شهيد عاليقدر تبريز، آيتاللهقاضي طباطبايي (رضوانالله تعالي عليه) است و اولين شهيد از ائمةجمعه و از نمايندگان عزيز حضرت امام(ره) ميباشد. به مناسبت اينكهحقير با آن مرحوم سوابق آشنايي ممتدي دارم برحسب وظيفه ديني وانقلابيم با چند جمله به خدمات ارزنده ايشان اشاره ميكنم: ايشانپيش از سال 42 و آغاز نهضت اسلامي، پيوسته با زبان و قلم خدمتميكرد و آرامش نداشت. پس از شروع نهضت يك مرتبه آماده جهاد دردر راه پيشبرد اهداف نهضت شد و تا پيروزي انقلاب لحظهاي ساكتنشد ]بهگونهاي كه[ تبعيدها و زندانها و تهمتها را تحمل كرد. چنانشجاع و رشيد بود كه كسي از ايشان احساس جزيي ياس و وحشت وناراحتي ]نديد[.
لازم است در شرح حال ايشان كتاب مفصلي نوشته شود. پس از پيروزيانقلاب ايشان در تبريز از طرف حضرت امام، به ]سمت[ امام جمعه ونمايندگي ]ايشان در آنجا[ منصوب شدند و فعاليتشان در راه تداومانقلاب و رسيدگي به امور مشكلات اهالي آذربايجان بيشتر گرديد.بالاخره روز عيد اضحي بود كه نماز عيد را با شكوه هرچه تمامتر وعظيمتر اقامه كرد و بعد از نماز در خطبهها ]غوغا[ نمود و در خصوصمقام رهبري سخنان آتشين و بيپردهاي گفت؛ در واقع اتمام حجتكرد. شب همان روز (شب يازدهم ذيحجهالاحرام كه مصادف با شبجمعه هم بود) با اينكه همان روز تلفني تهديدش كرده بودند واطرافيانش اصرار داشتند آن شب به مسجد نروند ولي در اثر شجاعتذاتي كه داشتند، قبول نكردند و براي اقامه نماز مغرب و عشا به مسجدشعبان رفتند. در مراجعت به منزل، ايادي بيگانه اين شخصيت بزرگديني را هدف گلوله قرار دادند و همان شب در بيمارستان با فرقشكافته، به جد بزرگوارش، اميرالمومنين(ع) ملحق شد. ضايعه خيليبزرگ و اسفناكي براي ملت آذربايجان شد ولي با خون پاكش انقلاب راآبياري كرد.
در اينجا نكته لطيفي هست. البته اجداد طاهرين اين مرحوم تا حضرتحسن مجتبي (سلامالله عليه) از بزرگان و علما هستند، الا اينكه جدهفتمش محمدعلي، مسمي كرده از عالم غيب و معنا رمزي بوده كهمانند جد هفتمش به فيض شهادت خواهد رسيد. همه اولاد فقيد سعيددر راه انقلاب مستقيم و پابرجا هستند و يكي از ايشان حجتالاسلامآقاي سيدمحمد تقي قاضي طباطبايي كه فعلاً در قم مشغول ادامهتحصيلاتش ميباشد و در رديف اهل علم است. در ايام شهادت پدربزرگوارش، در محضر امام مراسم عمامهگذاريش برگزار شد و امام امتبا دست مباركشان عمامه به سرش گذاشتند و دعا فرمودند: اميدوارم(انشاالله تعالي) جانشين والد ماجدشان باشند و اين نسل پاك تا ظهورحضرت بقيةالله (ارواحنا فداه) پايدار و از خدّام دين باشند."
..............................................................................................
منبع: مركز اسناد انقلاب اسلامي
انتهاي پيام/
پنجشنبه 9 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 206]
-
گوناگون
پربازدیدترینها