واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: ريشههاي بحران دارفور
بحران دارفور از جمله مسائلي است كه چندي است وجهه بينالمللي يافته و در كانون توجهات تحليگران امور آفريقا قرار گرفته است. سودان اصولا كشوري بحرانخيز است و بروز بحران در اين كشور مساله جديدي نيست، اما بحران دارفور در ميان بحرانهاي پيشين ابعاد بينالملليتري يافته است و از يك منازعه قومي قبيلهاي، به بحراني حاد و بينالمللي تبديل شده تا جايي كه اخيرا دادگاه ينالمللي لاهه دستور دستگيري عمرالبشير، رئيس جمهور كشور سودان را دادو مجامع بينالمللي نيز بحران اخير را به عنوان نقض حقوق بشر و نسلكشي تلقي ميكنند، ولي دولت سودان اين بحران را جنگ بر سر منابعي چون نفت و گاز ميداند. اين درحالي است كه كارشناسان مسائل استراتژيك معتقدند آنچه باعث بروز بحران به شكل عام آن شده، عبارتنداز:
1 - موقعيت استراتژيك سودان:
آگاهان امور استراتژيك معتقدند كه سودان دروازه ورود به آفريقاست و شاهراه كشورهاي عربي به قاره آفريقا محسوب ميشود، در نتيجه تحولات اين كشور تاثير مستقيمي برقاره سياه و جهان عرب دارد.
2 - منابع نفت:
سودان درگذشته از نظر منابع كشوري غني محسوب نميشد، اما اكنون كشف منابع عظيم نفت و گاز، اين كشور را در كانون توجه قدرتهاي بزرگ قرار داده است.
3 - امنيتي بودن جغرافيايي سودان:
سودان در منطقهاي قرار گرفته است كه از نظر غرب به لحاظ امنيتي بسيار قابل تامل است زيرا درست آن سوي سواحل سودان، عظيمترين بنادر و پايانههاي نفتي عربستان واقع شده است و قدرتهاي بزرگ در اين منطقه حضور فعال نظامي و سياسي و اقتصادي دارند.
4 - ساختار حكومتي سودان:
نوع نظام حاكم براين كشور، نظامي اسلامگرا و انقلابي و در تعارض با هژموني نظام سلطه است و در نتيجه ميتوان نتيجهگيري كرد كه بخش عمده بحرانهاي بوجود آمده در اين كشور همچون بحران دارفور، نميتواند بدون در نظر داشتن اين واقعيت، مورد بررسي قرار گيرد.
* موقعيت سياسي و جغرافيايي دارفور
دارفور، يكي از مهمترين استانهاي سودان است. سودان از 24 استان تشكيل شده و دارفور استان شانزدهم اين كشور با جمعيتي بالغ بر 6 ميليون نفر (يك پنجم جمعيت سودان) است. برخلاف تعدد قوميتي و مذهبي مردم جنوب سودان؛ بيشتر مردم دارفور مسلمان هستند. دارفور با كشورهاي چاد، ليبي و آفريقاي مركزي همسايه است و مردم اين سرزمين در طول تاريخ مستقل از حكومت مركزي، در مبارزه با قدرتهاي بزرگ و در مقاطعي تحت نظام پادشاهي زندگي ميكردهاند. با اين وجود همزمان با انقلاب مهديه در سودان مردم اين استان نيز به متابعت از حكومت مركزي گردن نهادند. دارفور مركز مهدويت (به قرائت سوداني آن) است.
* آغاز بحران:
نقطه آغاز بحران در سال 2003 است. در سال 2003 جنبش آزاديبخش ملي سودان - كه شاخه نظامي است و شاخه سياسي آن حزب عدالت و مساوات نام دارد. به هواداري از احقاق حقوق ناديده انگاشته شده مردم منطقه دارفور به موسسات و نهادهاي دولتي حمله كردند و خواستار توجه جدي دولت به رفع مشكلات خود شدند.
در ميان معترضاني كه براي استيفاي حقوق فراموش شده مردم منطقه دارفور عليه حكومت مركزي به پا خاسته بودند، ميتوان سه طيف را نام رد:
1- گروههاي مسلح (جنبش آزاديبخش سودان)
2 - تكنوكراتها و نخبگان دانشآموخته غرب
3 - شخصيتها و جناحهاي سياسي (جنبش عدالت و مساوات)
اتحاد و سپس تهاجم طيف متحد فوقالذكر به دستگاههاي دولتي هرچند در ابتدا با مذاكرات و ميانجيگريها رو به كاهش بود اما ورود ارتش به بحران بروخامت اوضاع افزود و نااميدي از حل بحران زماني شكل جديتري به خود گرفت كه گروهي شبهنظامي موسوم به لشگر عليه معترضين وارد عرصه شد. هدف اصلي و مطالبات اين دو جنبش، دفاع از امنيت منطقه و توسعه و پيشرفت بود و دولت را متهم ميكردند كه در توزيع قدرت توجهي به آفريقاييتبارها و اهالي دارفور ندارد.
* ريشههاي اصلي بحران دارفور:
صرفنظر از آنچه روي داده است، سلسله عوامل ذيل را به عنوان ريشههاي اصلي بروز بحران دارفور ميتوان برشمرد:
* الف - ريشههاي داخلي:
1 - تنوع قوميتي: نزديك به 100 قبيله در استان دارفور وجود دارد كه در اين ميان قبايلي چون و از همه قويترند و اكنون نيز در بطن بحران وارد شدهاند. هرچند وجود اختلاف ميان قبايل مساله جديدي نيست و پيشتر نيز اين اختلافات وجود داشت، اما با ميانجيگري بزرگان قبايل اين اختلافات فروكش ميكرد، اما در بحران اخير اين اتفاق نيفتاده است. ريشه اختلاف قبايل به دليل ماهيت صنفي آنان كه بيشتر گلهداري است بر سر چراگاههاست و از آنجايي كه اعراب منطقه دارفور بيشتر به دامداري اشتغال دارند در نتيجه زمينه براي بروز اختلاف ميان آنان و آفريقاييتبارها كه عموما كشاورز هستند، همواره وجود داشته است.
*2- حذفشدگان سياسي
دومين عامل بروز بحران كنار نهادن برخي چهرههاي شاخص سياسي از قدرت و به حاشيه راندن آنها از سوي دولت عمرالبشير است. عمرالبشير كه خود در پي كودتا عليه بر سر كارآمد با اين اقدام خود عملا دولتي را ساقط كرد كه به شكل سنتي ريشه در منطقه دارفور داشت. ساقط كردن دولت المهدي و يا كنار گذاشتن افرادي چون كه جزو موتلفين اوليه البشير بود به تدريج باعث شكافهايي در ميان آن دسته از احزاب و شخصيتهايي شد كه در دارفور از قدرت و نفوذ فراواني برخوردار بودند. حزب عدالت و مساوات و نيز جبهه ملي قومي اسلامي از جمله اين احزاب هستند. اين احزاب و گروههاي سياسي كه پايگاه سنتي به رهبري دكتر ترابي در منطقه دارند به شكل اپوزيسيون عليه دولت عمل ميكنند و در كل ميتوان گفت نقش اصلي در بينالمللي كردن بحران برعهده ناراضيان و حذفشدگان سياسي و روشنفكران است.
* عوامل منطقهاي بروز بحران:
1 - اختلافهاي مرزي با همسايگان:
در قاره آفريقا، سودان پس از الجزاير و با دارا بودن 2ميليون و 505 هزارو815 كيلومترمربع وسعت؛ بزرگترين كشور قاره آفريقاست و با 10 كشور افريقايي هممرز است. وسعت زياد و تعدد همسايگاني كه هريك شرايط جغرافيايي و گرايش سياسي خاص خود را دارند، از عوامل خارجي مهم و بحرانزا قلمداد ميشود كه نمونه عيني آن در اختلاف مصر و سودان بر سر نيل كه به امنيت مصر گره خورده است (و نيز مثلث حلائب) ميتوان اشاره كرد.
2 - اختلاف ايدئولوژيك:
نظام حاكم برسودان، نظامي ايدئولوژيك است. نظامي اسلامگرا از نوع سودان كه براي همسايگان سكولار و لاييك به عنوان مروج يك ديدگاه ايدئولوژيك و مذهبي غيرقابل تحمل است. سودان از نظر ايدئولوژي كشوري تاثيرگذار است و دامنه تاثير آن گاه تا پاكستان، تركيه و افغانستان نيز گسترش يافته است و در اين ميان دارفور اهميتي دوچندان مييابد، زيرا از نظر همسايگان بخصوص ليبي و آفريقاي مركزي و ساير كشورهايي كه مسيحيت در آن فعال است نقش سياسي ايفا ميكند، اين منطقه پايگاه توسعه تصوف و نيز اسلام سياسي تلقي ميشود و همين موضوع سبب ميشود كه همسايگان و دول مجاور براي جلوگيري از توسعه ايدئولوژيك سودان با تحريك قبايل و يا اقدامات سياسي برپيچيدگيهاي اوضاع دارفور بيفزايند.
3 - بعد بينالمللي:
سودان از حاميان جنبشهاي آزاديبخش، مخالفان سياستهاي امپرياليستي و نيز روند به اصطلاح صلح خاورميانه است و اين مساله خود در تلاش غرب و كشورهاي متحد براي بحراني كردن اين كشور موثر است. بنابراين، اراده حاكم برعرصه سياست بينالملل تلاش دارد با تضعيف سودان خطر گسترش اسلامگرايي در منطقه و جهان را از ميان برده و با تحريك اختلافات قومي و تهديد تماميت ارضي و ادعا نسبت به ذخاير اين كشور مانع از اين امر شود.
براي نمونه ادعاي مصر و كنيا و سهمخواهي از منطقه نفتخيز كه در واقع به سودان تعلق دارد و يا منازعات چاد با سودان كه به دليل تاثير دارفور برتحولات سياسي چاد (روساي جمهور چاد همچون و يا ريشه دارفوري دارند) صورت ميگيرد و همچنين تابعيت مضاعف قبايلي چون زغاوه كه در حدود مرزي سودان و چاد قرار دارند، از جمله عواملي هستند كه در راستاي تهديد تماميت ارضي سودان از سوي قدرتها، دستمايه بروز بحران ميشوند. از سوي ديگر نبايد از نقش اسرائيل در بروز بحران دارفور غفلت كرد، زيرا رژيم صهيونيستي از همراهي سودان با مخالفان طرح ساختگي صلح ناخشنود است به همين دليل با همكاري همهجانبه با رقباي منطقهاي سودان همچون اتيوپي، كنيا و زئير و نيز حمايت مادي و معنوني از مخالفان دولت سودان در پي تضعيف حكومت سودان است.
* نقش سازمانهاي بينالمللي در بروز بحران:
سازمانهاي بينالمللي از جمله عوامل تاثيرگذار در بروز بحران در دارفور هستند. براي مثال سازمان ملل هر چند در دوره كوفيانان و بانكيمون تلاش كرد تا بحران دارفور جنبه داخلي داشته باشد، اما در نهايت با تسليم شدن در برابر فشار ايالات متحده و غرب مجبور شد تا اين بحران را بحراني بينالمللي قلمداد كرده و آن را به عنوان نسلكشي معرفي كند. قراين نشان ميدهد كه ريشه بحران دارفور در تحولات جاري داخلي و نيز حضور و نفوذ عوامل منطقهاي و قدرتهاي فرامنطقهاي است كه يكي از مهمترين دلايل آن نيز نزديك شدن انتخابات رياست جمهوري و تلاش مخالفان براي نشان دادن كاستيهاي مديريت البشير در سطح داخلي و خارجي است.
يکشنبه 21 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 195]