واضح آرشیو وب فارسی:الف: جشن سينماي ايران و نشناختن جذابيت ها اين ديگر چه جور «معجزه»يي است
امير پوريا
اگر مراسمي كه دوشنبه شب در محوطه خاك اندود برج ميلاد برگزار شد، احياناً دومين يا نهايتاً سومين دوره برپايي جشن خانه سينما بود، مي شد انبوه كاستي هاي آن را - كه بر خواهم شمرد- تا اندازه يي ناديده گرفت؛ وانگهي وضعيت شرم آوري كه با سرپا ايستادن انبوهي تماشاگر بي ارتباط با سينما پيش آمد، شرايطي كه منجر به پاييدن مداوم مردم توسط اعضاي گروه تشريفات مراسم شد كه مبادا از سد ديوار عضلاني پيش رويشان بگذرند و به زور وارد بخش ويژه سينماگران شوند، اينكه بسياري از روزه داران در آن آشفته بازار بي در و پيكر و بي راهنماي طبقات زير محوطه، حتي نتوانستند همان افطاري نصفه و نيمه را هم به دست آورند يا حتي طبقه مخصوص افطار را پيدا كنند، اينكه يافتن مسير پاركينگ با آن كروكي ناقص روي كارت هاي محدود پاركينگ، به عبور از لابيرنتي صعب مي مانست، جايي براي اغماض باقي نمي گذارد.اما فارغ از انتخاب غريب محل برگزاري و نوع توزيع كارت دو برابر تعداد صندلي ها، به لحاظ چينش و پيشبرد اتفاقات روي سن نيز جشن دوازدهم به شدت درگير مشكل «جذابيت نشناسي» بود. گروه كر محمد نوري و اركستر هر دو به سرپرستي دوستم عليرضا شفقي نژاد كه در كار خود به خبرگي انكارناپذيري دست يافته، براي پركردن فاصله ميان اعلام نام هر برنده تا زمان روي سن آمدن او، قطعه يي اجرا مي كرد كه از تركيب واژگان سينمايي «صدا، دوربين، حركت» و در پايان «كات»، بهره مي برد. بديهي است كه قطعه، ارزش موسيقايي مشخص داشت و ربطش به سينما نيز ستودني از كار درآمده بود؛ اما زمان بندي ناصحيح برگزاركنندگان جشن كه به رهبر اركستر نگفته بودند طي اين مسير بيش از 15 ثانيه طول نمي كشد، موجب شد تا عملاً حضار طولاني به نظر رسيدن قطعه را به گردن اركستر بيندازند، زمان سنجي مسوولان جشن چنان غلط بود كه حتي اگر پدربزرگ مرحوم بنده هم در قيد حيات بود و احياناً مي خواست با كندي شديدش روي سن برود، باز زودتر از اتمام قطعه به پشت ميكروفون مي رسيد و مثل همه برنده هاي جشن، بايد منتظر مي ماند تا موسيقي تمام شود و بعد حرف بزند،در طول مراسم، همچون هميشه حركات موزون زير متوسط و - به لحاظ محتوايي- سطحي اجرا شد كه مطابق كليشه هاي آشنا، موسيقي روز غربي را شيطاني و هر نوع موسيقي محلي و حركات چاشني آن را ملكوتي تصور مي كرد؛ حتي اگر بيننده از بخش هاي بومي به خنده مي افتاد. اين دقيقاً همان نشناختن جذابيت هاست كه عموماً گريبانگير مراسمي از اين دست مي شود؛ چيزي را هجو مي كنيم كه براي مردم جذاب تر است و چيز ديگري را جايگزينش مي كنيم كه با اجراي ما، مضحك به چشم مي آيد. در امتداد همين رويكرد، از ميان دو كليپي كه به مناسبت سي سالگي سينماي بعد از انقلاب كار شده بود، يكي كه شعارهاي مسوولان قديم و جديد را با پشت هم رديف كرده بود، به نمايش درآمد و آن يكي كه تصادفاً خود نگارنده، سازنده اش بود و صرفنظر از اين نكته، موضوع آن يعني خنده هاي مشهور و به يادماندني سينماي اين سي سال، جذابيت آشكاري داشت، به دليل طولاني شدن مراسم پخش نشد، اينكه مي پنداريم با ديدن خنده هايي از بازيگران محبوب و فيلم هاي خاطره انگيز اين سي سال، مردم خسته مي شوند اما از كليپي درباره بليت پاره كن و پلاكاردكش سينماها لذت مي برند، ريشه يي جز همان نشناختن جاذبه ندارد.بيشترين ميزان كانديداهاي جشن امسال به فيلم هايي همچون «دعوت» (ابراهيم حاتمي كيا)، «خاك آشنا» (بهمن فرمان آرا)، «صد سال به اين سال ها» (سامان مقدم) و «كتاب قانون» (مازيار ميري) تعلق داشت كه نه در جشنواره فجر و نه در اكران عمومي، روي پرده نرفته اند. بنابراين، مثل هر جشن سينمايي ديگري مردم انتظار و حق دارند با ديدن نماهايي از اين فيلم ها، شناختي نسبي و كلي از فضا و قصه يا دست كم بازيگران هر كدام به دست آورند. در حالي كه به جاي اين كار، جشن «سينما» بدون حتي يك تصوير از فيلم ها و اشخاص برنده و كانديدا پيش رفت و همان نوشته هاي اسامي كانديداها كه بيش از تصاوير احتمالي، وقت صرف مي كرد نيز با چندين غلط در تلفظ نام ها خوانده شد (از جمله، كسره ميان دو كلمه «ريسمان» و «باز» حذف شد و به ميان دو كلمه «خاك» و «آشنا» منتقل گشت،).در گوشه يي از مراسم، باز طبق رسم جشن خانه سينما، كليپي با موسيقي حماسي پخش شد كه مراحل آماده سازي محوطه اجراي مراسم و داوري و غيره را با آب و تاب نشان مي داد. همواره به دوستان گفته ام كه اين كار و اساساً اين نوع نگاه، مشابه همان منت گذاري هاي رايج تلويزيون ما است كه «زحمات شبانه روزي همكاران» را يكسر به رخ بيننده مي كشد؛ گويي همه دارند رايگان و في سبيل الله زحمت مي كشند، اما امسال اين ماجرا و اين نوع نگاه به اوج - يا در واقع، حضيض - خود رسيد؛ بعد از پخش اين كليپ، حسين پاكدل مجري مراسم كه در گپ دوستانه بسيار طناز و خوش سخن است و شعارهاي مرسوم مراسم رسمي، اجراي او را چنين يكنواخت كرده (تا حدي كه به آن همه شور بابك حميديان در دريافت جايزه اش، كوچك ترين اشاره يي نمي كند،) تعبير اغراق آميز و باورناپذيري به كار برد؛ «اين معجزه، فقط از سينما بر مياد»، به نظرتان اينكه نماينده برگزاركنندگان جشني، سر و سامان گرفتن محل برگزاري جشن را معجزه بخواند، از همان نشناختن آنچه براي مخاطب جذاب و متين و دلپذير است، سرچشمه نمي گيرد؟ و اينكه در همان زمان به كارگيري واژه «معجزه» در وصف آن محيط، خاك و سنگ و سيمان زير كف پوش هاي سيمي محوطه، زير پاي حضار حس مي شود، همه چيز را به نقض غرضي عظيم و غريب بدل نمي كند؟،
پنجشنبه 28 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 138]