محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827949239
آيت و رحمتي از خدا
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: آيت و رحمتي از خدا جام جم آنلاين: مطابق آنچه كه تاريخنويسان اكنون ميشمارند، 4 سال پيش از ميلاد يعني 2 هزار و 12 سال پيش، در شهر بيتلحم كودكي به دنيا آمد با خلقتي بس عجيب؛ خلقتي كه ديگر كسي بدان شيوت بدين جهان نيامد. (هفت آسمان) مادرش دختر عمران بود و از نسل داوود پيغامبر. زني پاكدامن و منزه از هر گناهي كه عمري را در محراب مسجد ملازم نماز بود و روزه. وقتي فرشته جبرائيل بر او بشارت تولد فرزندي داده بود، متعجبانه پرسيده بود: «مرا چگونه فرزندي باشد؟ حالي كه هيچ مردي مرا لمس نكرده؟» و او جواب گفته بود: «اين بر خداي آسان است كه مشيت او البته در اين است.» در آن زمان خداي را تمجيد كرده بود كه به لطف در كنيز معبد نگريسته است و به نفس خود گفته بود: «خدايت بشناس و به خداي رهانندهات فخر كني. اوست كه تو را نزد امتهاي جهان مباركه ميگرداند.» مريمس دلش آرام نداشت. از مردم طايفهاش ميترسيد كه قدرش ندانند و به جرم گناه ناكرده، سنگسارش كنند. چند ماه بعد به دلش افتاد تا قيمي بر خود برگزيند؛ يوسف خالهزادهاش را. مردي نيكوكار كه پيشه درودگري داشت و همسر و چند فرزند. پس يوسف ملازمش گشت، اما چون وي را بدان حالت ديد بر طرد او عزم كرد. فرشته خدا در خواب به سراغش آمد كه «مريمس از گناه منزه است. آنچه در وي ديدي به خواست خداست. آن باكره (عذراء) پسري ميآورد كه عيسي نام مينهيدش. همت كنيد او را از خمر و هر طعام ناپاك بازداريد، زيرا كه او قدوس خداست. پيامبري است كه به سوي دودمان يعقوب ميآيد و آيات عظيمي از خداي تعالي ميآورد و سبب نجات بسياري خواهد شد.» يوسف چون برخاست خرسند بود. خداي را سپاس گفت و در تمام عمرش به اخلاص تمام خادم مريم شد. سرزمين يهوديه در آن زمان تحت سلطه روميان بود و اگوستوس، قيصر روم امر كرده بود تا در تمام مستعمراتش افراد را سرشمار كنند. از اين رو هر كس ميبايست به شهر دودمان خود برميگشت. چنين شد كه يوسف و مريم از شهر ناصره در استان جليل، به سوي بيتلحم در جنوب راهي شدند؛ بيتلحم، شهر داوود پيغامبر كه آنان از نسل داوود بودند. شهر كوچك بود و مسافران بسيار. منزلي نيافتند و به ناچار بيرون شهر مسكن گزيدند. جايي كه محل شبانان بود. در اين مدت ايام مريم تمام شد. پس آن عذرا را نوري سخت درخشان فرا گرفت و رنجي عظيم در وي پديد آمد. به زير درخت خرمايي رفت خشك. همانجا مقيم بود و درد ميكشيد. آنگاه آنچنان اين درد عظيم شد كه آرزو كرد كاشكي از اين پيشتر مرده بود. همانجا عيسي از وي جدا شد و او به سختي درخت خرما را بجنبانيد و آن درخت سبز شد و خرما از آن فرو ريخت و او سير بخورد و قوتي يافت. كودك را به پهلوي خود گرفت و او را در پارچهاي پيچيد و در آخور نهاد، زيرا هنوز در كاروانسرا جايي نبود. پس شماري بسيار از فرشتگان به شادي آمدند و تسبيحكنان سلام و تهيت خداوند تعالي بر مريم رسانيدند و او خداي را بر ولادت وي حمد بسيار كرد. لحظاتي بعد فرشتهاي از سوي خدا بر آن شبانان مژده تولد طفل داد كه «در شهر داوود كودكي آمده كه خلاص قوم يهود است.» پس شبانان عزم ديدار كودك كردند. پس به آن نشان آمدند و طفل موعود را يافتند و او را تكريم نموده و اين واقعه در شهر منتشر ساختند و يوسف خداي را شكرگويان بود. در روز هشتم چون براي ختنه طفل به اورشليم شدند، به مادر طفل گمان بد بردند. از آن رو شكايت بر زكريا آوردند. چه او پيش از اين متكفل مريم بود و هم شوي خالهاش. زكريا گفت: «هرگز هيچ آدمي سوي او نرفت و او را چنان داشتم كه هيچ خلقي روي او نيز هم نديد.» ايشان گفتند: «پس اين كودك از كجاست؟» زكريا گفت: «اين سخن از وي بايد پرسيدن.» عدهاي جواب گفتند: «مريم اين كودك را از يوسف درودگر آورده است.» پس جملگي نزد وي رفتند. مريم ايشان را چنان نمود كه روزه ميدارم و با كس سخن نميگويم. پس سوي عيسي اشارت كرد. پرسيدند: «چگونه با كودكي كه در گاهواره است سخن گوييم؟» خداي، عيسي را به سخن در آورد به زباني فصيح. فرمود: «منم بنده خداي كه مرا كتاب آسماني و شرف نبوت عطا فرمود و مرا هر كجا كه باشم مبارك گردانيده و سلام او بر من است، روزي كه تولد يافتم و روزي كه بميرم و روزي كه برانگيخته شوم براي زندگاني.» و اين چنين هر شكي از دلشان برخاست. آنگاه وفق شريعت موسي به معبد رفته، طفل را ختنه كردند و او را همانطور كه فرشته گفته بود عيسي ناميدند. پس آن دو دانستند اين طفل زود است كه خلاص و رستگاري بسياري براي قوم بياورد. از اين رو طفل را به بهترين وجه نگهداري ميكردند و بسيار خدايترس بودند. هنگام تولد عيسي، هيروديس پادشاه يهوديه بود و در آن زمان مجوساني در حوالي ايران بودند كه بر ستارگان آسمان چشم داشتند. پس بر 3 نفر از ايشان ستارهاي در افق پايين نمايان شد كه سخت درخشندگي داشت. پس از پي آن ستاره به يهوديه آمدند. چون به اورشليم رسيدند، سوال كردند كه پادشاه يهود كجا متولد شد؟ پس چون اين سخن به گوش هيروديس رسيد هراسان شد. كاهنان و كاتبان خود را گردآورد كه آن فرزند موعود كجا تولد خواهد شد؟ جواب گفتند در بيتلحم است، آنگونه كه ما در كتب انبياء خواندهايم. پس هيروديس آن 3 مجوس به حضور طلبيد و از آمدن ايشان جويا شد. گفتند: «ستارهاي در شرق، ما را به اين شهر راهبري كرد و ما خرسنديم اگر بتوانيم به اين پادشاه تازه، هداياي خود پيشكش كنيم.» هيروديس گفت: «به بيتلحم برويد و از اين طفل سراغ بگيريد. چون او را يافتيد مرا نيز خبر كنيد تا بر او سجده برم.» و او البته اين را از روي مكر ميگفت. پس مجوسان از اورشليم رفتند. ناگاه ديدند ستارهاي كه بر آنها در شرق هويدا شده بود در پيش روي ايشان ميرفت. بسيار مسرور شده خدا را شكر گفته و از پياش رفتند. وقتي به بيتلحم رسيدند ستاره در فوق كاروانسرا ايستاد. چون داخل شدند طفل را با مادرش يافتند. خم شدند و بر او تعظيم كرد و عطرها با نقره و طلا بر او پيشكش نمودند. سپس بر آن عذراء هر چه ديده بودند حكايت كردند، اما چون خفتند كودك به خوابشان آمد و ايشان را تحذير فرمود كه مباد به اورشليم برگردند زيرا از شر هيروديس در امان نخواهند بود. صبح كه برخاستند از راه ديگر به وطن خود باز آمدند و از آنچه در يهوديه ديده بودند تماما خبر دادند. از آن روي كه بازنگشتند، هيروديس گمان برد مجوسان او را تمسخر كردهاند. پس قصد كرد آن طفل را بكشد. آنگاه فرشته خدا بر يوسف در خواب ظاهر شد و گفت: «برخيز و طفل و مادرش را بگير و به مصر روان شو، زيرا هيروديس ميخواهد او را به قتل برساند.» پس ايشان به زمين مصر شدند و در آنجا تا زمان مرگ هيروديس بماندند. در آن وقت اما هيروديس لشكر خود فرستاد تا در بيتلحم، تمام كودكان نظير عيسي را بكشتند. عيسي هنگام نوزادي: سلام او بر من است روزي كه تولد يافتم و روزي كه بميرم و روزي كه زنده برانگيخته شوم عيسي به 7 سال رسيده بود كه فرشته خدا در خواب به يوسف گفت: «به يهوديه بازگرد، زيرا آنان كه مرگ كودك را ميخواستند اكنون مردهاند.» چون به يهوديه باز آمدند، خبرشان شد كه هيروديس مرده و فرزند او حاكم يهوديه گشته. پس بيم كرده و به سوي ولايت جليل شدند و در شهر ناصره مقيم گشتند. پس كودك در نعمت و حكمت پرورش يافت. چون عيسي 12 ساله شد، او را به اورشليم بردند تا وفق شريعت موسي سجده كند، پس از اتمام نمازهايشان، بازگشتند اما عيسي را نيافتند. گمان بردند به مسكنشان دراورشليم بازگشته، پس روز سوم، او را در معبد يافتند كه با علما محاجه ميفرمود. پس هر كس از سوالها و جوابهاي او متعجب گشته، ميگفتند: «چگونه مثل اين علم به اين كودك داده شده، حالي كه او خواندن نميداند؟» مريم او را ملامت كرده گفت: «اي فرزند! اين چه بود كه بر ما روا داشتي؟» عيسي جواب گفت: «مگر نميدانيد كه خدمت خداي، بر خدمت والدين مقدم است؟» سپس به آنها با ناصره رفت و ايشان را مطيع بود، با تواضع و احترام. پس چون عيسي 30 ساله شد، به كوه زيتون برآمد تا با مادرش زيتون بچيند. وقتي در ظهر نماز ميكرد ناگاه نور تاباني او را فرا گرفت و انبوهي از ملائك كه به شمارش نميآمدند تسبيحگويان نزد وي آمدند. پس فرشته جبرائيل كتابي را پيش نمود گويا كه آن آيينه درخشاني بود. پس آن كتاب بر دل عيسي نازل شد و او شناخت به واسطه آن كتاب هر چه خداي گفته و هر آنچه خداي ميخواهد و حتي اينكه هر چيزي بر او مكشوف شد و حجابهاي جهل از نزد وي كنار رفت. پس چون دانست پيغمبري است كه به سوي يهوديه فرستاده شده مادرش را بدان امر مطلع گردانيد. گفت: «شايسته است از براي مجد خداي، مشقت بسيار ببيند و ديگر نميتواند ملازم او باشد و خدمتش نمايد.» مادرش جواب گفت: «پيش از آن كه تو تولد شوي من به همه اينها خبر داده شدهام.» از آن روز عيسي از مادر جدا شد تا به امر رسالت بپردازد. عيسي به بيتالمقدس رفت. گفت: «منم عيسي، پيغامبر خداي. او مرا فرموده است كه شما را به او باز خوانم.» ايشان گفتند: «به چه نشان تو پيغمبري؟ حجتي بنما تا ما نيز ببينيم.» عيسي گفت: «نشان و حجت من آن است كه من مرغي از گل بكنم و در او بدمم و آن مرغ به قدرت حق زنده گردد و بپرد و كوران بينا كنم و ابرصان شفا دهم و ديوان بگريزانم و مردگان زنده گردانم و بگويم شما دوش در خانه چه خورديد و چه در خانهها باقي داريد. پس گل بياوردند و مرغي بكردند و وي در آن دميد تا جان بگرفت و برخاست و به آسمان بر شد و بسيار كوران بينا كرد و بسيار معجزتها آورد و بشارتهاي بسيار به آمدن پيمبر خاتم داد. همان كه يهود در كتاب موسي وعده آمدنش را خوانده بودند. پس اين چنين شد كه نشان آن موعود را از وي جويا شدند. نامش را و مرامش را و اين كه از كجاست. عيسي همه را باز گفت و آنان بنبشتند و مكتوب كردند. سالها بعد جمعي از بازماندگان آن قوم، از يهوديان و مسيحيان وفق آن سخنان هجرت كرده و در اطراف شهري در جنوب مسكن گزيدند تا شايد پيغامبر خاتم را ببينند و بدو ايمان آورند؛ شهري در جنوب، شهر يثرب، همان شهري كه عيسي نشانش گفته بود. اما وقتي حضرتش آمد ايمان نياوردند. معجزتها كرد اما سودي نبخشيد، چون برخلاف پندارشان بعثت نبي خاتم از ميان افراد ايشان كه خود را قوم برگزيده خدا ميدانستند نبود. عيسي 3 سال نبوت كرد، اما كاهنان قوم سخنش را نپذيرفتند و به عداوتش برخاستند. آنگاه كه غيظشان به نهايت آمد مكر كردند كه او را بكشند و اين سنت مفسدان يهود بود. بدانسان كه پس از سليمان نبي با پيامبران صديق خدا چنين ميكردند و بالعكس انبياي كذبه را تكريم مينمودند. اينچنين شد كه خداي تعالي نيز مكر كرد. مكر خداي غالب، آنگونه بود كه ميان خلايق اختلاف آمد كه او كجا شد؟ بر صليب يا بر آسمان؟ و آن واقعه در سال بيست و نهم از تقويم ميلادي كنوني بود كه اين خود البته حكايتي دگر است. منابع: قرآن عظيم، تفسير طبري، انجيل برنابا، فصلنامه هفت آسمان شماره 34، انجيل لوقا، انجيل متي. امير اهواركي نظرات خوانندگان (0 نظر)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 319]
صفحات پیشنهادی
آيت و رحمتي از خدا
آيت و رحمتي از خدا جام جم آنلاين: مطابق آنچه كه تاريخنويسان اكنون ميشمارند، 4 سال پيش از ميلاد يعني 2 هزار و 12 سال پيش، در شهر بيتلحم كودكي به دنيا آمد با خلقتي ...
آيت و رحمتي از خدا جام جم آنلاين: مطابق آنچه كه تاريخنويسان اكنون ميشمارند، 4 سال پيش از ميلاد يعني 2 هزار و 12 سال پيش، در شهر بيتلحم كودكي به دنيا آمد با خلقتي ...
نسبت شبهای قدر با امام علی در گفت وگو با آیت الله هاشمی ...
محبت و رحمتی از خداوند به بندگانش میباشد که در اختیار بشریت است و هرکس ... خداوند این فرصت را برای بشریت قرار داد و حد استفاده آن حتی در خواب هم میباشد. ...
محبت و رحمتی از خداوند به بندگانش میباشد که در اختیار بشریت است و هرکس ... خداوند این فرصت را برای بشریت قرار داد و حد استفاده آن حتی در خواب هم میباشد. ...
آيت الله خزعلي : فطرت آدمي ، ظلم و بي عدالتي را حتي از خدا نمي ...
وي افزود: گذشته از حكم عقل خود خداوند مي گويد كه "كتب علي نفسه الرحمه" ؛ خداوند بر خود حكم كرده است كه رحمت داشته باشد. اين رحمتي كه وسعت كل شي است و همه چيز را در ...
وي افزود: گذشته از حكم عقل خود خداوند مي گويد كه "كتب علي نفسه الرحمه" ؛ خداوند بر خود حكم كرده است كه رحمت داشته باشد. اين رحمتي كه وسعت كل شي است و همه چيز را در ...
زندگینامه ی آيت الله گلپايگاني (ره) - 1
ق ) این مولود مبارک را «محمد رضا» نامیدند و لقب او را «هبة الله» قرار دادند، ( چرا که او یک موهبتی بود از طرف خدا و این موهبت مختص پدر نبود بلکه رحمتی بود بر تمام ...
ق ) این مولود مبارک را «محمد رضا» نامیدند و لقب او را «هبة الله» قرار دادند، ( چرا که او یک موهبتی بود از طرف خدا و این موهبت مختص پدر نبود بلکه رحمتی بود بر تمام ...
جلوه هائي از مديريت مردمي شهيد آيت الله قاضي
آنهائي که نه گفتند ، ما اصلا با آنها قاتي نمي شديم و آقا -خدا رحمتش کند - ابداً کاري به آنها نداشت . از 15 خرداد 42 خاطره اي داريد ؟ در تبريز چه اتفاقي افتاد ؟ آيت الله ...
آنهائي که نه گفتند ، ما اصلا با آنها قاتي نمي شديم و آقا -خدا رحمتش کند - ابداً کاري به آنها نداشت . از 15 خرداد 42 خاطره اي داريد ؟ در تبريز چه اتفاقي افتاد ؟ آيت الله ...
وصيت آيت الله مجتهدي تهراني
چقدر زمان بايد بگذرد تا مشاممان به رايحه يک حجت خدا معطر شود . . . خدا رحمتش کند وما را هم از خواب غفلت بيدار سازد. منبع:سایت سوزنبان شما هم رأی بدید. [ارسال شده از: ...
چقدر زمان بايد بگذرد تا مشاممان به رايحه يک حجت خدا معطر شود . . . خدا رحمتش کند وما را هم از خواب غفلت بيدار سازد. منبع:سایت سوزنبان شما هم رأی بدید. [ارسال شده از: ...
چتر رحمت خدا روی سر کفّار
و خدای متعال میفرماید: و رحمتی وسعت کلشی فسأ کتبها للذّین یتقّون؛ ... در اینجا مطلب مهمی که نباید از آن غفلت کرد این است که هر چند گفتیم خداوند رحمن و رحیم دنیا و ...
و خدای متعال میفرماید: و رحمتی وسعت کلشی فسأ کتبها للذّین یتقّون؛ ... در اینجا مطلب مهمی که نباید از آن غفلت کرد این است که هر چند گفتیم خداوند رحمن و رحیم دنیا و ...
جلوه هائي از سلوك سياسي آيت الله طالقاني(2)
خدا رحمتش كند ما شايستگي اين مطلب را نداريم، ولي كلام، كلام ايشان است. به هر حال فرمودند، «ايشان به اسلحه نياز دارد. سلاح را با حساب و كتاب به مأمورين ايشان بدهيد و ...
خدا رحمتش كند ما شايستگي اين مطلب را نداريم، ولي كلام، كلام ايشان است. به هر حال فرمودند، «ايشان به اسلحه نياز دارد. سلاح را با حساب و كتاب به مأمورين ايشان بدهيد و ...
حکايات و توصيه هاي اولياء خدا و معارفي سلوکي(3)
اولين ديدار علامه طهراني با مرحوم حداد (ره) ملاقات با اولياء خدا، همچون باران رحمتي است که بر زمين تشنه اي نازل مي شود. اين باران گوارا سيراب مان کرده و خاطره خوشش در تمام ...
اولين ديدار علامه طهراني با مرحوم حداد (ره) ملاقات با اولياء خدا، همچون باران رحمتي است که بر زمين تشنه اي نازل مي شود. اين باران گوارا سيراب مان کرده و خاطره خوشش در تمام ...
دشمنان هرگز قادر نخواهندبود مقابل نظامي که بنام خدا بنا شده ...
آيت الله واعظي، همچنين ماه مبارک رمضان را براي مسلمانان به ويژه ملت ايران، پرخير و برکت خواند و اظهار داشت: ماه مبارک رمضان ماه نور است و وقتي خداوند فيوضات و رحمتش ...
آيت الله واعظي، همچنين ماه مبارک رمضان را براي مسلمانان به ويژه ملت ايران، پرخير و برکت خواند و اظهار داشت: ماه مبارک رمضان ماه نور است و وقتي خداوند فيوضات و رحمتش ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها