واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: نگاهي به گذشته در امروز
نوشيروان كيهاني زاده
توفان دريايي پرتلفات كاترينا
29 آگوست 2005 توفان دريايي «كاترينا» كه از قبل هم پيش بيني شده بود سواحل جنوبي ايالات متحده امريكا (سواحل شمالي خليج مكزيك) را درهم كوبيد كه بيشترين آسيب به شهر بندري نيواورلئان (كه فرانسويان آن را در لوئيزيانا ساخته اند) وارد آمد. اين توفان به مناطق ساحلي ايالت هاي مي سي سي پي، تگزاس و فلوريدا هم آسيب زد. جمع تلفات كاترينا 1836 كشته گزارش شده و زيان هاي مالي وارده از آن به ايالات متحده امريكا 115 ميليارد دلار بوده است. اين توفان همچنين بسياري از ضعف هاي اداري (بوروكراسي) امريكا را آشكار ساخت كه تا مدتي وسيله انتقاد از دولت جرج دبليو بوش رئيس جمهور اين كشور و فرمانداران محلي قرار گرفته بود. مردم همان مناطق امسال در سالروز وقوع كاترينا در انتظار توفاني تقريباً با همان شدت هستند، به نام «گوستاو» كه امروز به ساحل جنوبي ايالات متحده خواهد رسيد. درسي كه از كاترينا گرفته شده سبب شده است امسال تدابير احتياطي دامنه دار به عمل آيد ازجمله تخليه بندر نيواورلئان از سكنه آسيب پذير آن و.... توفان هاي دريايي كارائيب هر سال در فصول معيني ايجاد مي شوند و به اطراف خود و عمدتاً شمال (سواحل جنوبي و شرقي ايالات متحده) منتقل مي شوند و در سر راه خود تلفات و خرابي به وجود مي آورند. اين نام ها را پنج قرن پيش اسپانيايي ها بر اين توفان ها نهاده اند زيرا نخستين اروپايياني بودند كه گرفتار اين توفان ها شدند.
روزي كه حزب كمونيست شوروي
منحل شد
29 آگوست 1991 و در پي شكست كودتاي ضدگورباچف (كه زياد هم جدي نبود) حزب كمونيست شوروي ممنوع الفعاليت شد. قبل از انحلال، گورباچف از رياست آن كناره گيري كرده بود.
در سال 1912 حزب سوسيال دموكرات كارگران امپراتوري روسيه به دو جناح بلشويك و منشويك تجزيه شد و جناح افراطي بلشويك، انقلاب اكتبر 1917 را به راه انداخت و با تغيير نظام روسيه زمام اين كشور را به دست گرفت و پايتخت را به مسكو منتقل كرد. اين حزب با ايجاد ارتش سرخ مركب از كارگران و كشاورزان، جنگ داخلي پس از انقلاب را برد كه قدرت هاي جهاني وقت (به ويژه انگلستان، امريكا و ژاپن) آن را دامن مي زدند. در سال 1918 نام اين حزب از بلشويك به حزب كمونيست تغيير يافت، از سال 1925 حزب كمونيست اتحاديه روسيه و سپس حزب كمونيست اتحاد شوروي نام گرفت. اين حزب حاكم داراي يك كميته مركزي بود كه اعضاي «پوليت بورو» را انتخاب مي كرد و همچنين يك كنگره سالانه عمومي و يك دبيركل داشت. كنگره سالانه كه جاي هرگونه بحث و انتقاد و طرح نظرات تازه و تصميم گيري بود به تدريج برنامه و نظم خود را از دست داد و دبيركل حزب همه قدرت را قبضه كرد. امتيازات سران حزب و حتي اعضاي آن زياد شد (براي مثال فروشگاه ويژه، بيمارستان اختصاصي، اقامتگاه لوكس و... براي خود ايجاد كردند و داراي اتومبيل دولتي و راننده و پيشخدمت شدند؛ حال آنكه لنين و زنش در دو اتاق زندگي و غذايشان را شخصاً تهيه مي كردند و بهتر از غذاي مردم معمولي نبود). همين وضعيت و منع تدريجي انتشار انتقاد افراد از مقامات دولتي و حزبي در روزنامه ها (كه دولتي و حزبي بودند و در آغاز كار همه نامه ها را منتشر مي كردند و رسيدگي مي شد و قرار هم همين بود)، توزيع مقامات ميان بستگان و نزديكان، سختگيري در ارتقا به عضويت رسمي، افزايش تشريفات و كاهش دلسوزي براي جامعه و... حزب و دولت را (كه عملاً از هم جدا نبودند) به بوروكراسي و در موارد متعدد اشتباه و فساد آلوده ساخت و شكست داد. اگر چنين نشده بود، افرادي همچون گورباچف به دبيركلي حزب و يلتسين به دبيري حزب كمونيست شعبه مسكو منصوب نمي شدند و آن همه فروپاشي و عقب نشيني انجام نمي شد كه اينك پوتين براي ترميم قسمتي از آنها گرفتار دشمني و كارشكني غرب و تجديد جنگ سرد و احياناً گرم شود.
مدتي پس از انحلال، حزب كمونيست (شوروي سابق) دوباره فعاليت خود را در سطحي محدود از سر گرفت. به موازات آن، يك حزب كمونيست ديگر هم در روسيه تاسيس شد كه اين دومي اعضاي بيشتري دارد و از اين لحاظ دومين حزب روسيه است. با تجديد فعاليت حزب كمونيست (شوروي سابق) در روسيه، در جمهوري هاي استقلال يافته نيز احزاب كمونيست تجديد حيات كردند ولي همچنان خارج از حكومتند.
درگذشت تاريخداني كه اصلي بر «نيروي خواست جامعه» نوشت و اشعار فردوسي را محرك ايرانيان خواند
مايكل باكساندال مورخ انگليسي كه در بسياري از دانشگاه هاي كشورهاي انگليسي زبان تدريس كرده بود و تاليفات متعدد به ويژه درباره تاريخ هنر و قريحه و استعداد بشر دارد هفته گذشته در 74 سالگي درگذشت. اصل «سوشل فورس» در شكل گيري ها از او است. وي گفته است با دقيق شدن در آثار هنري و ادبي هر عصر، مي توان وضعيت جامعه آن زمان و خواست افراد آن را تشخيص داد و مجسم كرد زيرا مشتري هم عرضه كننده به وجود مي آورد. خصوصيات هر برهه و زمانه نيروي خواست جامعه در آن عصر را كه يك عامل متغير است به دست مي دهد؛ مثلاً هنر، ادبيات و عقايد در قرن پانزدهم در ايتاليا. خواست جامعه همچنين راه جنبش ها و خيزش ها را هموار مي كند.سخنراني پروفسور باكساندال در پاييز 1982 در دانشگاه نيويورك درباره نيات ويژه ابوالقاسم فردوسي (ميهن دوست بزرگ ايراني) معروف است كه در بسياري از رسانه هاي وقت انتشار يافته بود. وي گفته بود؛ فردوسي نياز جامعه ايران در زمان خود را درك كرده بود. ايرانيان يك محرك مي خواستند و نياز بود كه احساسات ملي ايرانيان برانگيخته شود و بدون آگاهي از گذشته درخشان و عمدتاً قهرماني، نمي شد اين احساسات را كه سركوب شده بود برانگيخت. براي مثال به اين شعر او توجه كنيد كه گفت؛ چو فردا بلند آيدش آفتاب... من و گرز و ميدان و افراسياب... چنانش بكوبم به گرز گران كه پولاد كوبند آهنگران. اين شعر در سفر جنگي محمود غزنوي به هندوستان او را برانگيخت چه رسد به يك امير ايراني.
دوشنبه 11 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 115]