محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845924426
قدرت مدرن در برابر قدرت سياسي
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: قدرت مدرن در برابر قدرت سياسي جام جم آنلاين: به چنگ گرفتن حق زندگي و مرگ، دغدغه ديرينه قدرت بوده است. پدر رومي يا هر جامعه سنتي ديگري كه قدرت پدرانه كهن را براي خويش نگه داشته است، اجازه آن را مييابد كه چون بهعنوان پدر خانواده به فرزندانش زندگي بخشيده، همين زندگي را از آنها باز پس گيرد. نگاهي كه به نحو تخفيف يافته در بعضي جوامع امروزين همچنان زنده است؛ همين حق پدرانه بهگونهاي ديگر به حق حاكم نقل مكان ميكند. مگر نه اينكه در جوامع سنتي، رعيت، كودكان خردسال حاكماند؟! حاكم قدرت آن را دارد كه جان اتباعش را در موارد جنگ با دشمنان به مخاطره اندازد و به اينگونه به نحو غيرمستقيم، حق به مرگ رساندن يا زنده نگه داشتن آنها را براي خويش محفوظ دارد. در اين مقاله نويسنده به بررسي چگونگي تبديل شدن انسان به امري سياسي در دوره مدرن در انديشه فوكو پرداخته است. آنچه در اين قلمرو سنتي اتفاق ميافتد، اعمال قدرت به شكل منفي آن است؛ حذف، ممانعت، طرد و سركوب. به قول فوكو، «قدرت در اين جامعه [سنتي] پيش از هر چيز، حق گرفتن است. گرفتن چيزها، زمان، بدنها، و سرانجام زندگي، اوج اين قدرت در امتياز تصاحب زندگي براي حذف آن بود.» (اراده به دانستن، ص157) چرخشي كه در روزگار مدرن رخ داده، صورتبندي سياست براساس اشكال مديريت است. ديگر گرفتن و بازداشتن شكل اصلي ساز و كارهاي قدرت نيست، بلكه «عبارت است از تحريك، تقويت، كنترل، مراقبت، بهينهسازي و سازماندهي نيروها همان تكنيكهاي انضباطي كه در بخشهاي پيشين سعي شد توضيح داده شود؛ شيوههايي كه در آنها قدرت به نحو ايجابي و مثبت اعمال ميشود. همين انضباط مثبت اهداف استراتژيك جديدي را نشانه گرفته و ابژههاي خويش را تغيير داده است. اكنون رژيمها در مقام مدير زندگي و بقاء و مدير بدنها و نژاد توانستند اين همه جنگ به راه اندازند و انسانها را به كشتن دهند.» (همان، ص158) قدرت مدرن به دنبال اداره زندگي است نه حق مرگ. بهجاي حذف نيروها خواهان تكثير و كنترل آنها براي اهداف راهبردي، خويش است، چرا كه بسط قدرت مدرن در سايه افزايش ابژههايش ممكن ميشود و لذا اقتصادمندي جديدي را بايد در قبال بدنها و نيروهايش به جريان اندازيم كه از اتلاف انرژيها بكاهد و بر باروري آنها بيفزايد. از همين روست كه ما شاهد مخالفت گسترده عليه حق اعدام هستيم. دست كم يكي از علل مهمش، همين محدودسازي قدرت به واسطه كشتن است. كيفر مرگ هم رسوايي قدرت است، چون چهره خشنش را رو ميكند و هم به نحو پارادوكسيكالي رخنههاي نفوذ تكنيكهاي انضباطي قدرت را مسدود ميكند. اعدام بايد لغو شود به نام انسان، اما عليه انسان! اكنون مرگ به حاشيه ميرود و آن موقعيت محورياي كه در جوامع سنتي داشت، از دست ميدهد و به شخصيترين و خصوصيترين لحظههاي وجود انسان كوچ ميكند. ورود خودكشي در حوزههاي تحليل جامعهشناختي در سده 19 ناشي از همين جابهجايي است. خودكشي كه زماني گناه و جرم دانسته ميشد، چرا كه به معناي غصب حق مرگي بود كه از آن خدا يا پادشاه بود، اكنون به حقي فردي بدل شده كه احساسي ويژه از خود بودن و آزادي را به او القا ميكند. (نك به: همان ص، 159) قدرت اداره كننده زندگي (power over life) از سده نوزدهم به بعد با 2 قطب پيوسته در حال تكوين بود. يكي «بدن ماشين» بود: يعني بدن به منزله ماشيني بود كه بايد كاركردهايش را به حداكثر رساند و بيشترين فايدهمندي را از آن بيرون كشيد. دومين قطب هم «بدن گونه» بود: قدرت انضباطي متمركز است بر بدني كه سازوكار موجود زنده آن را در برميگيرد و شالوده فرآيندهاي زيست شناختي است. توليد مثل، ولادت، مرگ، سطح سلامت، اميد به زندگي و طول عمر كه همه اينها تحت سياست زيست شناختي (bio- politique) جمعيت شكل گرفت. بنابراين، انضباطهاي بدن و ساماندهي جمعيت دو قطبي هستند كه سازمان قدرت اداره كننده زندگي حول آنها استقرار مييابد. در واقع، پيوند اين دو در عصر مدرن بيانگر جدايي انضباط مدرن از انضباط كلاسيك بود. در انضباط كلاسيك اين دو قطب از هم جدا بودند اما در انضباط مدرن، اين اداره بدنها و مديريت حسابگرانه زندگي به هم گره خوردند؛ در نقطهاي به نام «روابط جنسي» چرا كه «روابط جنسي سالم» هم بيانگر بدنهايي بارور بود و هم جمعيتي بهداشتي با نسلي پاك. در واقع اين انضباط مدرن كه قدرت اداره كننده زندگي از خلال آن عمل كرد، مدلي برگرفته از سراسر بين بنتامي بود. «منظور او [بنتام] نشان دادن اين نكته نيز بوده است كه ميتوان انضباطها را از حبس در آورد و آنها را به شيوهاي انتشار يافته و چندگانه و چند ظرفيتي در سرتاسر پيكر اجتماع به كار انداخت. عصر كلاسيك اين انضباطها را در مكانهايي مشخص و نسبتا بسته سربازخانه، كالجها، كارگاههاي بزرگ ساخته و پرداخته كرده بود و كاربرد فراگير آنها را تنها در مقياس محدود و موقتي يك شهر طاعون زده در نظر داشت» (مراقبت و تنبيه، ص260) بنتام اين سازوكارهاي موقتي و موضعي را سعي كرد به نحو هميشگي و فراگير در كل جامعه بسط دهد. بر خلاف انضباط منفي كه صرفا در پي كنترل بدنهاي بيفايده و جمعيت بيسود بود. به اين ترتيب، با نگاه بنتاميگذري شد از انضباط منفي و محاصرهاي كلاسيك كه صرفا محدود بود به نهادهاي بستهاي كه تنها كاركردشان متوقف كردن بيماري، قطع ارتباطها و تعليق زمان بود، به انضباط مثبت و سازوكاري مدرن كه هدفش طرحي بود برايجامعه آينده «آنچه زماني جزيرهاي كوچك، مكاني ممتاز، تدبيري بر حسب اوضاع و احوال يا الگويي خاص بود به اصلي عمومي بدل شد.» (همان، ص261) زيست قدرت (bio-power) از همين انضباط مثبت مدرن بهره ميگيرد؛ چرا كه ميخواهد با محاصره بدن زنده و مديريت نيروهايش، كل زندگي را به ابژه كنترل و شناخت خويش بدل كند. «بيشك براي نخستين بار در تاريخ، امر زيست شناختي در امر سياسي بازتاب يافت. قدرت ديگر فقط با سوژههايي حقوقي سر و كار ندارد كه سلطه نهايي بر آنها مرگ است، بلكه با موجودات زنده سر و كار دارد كه سلطه بر آنها بايد در سطح خود زندگي اعمال شود، نه تهديد مرگ بلكه بيشتر به عهده گرفتن مسووليت زندگي است كه به قدرت حتي امكان دسترسي به بدن را ميدهد» (اراده به دانستن، ص164) به اين ترتيب است كه سياست زيست شناختي تكوين يافت كه از تكنيكهاي دانش قدرت براي دگرگوني زندگي انسان بهره ميجست. «هنگامي كه نمودار قدرت الگوي حاكميت را به نفع الگوي انضباطي كنار ميگذارد، هنگاميكه نمودار قدرت بدل ميشود به زيست قدرت، زيست سياست جمعيتها، و سرپرستي و مديريت زندگي، اين زندگي است كه به منزله ابژه جديد قدرت سر بر ميآورد.» (دلوز، فوكو، ص137 و 138) به نظر ميرسد زيست قدرت نگاهي به انسان دارد كه قرنها پيش از ميلاد ارسطو به انسان داشت. يعني فهم موجود زنده بهعنوان موجودي سياسي. «انسان مدرن حيواني است كه سياستش زندگياش را به منزله موجودي زنده مورد سوال قرار ميدهد.» (اراده به دانستن، ص164) همين حق زندگي، بدن، سلامت، سعادت و ارضاي نيازها بود كه حقوق كلاسيك از درك آن عاجز بود؛ چرا كه تنها به حق سنتي حاكميت معتقد بود. ظهور ابژه اعظمي به نام «زندگي» در عصر مدرن است كه ارزش و اعتباري فزاينده به جنسيت ميبخشد؛ جنسيت دستيابي و رسوخ به زندگي بدن و زندگي گونه انسان را ممكن ميكند. جنسيت در دوره مدرن هم انرژي سياسي و هم توانمندي زيست شناختي است. بنابراين اگر روزگاري قدرت از طريق خون سخن ميگفت، يعني به نيروي شمشير و جنگ، جلاد و تعذيب. اكنون جامعه جنسيت فرا رسيده است. قدرت با اقتصادمندي بدن، با تكثير زندگي، با افزايش قابليت «گونه حكمفرمايي ميكند. قدرت، اينچنين حيات امروز و آينده نسلها را كنترل و اداره ميكند. جنسيت اين امكان را با قرار گرفتن در جنب هنجار، دانش، زندگي، معنا، انضباط و سازماندهي ايجاد ميكند.» البته به اعتقاد فوكو، «خون» و «جنسيت» با هم همپوشاني دارند و اينگونه نيست كه هيچگونه نسبتي با هم نداشته باشند. به عنوان مثال، نژاد پرستي هيتلري با دخالت دائمي در بدنها و رسوخ در سلامت و زندگي روزمره، سعي بر تكرار نوعي دغدغه اسطورهاي داشت: «حفاظت از پاكي خون و پيروز گردانيدن نژاد.» (همان، ص171) به اينگونه كه در قرن بيستم، بهنام زندگي حمامي از خون و كورههاي مرگ به راه افتاد! پس اين رسوخ زيستشناسي به اعماق طبيعت زنده كه به بهانه بهداشت عمومي روابط جنسي و بهسازي نژادي صورت گرفت، اگر چه حق كشتن و كيفر اعدام را منسوخ و تلاش كرد تا زندگي را به مركز آورد و مرگ را به حاشيه ببرد، اما به قول دلوز «به مراتب بيشتر اجازه قتلعامها و نسلكشيها را ميدهد. نه با بازگشت به حق قديمي كشتن، بلكه بعكس، به نام نژاد، فضاي حياتي، شرايط زندگي و بقاي جمعيتي كه خود را بهتر به شمار ميآورد و با دشمنياش نه ديگر همچون دشمن حقوقي حاكم پيشين، بلكه به منزله عامل سمي يا عفوني، يعني نوعي خطر زيست شناختي برخورد ميكند. در نتيجه «به همين دلايل است» كه كيفر اعدام بتدريج منسوخ ميشود و هولوكاستها افزايش مييابد كه بمراتب بهتر گواه مرگ انسان است.» (دلوز،فوكو، ص138) در حقيقت، اين تقدس حيات گونهاي سياسي كردن مرگ هم هست. مگر آزمايشهاي هولناك پزشكي و زيست سياسي نازيسم بر روي قربانيان هولوكاست براي تعيين آستانه تحمل درد، گرما، سرما و نحوه واكنش بدن به انواع بيماريها چيزي جز اين بود، هولوكاست و آشوويتس آن ناحيهاي است كه در آن علم جنسي و علم زيستشناسي در هم ميپيچند. زيست قدرت بيانگر همان چيزي است كه آگامبن تحت تاثير فوكو از آن سخن ميگويد: هضم و ادغام حيات برهنه در سياست. البته آگامبن اين رخداد را بر خلاف فوكو، شاخصه صرف سياست مدرن نميداند و پيوند حيات برهنه و هستي سياسي را در طول تاريخ بررسي ميكند و معتقد است انسان مجبور بود براي ورود به پوليس (يا دولتشهر) يعني عرصه تحقق حيات نيك يا زندگي خوب مورد نظر ارسطو، حيات برهنه و حيوانيت خويش را به پوليس گروگان دهد. او از طريق حذف برهنگي حيات خويش، خود را در درون مرزهايي كه بنا بود قلمرو قانون (nomos) را از طبيعت (physis) جدا كند، ادغام كرد. (سياست مرگ، ص125) آنجا كه سياست با زندگي گره ميخورد، قدرت توان آن را مييابد كه زندگي را همچون ابژهاي بشناسد و تعريف كند و هنجارها و سلامت و بهداشت عمومياش را ساماندهي كند و بدينگونه كل طبيعت موجود زنده را بازيابي و بازسازي كند. در چنين وضعيتي تمايز حياتي برهنه و طبيعي از حيات سياسي ناممكن است. البته سياستي كه حق تعيين بهداشتي زيستن را به خويش منحصر مينمايد، اين حق را براي خويش قائل ميشود كه آيين بهداشتي مردن را هم خود تعيين كند. اين قدرت مدرن، كشتني را ممكن ميكند كه نه تنها مستوجب قصاص و مجازات نيست، بلكه مطالبه هم ميشود! نمونه اعلاي آن، همان اتانازي يا قتل ترحم انگيز است؛ در اينجا هم دعوي «انساندوستانه» وارد ميشود. فردي كه درد و زخم، وجودش را زهرآگين كرده و هرگز امكان درمان يا بازگرداندنش به زندگي وجود ندارد، آيا كشتنش كنشي انساني نيست؟ براستي، تفاوت اينگونه اجازه كشتن يافتن (اتانازي) با لحظه حكومت نظامي كه به سرباز امكان ميدهد تا به هر عابري شليك كند، چيست ؟ آيا هر دوي اين كشتنها به يك ميزان پديدهاي سياسي حقوقي نيستند تا پديدهاي زيست شناختي طبيعي؟ آيا اين «طبيعتي» كه قدرت از آن سخن ميگويد، چيزي از جنس سياست نيست؟ آيا «جنسيت» كه همچون هم ارز زندگي تعبير ميشود، بيش از آنكه مرجعي طبيعي باشد، مرجعي سياسي نيست؟ چنين به نظر ميرسد آييني كه در آغاز به نام علم و انسان، نمايش با شكوه جلاد و بدن معذب را محكوم كرد و سلطنت مرگ را پايان بخشيد، دوباره در شكل و صورتي ديگر اين سركوب را باز توليد كرده است؛ اما اين بار در لباس آيين زندگي! آيا اين خود نشانگر آن نيست كه كيفرهاي غيربدني، ناممكن است و حتي آنجا كه سخن از اصلاح و درمان روح در ميان بوده، همچنان بدن ابژه هميشگي مجازات بوده و ميتوان پيوسته رد پاي قدرت را روي بدن دنبال كرد؟ شايد ما هيچگاه نتوانستهايم از غريزه مرگخواهي خلاصي يابيم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 383]
صفحات پیشنهادی
قدرت مدرن در برابر قدرت سياسي
قدرت مدرن در برابر قدرت سياسي جام جم آنلاين: به چنگ گرفتن حق زندگي و مرگ، دغدغه ديرينه قدرت بوده است. پدر رومي يا هر جامعه سنتي ديگري كه قدرت پدرانه كهن را ...
قدرت مدرن در برابر قدرت سياسي جام جم آنلاين: به چنگ گرفتن حق زندگي و مرگ، دغدغه ديرينه قدرت بوده است. پدر رومي يا هر جامعه سنتي ديگري كه قدرت پدرانه كهن را ...
ظرفيت سنجي مفاهيم سياسي مدرن
پديده هاي مدرن همانند هر مسئله مستحدثه ديگري، در برابر دين قرار مي گيرد و چاره اي جز .... ک: سيد صادق حقيقت، توزيع قدرت در انديشه سياسي شيعه (تهران: هستي-نما، ...
پديده هاي مدرن همانند هر مسئله مستحدثه ديگري، در برابر دين قرار مي گيرد و چاره اي جز .... ک: سيد صادق حقيقت، توزيع قدرت در انديشه سياسي شيعه (تهران: هستي-نما، ...
زنان در جستجوی قدرت یا عشق؟
فمنیسم را می توان واکنش زن غربی مدرن در برابر فرهنگ به جای مانده از عصر سنت اروپایی ... های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حقوقی معتقد است معنا کرده اند در میان جریانات ... جلب می کند؛ در عوض، زن قدرت دوست داشتن را از طریق تمکین کردن به مرد می دهد. ...
فمنیسم را می توان واکنش زن غربی مدرن در برابر فرهنگ به جای مانده از عصر سنت اروپایی ... های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حقوقی معتقد است معنا کرده اند در میان جریانات ... جلب می کند؛ در عوض، زن قدرت دوست داشتن را از طریق تمکین کردن به مرد می دهد. ...
جابجایی در قدرت از دیدگاه تافلر - قسمت دوم
اگر در نظریه های کلاسیک و مدرن، قدرت خصلتی سیاسی دارد و دارای مرکزی به نام .... استفاده کنیم یا با آن می توانیم نیرویی را که تحت فرمان داریم، چند برابر کنیم. ...
اگر در نظریه های کلاسیک و مدرن، قدرت خصلتی سیاسی دارد و دارای مرکزی به نام .... استفاده کنیم یا با آن می توانیم نیرویی را که تحت فرمان داریم، چند برابر کنیم. ...
روش شناسي پست مدرن در علوم سياسي
درحالي كه چيزي كه در علوم سياسي از آن به عنوان روششناسي نام ميبريم بيشتر .... به همين جهت، قدرت درجامعه مدرن به شكل غيرمستقيم از طريق رابطههاي عقلي اعمال ميشود. ...
درحالي كه چيزي كه در علوم سياسي از آن به عنوان روششناسي نام ميبريم بيشتر .... به همين جهت، قدرت درجامعه مدرن به شكل غيرمستقيم از طريق رابطههاي عقلي اعمال ميشود. ...
سياست خارجى، قدرت نرم و باز نمايى بيگانه
در گفتمان نخست، لايه هاي متراكم قدرت سياسي در قالب فرهنگ رسمي و زبان قدرت ديده مي ... و آداب سنتي و مدرن اجتماعي، كهن الگوها، افسانه ها، اسطوره ها و سرمايه هاي ادبي و هنري. ... ( 3) اين گفتمان ضد قدرت، ديوار آهنين هويتي را در برابر «ماي» ايراني و «آنها» ي ...
در گفتمان نخست، لايه هاي متراكم قدرت سياسي در قالب فرهنگ رسمي و زبان قدرت ديده مي ... و آداب سنتي و مدرن اجتماعي، كهن الگوها، افسانه ها، اسطوره ها و سرمايه هاي ادبي و هنري. ... ( 3) اين گفتمان ضد قدرت، ديوار آهنين هويتي را در برابر «ماي» ايراني و «آنها» ي ...
قدرت سخت و نرم
وي در كتاب اخير خود كه رهبران سياسي: قدرت سخت، نرم و هوشمند نام دارد، انتقادات خود از ... جوزف ناي قدرت نظامي و اقتصادي ( سياست چماق و هويج در برابر دولتها و ملتها ) را .... تنها به دليل اينكه رهبري مشترك و مشاركتي در مديريت سازمانها و ساختارهاي مدرن ...
وي در كتاب اخير خود كه رهبران سياسي: قدرت سخت، نرم و هوشمند نام دارد، انتقادات خود از ... جوزف ناي قدرت نظامي و اقتصادي ( سياست چماق و هويج در برابر دولتها و ملتها ) را .... تنها به دليل اينكه رهبري مشترك و مشاركتي در مديريت سازمانها و ساختارهاي مدرن ...
مؤلفه هاي قدرت در دولت اسلامي
الگوي حکمراني از مؤلفه هاي توليد قدرت در هر نظام سياسي است؛ مثلاً استمرار و عدم ... بندي دولت هاي مدرن، مؤثرترين شکل اعمال قدرت را در پشت نقاب عقل و دانش پنهان نمودند. ..... و آنان که اقرار به اسلام نموده اند، از حقوق برابر با مهاجرين و انصار بهره مند هستند. ...
الگوي حکمراني از مؤلفه هاي توليد قدرت در هر نظام سياسي است؛ مثلاً استمرار و عدم ... بندي دولت هاي مدرن، مؤثرترين شکل اعمال قدرت را در پشت نقاب عقل و دانش پنهان نمودند. ..... و آنان که اقرار به اسلام نموده اند، از حقوق برابر با مهاجرين و انصار بهره مند هستند. ...
زبان و قدرت
بیتوجهی به جریان تحول و تغییر زبان در جهان مدرن میتواند به مرگ زبان، فرهنگ و نظام ... بیشتر آنان این مساله را سیاسی میدانند و با روشهای سیاسی هم با آن مواجه میشوند. ... مكاري سودابه هاي زمان در برابر قدرت فرهنگ ايران و تاجيك چاره اي جز زانو زدن . ...
بیتوجهی به جریان تحول و تغییر زبان در جهان مدرن میتواند به مرگ زبان، فرهنگ و نظام ... بیشتر آنان این مساله را سیاسی میدانند و با روشهای سیاسی هم با آن مواجه میشوند. ... مكاري سودابه هاي زمان در برابر قدرت فرهنگ ايران و تاجيك چاره اي جز زانو زدن . ...
همپیمانی بعثیها با القاعده و نقشه بازگشت به قدرت
همپیمانی بعثیها با القاعده و نقشه بازگشت به قدرت. ... دوم، شکست دادن عملیات سیاسی جاری در عراق چرا که وارد نظام انتخاباتی مدرن شده بود در حالی که منطقه ... در این میان بعثیها خود را در حالی در برابر معادله جدید منطقهای میبینند که نمیدانند با محوریت ...
همپیمانی بعثیها با القاعده و نقشه بازگشت به قدرت. ... دوم، شکست دادن عملیات سیاسی جاری در عراق چرا که وارد نظام انتخاباتی مدرن شده بود در حالی که منطقه ... در این میان بعثیها خود را در حالی در برابر معادله جدید منطقهای میبینند که نمیدانند با محوریت ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها