تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833430785




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفت‌وگو با مجيد مجيدي كارگردان


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: ؛ خنده بر لبان شهر زخمي - پرويز براتي -------------------------------------------------------------------------------- آواز گنجشك‌ها جديدترين روايت سينمايي مجيد مجيدي از آدم‌ها و فضاهاي ايراني است كه اين روزها روي پرده سينماها رفته است. مجيدي در اين فيلم هم مانند فيلم‌هاي قبلي خود همچون ، ، و زندگي آدم‌هاي حاشيه‌نشين و طبقات پايين اجتماع را به تصوير كشيده است. در اينجا هم باز شاهد همان سينماي آشنا و شاعرانه مجيدي هستيم با اين تفاوت كه جذابيت‌هاي بصري و تكنيكي فيلم رنگ ديگري به خود گرفته‌ و از تكامل شيوه فيلمسازي اين فيلمساز حكايت دارد. فيلم داستان زندگي كريم، كارگر مزرعه پرورش شترمرغ را در حاشيه تهران به تصوير مي‌كشد كه يك اتفاق او را با شهر، زندگي شهرنشيني و پيچيدگي‌ها و چالش‌هاي آن روبه‌رو مي‌كند. كريم كه تا ديروز كارگر مزرعه پرورش شترمرغ بوده به خاطر فرار يك شترمرغ از مزرعه اخراج مي‌شود و يك اتفاق او را با شغل موتورسواري آشنا مي‌كند. كريم از اينجا به بعد آدم ديگري مي‌شود. اين فيلم را مي‌توان استعاره‌اي از خنده بر لبان يك شهر زخمي دانست؛ شهري به نام تهران با تمام حاشيه‌هايش، خنده‌هايش و زخم‌هايش. قطعا بازي به‌يادماندني و حرفه‌اي رضا ناجي در نقش كريم به جذابيت‌هاي اين فيلم افزوده است؛ فيلمي كه جايزه بهترين بازيگر مرد جشنواره برلين را نصيب اين بازيگر كرد و امسال به عنوان نماينده سينماي ايران در اسكار سال 2009 به اين رقابت مهم معرفي شده است. همه اينها بهانه‌هاي خوبي براي ما بود تا با مجيد مجيدي كارگردان اين فيلم به گفت‌وگو بنشينيم. ‌ الگوي شما در آواز گنجشك‌ها الگوي آشنايي است كه در ديگر فيلم‌ها هم دنبال كرده‌ايد، يعني همان معنويت‌گرايي شرقي، تقابل آدم‌هاي خوب و بد و سخن گفتن از طبقات پايين اجتماع، هرچند بيد مجنون كمي از بقيه فيلم‌هايتان متفاوت‌تر است. آيا قائل به آشنا بودن اين الگو در آواز گنجشك‌ها هستيد؟ خب به هر حال طبيعي است كه اينها دغدغه‌هاي اصلي من هستند. اگر سير فيلم‌هاي من را از تا آواز گنجشك‌ها دنبال كنيد، متوجه اين دغدغه مي‌شويد، هرچند به قول شما بيد مجنون كمي با بقيه فيلم‌هايم فرق دارد. به هر حال مسائل قشرهاي عادي جامعه دغدغه من بوده؛ آدم‌هايي كه به ظاهر حاشيه‌نشين هستند و قشرهاي به ظاهر آسيب‌پذير مواردي هستند كه به هر حال خاستگاه اجتماعي من بوده است. خود من از همين جامعه و همين طبقه برخاستم. من در پي آن بوده‌ام كه ارزش‌هاي متعالي و انساني را در اين طبقه جست‌وجو كنم. البته اين بدان معنا نيست كه اين ارزش‌ها، در قشرهاي ديگر جاري نيست. من اين طبقه را خوب مي‌شناسم و بار دراماتيكي خيلي قوي‌تري برايم دارد. چون اين شخصيت‌ها و اين فضا را خيلي خوب مي‌شناسم، خوب مي‌توانم با اين شخصيت‌ها ارتباط برقرار كنم و با آنها همراه باشم. ‌ آيا اينها ربطي به گذشته شما دارد؟ بله، همان‌طور كه گفتم اينها جزو خاستگاه اجتماعي من است، اين طبقه، طبقه‌اي است كه من در آن بزرگ شدم. من در جنوب تهران به دنيا آمدم، در منطقه ابتداي جاده ساوه واقع در سه‌راه آذري. در حقيقت من در منطقه نواب به دنيا آمدم. تا هفت، هشت سالگي در اين محل بوديم تا اينكه از آن منطقه كوچ كرديم. تعلق خاطر خاصي به آن فضا دارم. ‌ نكته‌اي كه من چه در نقدهاي خارجي و چه نقدهاي داخلي خوانده‌ام، نقش پررنگ معنويت در فيلم‌هايتان است. آيا قائل به سينماي معنويت‌گرا هستيد؟ طبيعي است كه براي من وجه معرفتي و فطري انسان‌ها ارزشمند است. اينكه بخواهم داستاني اجتماعي را به صرف اجتماعي بودن آن بازگو كنم، چندان جزو دغدغه‌هاي من نيست. اساسا نگاه من به انسان و جامعه خيلي متعالي‌تر است. البته نه اينكه نگاهي ژورناليستي به اجتماع و مسائل اجتماعي نداشته باشم. درواقع اجتماع، بستري است براي ورود به ارزش‌هاي انساني كه اصطلا‌حا عنوان را به آن اطلا‌ق مي‌كنيم. درواقع در قصه‌هاي من تلا‌ش بر اين است كه ما از قصه‌اي بيروني به قصه‌اي دروني‌تر برسيم. شما فرض بگيريد در بچه‌هاي آسمان من مساله را دستمايه كارم قرار داده‌ام ولي سعي كرده‌ام از فقر فراتر بروم. فقري كه در بچه‌هاي آسمان هست، فقر شرمنده‌اي نيست. ما در فرهنگ اعتقادي خودمان قائل به اين هستيم كه انسان متكي به ارزش‌هاي فطري خودش است. فطرت چيزي است كه زمان و مكان و شرايط نمي‌شناسد، در وجود ما جاري و ساري است. بنابراين اين ارزش‌هاي فطري حتي در بدترين شرايط هم مي‌توانند خودشان را نشان بدهند، چيزي كه در بچه‌هاي آسمان شاهد آن هستيم. من اين نگاه را در همه فيلم‌هايم به نوعي دنبال كرده‌ام. ‌ منتقد هاليوود، ريپورتر، آواز گنجشك‌ها را استعاره‌اي از سقوط رستگاري مي‌داند. وقتي در فيلم دقيق مي‌شويم، مي‌بينيم همين آدم فقير تا جايي پيش مي‌رود كه از فضاي معصومانه زندگي حاشيه‌نشيني خود دور و گرفتار فضاي درهم برهم شهري مي‌شود... اساسا قصه بر همين مبنا است. ما در اين فيلم شاهد زندگي شهرنشيني مدرن هستيم كه ارمغان آن نوعي گسست و جدايي است. انگار در جوامع بزرگ شهري شاهد سقوط ارزش‌هاي انساني هستيم. هر قدر ما از فضاي شهري دورتر مي‌شويم مي‌بينيم اصالت‌ها پابرجاتر است. نوع روابط و ارتباط‌هاي انساني، ارزشمند است. در عوض هر قدر وارد فضاهاي شهري مي شويم مي‌بينيم كه رنگ ارزش‌ها عوض مي‌شود و بيشتر مناسبات اقتصادي حرف اول را مي‌زند. درواقع آواز گنجشك‌ها سفري است به حقيقت‌ها و اصالت‌ها. ما در اين فيلم مي‌بينيم ناخواسته وارد چاه بزرگي شده‌ايم كه خودمان از آن خبر نداريم. در مناسبات شهري تنها چيزي كه اهميتي ندارد مناسبات انساني است. يك دوره‌اي و منزلت خاصي در فرهنگ ما داشت. حالا‌ ببينيد چقدر اين مفهوم در زندگي شهري رنگ باخته است؟ نماهايي كه ما در آواز گنجشك‌ها داريم، حاكي از اين موضوع است. جايي كه كريم در آن زندگي مي‌كند و طبيعتي كه گرداگرد او را گرفته، همگي حاكي از مهرباني است. وقتي كريم در خانه‌اش را باز مي‌كند، گندمزاري مي‌بيند كه چشم‌انداز وسيعي را به تماشا مي‌گذارد. در اين نوع ارتباط‌ها همه‌چيز با هم رابطه‌اي حسي و ارگانيك دارد. كريم آنجا كه شغلش را از دست داده و شب به خانه آمده، با تخم شترمرغ املت درست مي‌كند و با ديگران تقسيم مي‌كند، در حقيقت نداشته‌اش را با همسايه تقسيم مي‌كند. همين كريم وقتي وارد محيط شهري مي‌شود، آلودگي‌هاي زندگي شهري را به خود مي‌گيرد تا جايي كه در چوبي قراضه‌اي را كه به همسايه‌اش داده پس مي‌گيرد! آدم‌هايي كه در فيلم هستند، تحفه زندگي شهري‌اند. آدم‌هاي زندگي شهري، هايي بوده‌اند كه از بهشت رانده شده‌اند و در يك فضاي برزخي زندگي مي‌كنند. ‌ اين مفهوم و را در بيد مجنون هم به تصوير كشيده‌ايد... بله، اما آنجا با تعابير ديگري اين را نشان داده‌ام، با يك نوع تعابير فلسفي و عرفاني. چه شد كه در زندگي يك استاد دانشگاه را به تصوير كشيديد؟ خب، آن فضايي بود كه من از فيلم رنگ خدا درگيرش بودم بر اساس يك داستان تقريبا واقعي بود و اين دغدغه را داشتم كه روزي اين داستان را به فيلم تبديل كنم ولي تجربه مجرد و پيچيده‌تري نسبت به بقيه كارهاي من بود. اما در آواز گنجشك‌ها سفري كه كريم به شهر انجام مي‌دهد سرنوشت او را تغيير مي‌دهد ولي چون آدم‌هايي شبيه كريم، فطرتي پاك دارند، تسليم شرايط روز نمي‌شوند. كريم لا‌به‌لا‌ي ضايعات و آشغال‌هايي كه خودش جمع كرده، سقوط مي‌كند و بعد از آن نظاره‌گر مي‌شود. وقتي پايش مي‌شكند و خانه‌نشين مي‌شود، مي‌بيند كه همسايه‌ها چطور به كمك او مي‌آيند. ارزش‌هاي خانواده هم دوباره آشكار مي‌شود. اين ارزش‌ها، يكي از دغدغه‌هاي اصلي من در اين فيلم بوده است. خانواده به عنوان ركن اصلي يك جامعه، امروزه در زندگي شهري بسيار آسيب‌پذير شده است. امروزه خطري كه بيش از هر چيز ما را تهديد مي‌كند، به‌هم‌ريختگي و از هم گسيخته شدن خانواده است، قطعا وقتي خانواده آسيب‌پذير شود جامعه هم آسيب‌پذير مي‌شود. ‌ چرا نام فيلم را آواز گنجشك‌ها گذاشتيد؟ گنجشك‌ها كه آواز ندارند!‌ در اين عبارت پارادوكسي هست كه خيلي آن را دوست دارم. گنجشك يك جوري نماد همين آدم‌هاي حاشيه‌نشين است؛ آدم‌هايي كه به ظاهر ديده نمي‌شوند و نمود چنداني ندارند. گنجشك، آوازي ندارد، اين آدم‌ها هم به ظاهر نه صدايي دارند، نه رسانه‌اي و نه تريبوني. با اين حال فطرت‌آنها مثل همان گنجشك، پاك و ساده است. آدم‌هاي قصه، فطرتي به پاكي گنجشك دارند. ضمن اينكه خود بچه‌ها هم مثل گنجشك‌ها معصوم هستند. مي‌خواهند خود را در قبال خانواده مسووليت‌پذير نشان دهند. اينها مسائلي بود كه خيلي دوستشان داشتم. برايم مثل يك شعر بود. ‌ ظاهرا براي همين آزمون انتخاب بازيگر گذاشتيد ولي چه شد كه راه‌ها دوباره به رضا ناجي ختم شد؟ انتخاب بازيگر براي اين نقش خيلي كليدي بود و اهميت داشت. بايد كاراكتري انتخاب مي‌كردم كه قدري باورپذير باشد. خيلي اصرار داشتم كه شهرستاني بودن كاراكتر، حفظ شود. عنصر لهجه هم خيلي مهم بود. خب تلا‌ش گسترده‌اي كرديم و حتي آدم‌هايي از نقاط مختلف مثل همدان، لرستان، كردستان و آذربايجان پيدا كرديم ولي از آنجا كه نقش بسيار پيچيده‌اي بود اين آدم‌ها توان ايفاي اين نقش را نداشتند. از طرفي از آنجا كه قبلا‌ با ناجي همكاري كرده بودم و مي‌دانستم آدم بااستعدادي است، نهايتا او را انتخاب كردم البته تلا‌ش كردم بازي متفاوتي را ارائه بدهد، براي همين در نوع آناتومي چهره او دست برديم و حتي چهره او را شبيه شترمرغ كرديم. كلا‌ه كاسكتي كه بعدا مي‌گذارد، او را شبيه شترمرغ مي‌كند. شترمرغ موجودي دوست‌داشتني و ساده است. علي‌رغم هيكل بزرگ موجودي به‌شدت آسيب‌پذير است. يكي از چيز‌هايي كه به سرعت اين موجود را مي‌كشد، سكته است. به محض اينكه فشاري به او وارد شود يا اذيت شود، سكته مي‌كند. خب من خيلي راجع به شترمرغ مطالعه كردم. ‌ اين كاراكتر چگونه در مزرعه پرورش شترمرغ شكل گرفت؟ اين كاراكتر را من قبلا‌ در گشت و گذارهاي سال‌هاي قبل ديده بودم. البته براي كار ديگري به مزرعه شترمرغ رفته بودم كه اين كاراكتر را آنجا ديدم. آدمي كه بسيار با شترمرغها مانوس بود و خانه‌اش در مجاورت مزرعه قرار داشت. ‌ چرا بيشتر با نابازيگرها كار مي‌كنيد؟ آيا اين به قضيه جشنواره‌پسندي ربط دارد؟ در مورد آقاي ناجي واقعا ديگر استثنا است. ببينيد، بازيگري كه ممكن است تنها يك بار جلوي دوبين برود شايد بشود اسمش را نابازيگر بگذاريم. خيلي از آدم‌ها يك بار براي هميشه بازيگر هستند و فقط يك بار مي‌شود از آنها در فيلمي استفاده كرد اما در مورد رضا ناجي اين مساله صدق نمي‌كند. اطلا‌ق نابازيگر براي آقاي ناجي، اطلا‌ق غلطي است. آدم بايد چه كار كند كه به حساب آيد؟! اما در مورد سوال شما بايد بگويم كه معمولا‌ در جشنواره‌هايي از نوع جشنواره برلين كه جزو جشنواره‌هاي ‌A دسته‌بندي مي‌شوند، عنصر سليقه در داوري نقشي ندارد. ممكن است كه در انتخاب فيلم، سليقه‌هيات داوران دخيل باشد ولي انتخاب بهترين بازيگر تابع سليقه نيست. بازيگري يك هنر و يك تكنيك است. من يادم هست در جشنواره برلين فرداي روزي كه جايزه‌ها را دادند يكي دو تا نقد از طرف منتقدان معروف آلماني به چاپ رسيد. نوشته بودند منصفانه‌ترين و بهترين جايزه‌اي كه در جشنواره برلين داده شده، جايزه رضا ناجي بوده است. از طرف ديگر، من مي‌پرسم در جشنواره‌هاي خارجي چقدر بازيگران ما را مي‌شناسند؟ از كجا مي‌دانند كه مثلا‌ ناجي، نابازيگر بوده يا بازيگر؟! بنابراين اينكه بگوييم فيلم‌هاي ما به واسطه نابازيگرها مقبوليت مي‌يابند، درست نيست. شايد بهتر باشد بگوييم بيشتر موضوع فيلم‌هاي ما هستند كه مورد توجه جشنواره‌ها قرار مي‌گيرند. ‌ بعضا به خاطر دغدغه‌هايي كه شما در پرداختن به طبقات آسيب‌پذير و حاشيه‌نشين داريد، نام اين رويكرد و اين شيوه فيلمسازي را سياه‌نمايي مي‌گذارند. بحث‌هاي زيادي هم در اين باره شده است. آيا فيلم‌هاي شما سياه‌نمايي هستند؟ و آيا موفقيت فيلم‌هاي شما به خاطر اين سياه‌نمايي است؟ خب اين ديگر بحث نخ‌نمايي شده است. اول بايد بپرسيم چه معنايي دارد؟ من با فيلم‌هاي ديگر كاري ندارم، ولي در فيلم‌هاي خود من، آيا اين سياه‌نمايي حرف اول را مي‌زند يا پرداختن به شأن و منزلت‌هاي اجتماعي؟ به طور مشخص در ، يا كجاي اين فيلم‌ها وجه سياه‌نمايي پررنگي دارد؟ اگر من در جنوب شهر را نشان مي‌دهم، فضاي شمال شهر را هم مقابل دوربين مي‌برم. شايد خواسته باشم فاصله طبقاتي را نشان دهم ولي يادمان باشد اين فاصله طبقاتي در هر جايي وجود دارد، يك امر اجتناب‌ناپذير است. اين طور نيست كه من به بيغوله‌اي در جنوب‌شهر رفته باشم و تنها آن نقطه را به تصوير كشيده باشم. ضمن اينكه قصه‌هاي فيلم‌هاي من، فراتر از موضوعات اجتماعي حركت مي‌كنند. ما در آنها به آن قصه اصلي مي‌رسيم؛ قصه معرفتي انسان‌ها. يادم مي‌آيد در مورد نقدي در روزنامه نيويورك‌تايمز چاپ شد كه منتقد اين روزنامه نوشته بود اين چه فرهنگ باشكوهي است كه آدم‌هاي آن حاضر نيستند حتي يك حبه قند كه متعلق به ديگري است را بخورند. ‌ در آواز گنجشك‌ها هم اين نكته را شاهديم، جايي كه كريم آن هزار تومان را كه مسافرش اضافه داده، كنار مي‌گذارد... آيا حلا‌ل و حرام براي يك غربي مفهوم دارد؟ ‌ بله، اينها مفاهيمي جهان‌شمول هستند. من مي‌خواهم بگويم كه ما يك خط كشيده‌ايم و فكر مي‌كنيم هرچه ارزش و منزلت هست، در ايران وجود دارد و ما فقط به ارزش‌ها فكر مي‌كنيم، در حالي كه چنين نيست. مسائل انساني و فطري در تمام انسان‌ها جاري است. جالب است، نكته‌اي كه شما اشاره كرديد را من در خارج از ايران، در اروپا و آمريكا عينا ديده‌ام. اينها از يك نكته حكايت مي‌كند؛ وقتي ما از زبان فطرت استفاده كنيم، تاثير خودمان را مي‌گذاريم. ‌ در آواز گنجشك‌ها غير از جذابيت‌هاي گرافيكي و زيبايي‌هاي بصري، مساله فيلمبرداري و هدايت دوربين هم مهم است. مثلا‌ آنجايي كه كريم در بيابان دنبال شترمرغ گمشده مي‌گردد، دوربين نمايي چرخشي از بالا‌ ضبط مي‌كند كه بار تراژيك اين صحنه را افزون مي‌كند. مي‌توانيد درباره اين شگرد صحبتي كنيد؟ ‌ عنصر دوربين، رنگ‌، طبيعت و... در اين فيلم، هم كاركرد دراماتيك دارند هم كاركرد محتوايي. دوربين كاملا‌ مبتني بر وجه محتوايي فيلمنامه است. فقط قرار نيست يك‌سري تصاوير را ثبت و ضبط كند. دوربين شهر سعي دارد خيلي صميمي باشد. اگر دقت كنيد در فيلمبرداري از فضاهاي شهري، معمولا‌ يك لنز تله مي‌گذارند و هنرپيشه را داخل فضا مي‌فرستند اما دوربين در ، سعي دارد بين مردم و در فضاي شهر باشد؛ لنز معمولي است، تله نيست. در سكانس‌هاي طبيعت تصويرها لا‌نگ‌شات است. نور و رنگي كه در فضا هست، جلوه خوبي دارد. با اينكه ما فيلم را در تابستان ساختيم اما سعي كرديم در زماني از روز فيلمبرداري كنيم كه اصطلا‌حا به آن وقت طلا‌يي (‌) Golden Time مي‌گويند. اين زمان بين هفت تا 10 صبح و 4 تا 6 بعدازظهر است. در صحنه‌اي ديگر در بيابان وقتي نمايي از بالا‌ به تصوير كشيده مي‌شود، فقط يك فيلمبرداري از بالا‌ نيست، بلكه يك‌جور نگاه از بالا‌ است. نگاه سومي است كه ما را رويت مي‌كند؛ به فضاي غم‌انگيزي كه كريم در آن قرار دارد. ‌ اينجا موسيقي حسين عليزاده هم خيلي به جلو بردن اين فضاي دراماتيك كمك مي‌كند. چه شد كه با عليزاده همكاري كرديد؟ ‌ خب موسيقي حسين عليزاده ويژگي‌هاي خاصي دارد. آثاري كه ايشان در سينما خلق كرده‌اند، آثار ماندگاري هستند. موسيقي يكي از عناصر كليدي هر فيلمي است كه مي‌تواند در خدمت اثر قرار بگيرد. من قبلا‌ در كارهاي قبلي‌ام با احمد پژمان همكاري كرده بودم كه از بزرگان موسيقي ما هستند. ايشان زماني كه من مي‌خواستم آواز گنجشك‌ها را بسازم، در ايران نبودند، دنبال گزينه ديگري بودم تا اينكه به آقاي عليزاده رسيدم. ايشان هم فيلم را ديدند و با آن ارتباط خوبي برقرار كردند. علي‌رغم اينكه آشنايي نزديكي از قبل با هم نداشتيم اما خيلي سريع به تفاهم رسيديم. به نظرم از ايشان كار درخشاني در آواز گنجشك‌ها ثبت شد. جا دارد كه همين‌جا از وقتي كه بابت فيلم گذاشتند تشكر كنم. ‌ بچه‌ها در آواز گنجشك‌ها نقش پررنگي دارند، خصوصا از زماني كه كريم دچار آن حادثه و سپس خانه‌نشين مي‌شود. به نظر مي‌رسد فيلم وجهي تعليم و تربيتي گرفته است. آيا موافقيد كه خاستگاه فيلم‌هاي شما، كودك و نوجواني است؟ ‌ بله، خب اين هم يكي از آن نگاه‌هاي آرماني من به بچه‌ها و تاثير آنها بر خانواده است. چيزي كه متاسفانه امروزه كمرنگ شده است. ما در برهه‌اي از تاريخ زندگي مي‌كنيم كه رواج دارد. نسل ما قرباني دو مساله است. وقتي بچه بوديم، پدرسالا‌ري حاكم بود و حالا‌ كه پدر شده‌ايم، فرزندسالا‌ري حاكم است! نقش بچه‌ها در زمان ما، نقش تاثيرگذاري بود. ما نسلي بوديم كه شخصيت‌مان در كودكي و نوجواني شكل گرفت. چيزي كه من امروز نگرانش هستم، آسيب‌پذيري نسل جديد است. نسلي كه كمتر احساس مسووليت مي‌كند و به سختي مي‌تواند روي پاي خودش بايستد. امروز شاهد نوجوان‌هايي هستيم كه فقط به آنها سرويس داده مي‌شود و فكر مي‌كنند فقط بايد درس بخوانند. اين البته درست است ولي نوجوانان و جوانان ما وظايف ديگري هم دارند كه به آن عمل نمي‌كنند. نسل ما تابستان‌ها براي خودش دلمشغولي داشت. فرهنگ كار در نسل ما امر رايجي بود. اين امر تجربه زندگي و تجربه مرد بودن و زن بودن را در دوران نوجواني به وجود مي‌آورد، چيزي كه متاسفانه اين روزها شاهد آن نيستيم. از اين رو بچه‌هاي فيلم‌هاي من نقشي كليدي و تاثيرگذار در اقتصاد، فرهنگ و ارتباط‌هاي عاطفي دارند. ‌ بپردازيم به اسكار. امسال شما براي دومين بار به عنوان نماينده ايران به اين رقابت مهم معرفي شده‌ايد. كمي برگرديم به عقب، فكر مي‌كنيد كه چه شد نامزد اسكار شد؟ بعضي‌ها معتقدند شرايط سياسي بعد از دوم خرداد سال 1376، به موفقيت بچه‌هاي آسمان در اسكار كمك كرد. آيا با اين نظر موافقيد؟ ‌ من خودم خيلي به اين مساله قائل نيستم. البته نه اينكه دوم خرداد در افكار عمومي جهانيان تاثيري نداشته باشد. به هرحال وقتي كشوري خيلي در تيتر خبرها باشد و تبليغات زيادي عليه آن شود، به طور اتوماتيك تاثير خود را مي‌گذارد يا اگر شرايط مثبت باشد هم تاثيرات مثبتي را ايجاد مي‌كند ولي اين مسائل به‌تنهايي تاثيرگذار نيست. به هرحال قطعا و يقينا ارزش‌هاي خود فيلم ملا‌ك است ولي بعدش ممكن است شرايط سياسي به طور ناخودآگاه در پس‌زمينه تصميم‌ها ديده شود. در آن دوره هم به لحاظ شرايط آمريكا و حاكميت دولت دموكرات بر اين كشور و هم از نظر شرايط موجود در ايران همه چيز به خوبي مهيا بود ولي اينكه بگوييم موفقيت بچه‌هاي آسمان به خاطر آن شرايط بوده خيلي قضاوت درستي نيست. آن زمان يادم مي‌آيد كه بچه‌هاي آسمان در جشنواره مونترال شركت داشت. وقتي مسوولا‌ن كمپاني ميراماكس از طريق نماينده‌شان با اين فيلم آشنا شدند، سريعا به مونترال آمدند و اعلا‌م كردند قصد خريد فيلم را دارند. آقاي امير اسفندياري مسوول بخش بين‌الملل بنياد فارابي هم آنجا بود. هم براي من و هم براي ايشان جالب بود كه يك كمپاني بزرگ خارجي براي خريد يك فيلم ايراني ابراز تمايل كرده است. ما حتي گفتيم بگذاريد كمي فكر كنيم ولي اصلا‌ مهلت ندادند و روز دوم فيلم را خريدند، هرچند خريداران ديگري هم آنجا بودند. بعد در همان مونترال اين فيلم چهار جايزه گرفت و همين طور پشت سر هم توفيقات آن شروع شد. آن زمان بر سر معرفي و به اسكار، اختلا‌ف وجود داشت. رئيس ميراماكس نامه‌اي به ايران فرستاد و نوشت: شانسي براي اسكار ندارد ولي موفقيت را با توجه به تجربه‌مان در اسكار تضمين مي‌كنيم. در اينكه اين فيلم نامزد اسكار شود شكي نداريم، بنابراين اين شانس را از سينماي خودتان نگيريد.> البته آن سال گبه به اسكار فرستاده شد. با اين حال چون مسوولا‌ن ميراماكس به بچه‌هاي آسمان مطمئن بودند از ما خواهش كردند كه آن را نگه داريم و اكران نكنيم تا سال آينده به اسكار فرستاده شود. ما سال بعد بچه‌هاي آسمان ا فرستاديم. اتفاقي كه آن سال افتاد اين بود كه آنها فيلم ساخته روبرتو بنيني را داشتند. ‌ اين فيلم به لحاظ اقتصادي مي‌توانست توفيقات بيشتري براي كمپاني ميراماكس به بار آورد، بنابراين روي فيلم بنيني سرمايه‌گذاري كردند. ‌ يعني مسائل اقتصادي و فروش يك فيلم تا اين حد در موفقيت آن در اسكار مهم است؟ ‌ قطعا. اسكار تنها جايي است كه فروش يك فيلم را به طور وحشتناكي بالا‌ مي‌برد. تنها جايزه‌اي است كه اقبال مردمي به آن بالا‌ است، برعكس جوايز ديگر. فيلمي كه اسكار بگيرد مساوي است با ميليون‌ها دلا‌ر فروش. همين بچه‌هاي آسمان در اكران جهاني، 5/1 ميليون دلا‌ر فروخت، اگر اسكار مي‌گرفت قطعا 10، 15 ميليون دلا‌ر مي‌فروخت. فيلم بنيني وقتي اسكار گرفت نزديك به 50 ميليون دلا‌ر در آمريكا فروش داشت. ‌ بحث فضاي جهاني فيلمسازي شد. شما فيلمي كوتاه هم درباره المپيك پكن ساختيد، المپيكي كه استيون اسپيلبرگ به خاطر انتقاد نسبت به سياست‌هاي چين در قبال بحران دارفور از مديريت هنري آن كناره گرفت. اين مساله را چطور مي‌بينيد و اصلا‌ چه شد كه براي المپيك فيلم ساختيد؟ ‌ مساله اسپيلبرگ ناشي از يك نگاه سياسي بود. به هر حال فشارهاي زيادي از جاهاي مختلف به چين وارد شد تا امتيازهايي از اين كشور گرفته شود وگرنه فكر نمي‌كنم اينها دلشان براي دارفور بسوزد! شما فرض بگيريد آمريكا اين همه در عراق و افغانستان و پاكستان كشتار مي‌كند، آيا اينها نبايد اعتراضي را دربر داشته باشد؟! اما در مورد كار خودم، به هر حال قرار بود پنج فيلمساز از پنج نقطه جهان درباره اين المپيك فيلم بسازند كه از ايران هم من انتخاب شدم. سال 2006 طي دو سه مرحله بازبيني لوكيشن را انجام دادم و يك بار براي هميشه با استانداردهاي سينمايي جهان كار كردم. لا‌اقل احساس كارگردان بودن كردم. من شخصيت كارگرداني را آنجا ديدم. در ايران فيلمسازي از كارگري تا كارگرداني را دربر مي‌گيرد. فيلمساز همه نوع كاري بايد انجام دهد تا فيلم ساخته شود. ما همچنان در سينما مشكلا‌ت كوچك ولي مهمي داريم. اينكه مثلا‌ بايد چند تا نگاتيو مصرف كنيم يا چه دوربيني داشته باشيم. در اينجا مدام ما را متهم مي‌كنند كه شما نگاتيو زياد مصرف مي‌كنيد. در صورتي كه نگاتيو مصرف كردن مثل اين است كه شما قصه‌اي بنويسي و بعد يك دفتر چهل‌برگ بدهند و بگويند حتما بايد در همين چهل برگ قصه را تمام كني! يادم مي‌آيد در پروژه المپيك پكن 80 حلقه نگاتيو استفاده كردم، بعد شنيدم كه جوزپه تورناتوره 140 حلقه نگاتيو استفاده كرده بود! جالب اينجا است كه گاهي در كشورمان مدعي مي‌شوند امكانات در اختيار يك آدم خاص قرار گرفته است. اينها روي خيلي از مسائل سايه مي‌اندازد. ‌ شما هميشه فيلمسازي مستقل بوده‌ايد كه فيلم‌هاي صادقانه خودتان را ساخته‌ايد. موضعگيري‌هايي هم كه گاهي كرده‌ايد، مستقل بوده. مثلا‌ ماجراي خانه سينما و واكنش عليه قوه قضاييه يا حمايت از احمد مسجدجامعي در بحث تحقيق و تفحص مجلس هفتم عليه وزارت ارشاد. از طرفي سر قضيه سروش، شائبه حكومتي بودن شما به وجود آمد. حالا‌ دو‌تا بحث به وجود مي‌آيد. از يك طرف ما مي‌گوييم شما حكومتي نيستيد و فيلمسازي مستقليد. از طرف ديگر اگر هم بگويند مجيد مجيدي فيلمسازي حكومتي است، چه اشكالي دارد؟ ‌ من اصلا‌ مي‌خواهم بگويم ما دولتي بودن و حكومتي بودن را در چه چيزي تعريف مي‌كنيم. يك موقع است كه مي‌گويند شما حكومتي هستيد، چون در فلا‌ن حزب و تشكيلا‌ت عضويت داريد و از يك جناح خاص دفاع مي‌كنيد و عملا‌ كار سياسي مي‌كنيد يا كارهايي كه مي‌سازيد و اثراتي كه در جامعه به جاي مي‌گذاريد، در حمايت از يك جريان خاص است. مثلا‌ شما فيلم مي‌سازيد، به نفع جريان راست، فيلم مي‌سازيد در تاييد جريان چپ و اصلا‌ح‌طلب. من مي‌خواهم بگويم اگر بخواهيم قضاوتي درست، عاقلا‌نه و خداپسندانه كنيم، شما يك دست‌نوشته يا دستخط پيدا كنيد كه من منتسب به فلا‌ن حزب يا گروه سياسي بوده باشم يا فيلمي ساخته باشم كه حاكي از حمايت از جرياني خاص باشد. شما در آثار من چه رگه‌اي مي‌توانيد پيدا كنيد كه منتسب به يك جريان و گروه سياسي باشد؟ اينها به نظر من بداخلا‌قي‌هاي سياسي جامعه ما است كه مي‌خواهند به آدم‌ها انگ بزنند. اينكه من از اعتقادها و باورهايم دفاع مي‌كنم، ممكن است عده‌اي را آزار دهد. دفاع از اعتقادها چه ربطي به يك جريان سياسي دارد؟ چه ربطي به جمهوري اسلا‌مي دارد؟ من اگر در آمريكا زندگي مي‌كردم و اين باورهاي ديني‌ام را داشتم، از پيامبر خودم دفاع نمي‌كردم؟ اين چه بداخلا‌قي سياسي‌اي است كه من اگر بخواهم از اعتقادهايم دفاع كنم، انگ سياسي به من مي‌زنند. نهايتش اين است كه به من مي‌گويند شما فيلمساز هستي، برو فيلمت را بساز. چه كار داري كه سروش چه حرفي زده. من مي‌‌گويم بابا، من از اعتقادهاي خودم دفاع مي‌كنم! ‌ سر قضيه سروش، مشكلي با اعتقادهاي شما كه اعتقاد خيلي از ما هست، وجود نداشت، مشكل با بخش آخر موضعگيري‌تان عليه سروش است كه بوي اقدام خشونت‌آميز از آن مي‌آمد... من در بخش آخر نوشته‌ام شعري آوردم كه آقاي خرمشاهي هم آورده است. اصلا‌ قصد حكم دادن عليه كسي را نداشتم. خرمشاهي هم در نقدي كه نوشته بود شعري را استفاده كرده بود كه به نظرم خيلي پرمفهوم و جالب بود. اين استفاده تمثيلي از شعر مولا‌نا بوده است. حرفم اين بود كه شما كه به مولوي اين‌قدر ارادت داري، مولا‌نا نسبت به پيامبر عظيم‌الشان ما اين نگاه را دارد. متاسفانه در جامعه ما همه چيز معناي سياسي گرفته است و اين خيلي خطرناك است. خيلي از روحانيون و شخصيت‌هايي كه اصلا‌ح‌طلب هستند از شأن و منزلت بالا‌يي برخوردارند. در جناح راست هم همين طور. منتها متاسفانه وقتي با خط‌كشي‌هاي سياسي به قضايا نگاه مي‌كنيم، همه‌چيز را كن فيكون مي‌كنيم. من اخيرا شنيدم آقاي خاتمي در مراسم ماه رمضان در موزه ملي قرآن، نقدي بر اظهارات سروش كرده‌اند. البته به اعتقادم كمي اين واكنش دير بود، توقع من از آقاي خاتمي و آقاي مسجدجامعي اين بود كه به عنوان روشنفكران ديني ما غيرت ديني را زودتر به خرج دهند ولي باز هم جاي تقدير دارد كه نسبت به ارزش‌ها و باورهاي ديني حساس هستند. ‌ در پايان اگر صحبت خاصي داريد، بفرماييد. ‌ در پايان ضمن تشكر از شما مي‌خواهم از همه عزيزاني كه در ساخت اين فيلم با بنده همكاري داشتند نهايت تشكر را كنم و همچنين از سرمايه‌گذاران فيلم. اميدوارم فيلم در اكران عمومي مقبول مردم عزيزمان قرار گيرد. ‌




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 753]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن