محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830316007
خدمات متقابل ادبيات وانقلاب بررسي تحليلي ادبيات انقلاب اسلامي (2)
واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: خدمات متقابل ادبيات وانقلاب بررسي تحليلي ادبيات انقلاب اسلامي (2)
علي اكبر والايي
اشاره
در قسمت نخست خدمات متقابل ادبيات و انقلاب اسلامي آمده است كه؛ تولد انقلاب 57 در حقيقت مرهون ادبيات ديني پس از صدر اسلام است. حقيقتي كه طبقه روشنفكر غرب زده و دين ستيز دهها سال است كه سعي بر كتمان آن داشته است و با حربه عرب ستيزي به ترويج قوميت گرايي و تحريف حقايق تاريخ روي آورده و عامدانه با چشم فرو بستن بر حقيقت زلال ادبيات ايراني در تخريب چهره اين ادبيات بر حاشيه راندنش از هيچ تلاشي فروگذار نكرده است.
در خلاصه قسمت اول؛ ادبيات را كارآمدترين ابزار انديشه به معناي عام و خاص مطرح مي كند كه مادر تحولات سياسي و اجتماعي است و عنوان مي كند كه ادبيات و انقلاب، در انتقال مفهوم و پيام به هيچ وجه از مدلهاي غربي و وارداتي تبعيت نمي كند و ادبيات متأثر از ارزشهاي انقلاب اسلامي، لاجرم فرم و شكل مناسب خود را پي ريزي مي كند؛ و در بخش دوم وآخر مي خوانيد كه:
اما تحولات سياسي دوره مشروطيت و قيام 15 خرداد تأثير روشنگر خود را بر ادبيات زمانه خود گذارده بود. و جريان ادبيات روشنفكري با وجود نزديكي اش با دربار- به جز يك دهه و اندي سازش با نظام سلطه- نتوانست تأثير چنداني بر ادبيات اصيل كه ماهيتي ديني و الهي داشت، بگذارد. و سرانجام انقلاب اسلامي پس از سپري شدن پانزده سال دوره اختناق، پديد آمد و به ناگهان با برهم ريختن تمام محاسبات جريان روشنفكري وابسته، همه را شگفت زده كرد.
چنانكه يكي از معاصران جريان روشنفكري غربزده، در يك گفتگوي مطبوعاتي در شهروند امروز، گفته است:
«نويسندگان و به طور كلي جماعت روشنفكر غافلگير شدند و جامعه روشنفكري تصور اين شكل انقلاب را نداشت در نتيجه آن اختلافات اوايل انقلاب به وجود آمد. اما با توجه به زمينه هايي كه بود تصور نمي كرديم كه انقلاب به اين شكل رخ دهد و در نتيجه خيلي ها با مضاميني كه رخ نمود بيگانه بودند. با خود انقلاب بيگانه نبودند خيلي از روشنفكران با انقلاب فرانسه روسيه و چين و... آشنا بودند ولي اين شكل از انقلاب را نمي شناختند و به نوعي غافلگير شدند. به عبارت ديگر جهان غافلگير شد.»
اين اعتراف صريح نمونه اي كوچك از سردرگمي جريان روشنفكري با پديده انقلاب اسلامي است و بيگانگي اش با ماهيت ديني و الهي انقلاب اسلامي. اين جريان به اقرار خود، پيش از وقوع انقلاب اسلامي براي نگارش داستان، در فقر موضوعي محنت باري به سر مي برد. ايشان با وعده سردمداران رژيم سلطه، دل به جزيره ثبات سپرده بود و حتي به وقوع يك تحول كوچك سياسي هم باور نداشت، چه رسد به پديده بزرگي همچون انقلاب اسلامي، اين جريان كه ماهيت خود را به ارباب جور فروخته بود، اكنون سخت سردرگم مانده بود. از يك سو وابستگي و سرسپردگي به رژيم سلطه و از سويي معطل ماندن بر سر اينكه از چه بنويسد، و چه مانده است كه بنويسد، ايشان را در بن بست فكري قرار داده و به ماليخولياي ذهني و پريشان گويي و گفتگو با آينه سوق مي دهد. چنانكه معاصر اين جريان (همان نويسنده در همان گفتگو) گفته است:
«انقلاب و جنگ مضامين جديدي براي رمان و داستان به ارمغان آورد. يعني ما تا قبل از پنجاه و هفت در يك جزيره ثبات ذهني قايق سواري مي كرديم و قدرت ابتكار و ايجاد تلاطم از ما سلب شده بود. سردمداران حكومت آن موقع بحث جزيره ثبات را پيش مي كشيدند. فهرست موضوعي رمان ها و داستان هاي بيست سال قبل از انقلاب را نگاه بكنيد از چهار يا پنج موضوع خارج نيست يعني ما از نظر مضمون و فضا و رنگ دور خودمان مي چرخيديم. بخش اعظمي حول و حوش موضوع و مضاميني كه هدايت در بوف كور مطرح كرده بود مي چرخيدند: يك اتاق با يك آينه و پنجره اي رو به يك درخت چنار، يك كلاغ هم آن جا غار غار مي كرد و شخصيت اصلي داستان هم معمولا گرفتار خواب بود و جلوي آينه حرف مي زد. همين را گسترش بدهيد و بيايد جلو يعني بحث من براي سايه ام حرف مي زنم را كه هدايت با هزار بدبختي ديگر آورده بود تا بتواند يك حديث نفس و يك مونولوگ دروني را براي بار اول در ايران پياده بكند تبديل شد به مضمون اصلي بيشتر نوشته جات آن دوره.»
در همين راستا، تأثير انقلاب اسلامي بر ادبيات چنان شگرف و انكارناپذير است كه همين جريان روشنفكري غربزده، ناگزير به اعتراف به چنان حقيقت بزرگ مي شود. هر چند بسياري از ايشان خود خواسته انقلاب و عظمت ارزش هاي آن را در آثار خود ناچيز شمرده و حقايق روشن انقلاب را در محاق فراموشي پنهان نگه داشتند. اما بسياري از ايشان به اين مقدا رهم بسنده نكردند و پا فراتر گذاردند. در اين ميان، تعدادي از پيروان اين جريان روشنفكري، در آثار ادبي خود، تلاش كردند تا چهره انقلاب اسلامي را مخدوش كرده و حقيقت آن را وارونه جلوه دهند. برخي آن را يك انقلاب با گرايش هاي چپ، موافق با آرمان هاي كمونيستي القاء كردند. برخي آن را به ليبراليسم منتسب ساختند و آن را محصول بورژووازي حاصل از شهرنشيني دانستند. برخي ديگر آن را به يك انقلاب اومانيستي با گرايش هاي مذهبي نسبت دادند و آنگاه كه توده عظيم ملت را با خود همراه نديدند، جملگي از زوال و نابودي عنقريب آن سخن گفتند. با مضاميني همانند: چون توده ها در بستر زمان، به بلوغ فكري نرسيده اند، اين انقلاب مانند نوزادي نارس، به زودي، به سال هاي پايان عمرش نزديك مي شود. و اين سرنوشت محتوم براي انقلاب است و گريزي از آن نيست.
اما به رغم همه آن القائات جريان روشنفكري معاند، در اين سو، حقيقت انقلاب چنان نيرومند بود كه در طي قريب به سه دهه پس از پيروزي، با پشت سرگذاردن جنگ هشت ساله و مصائب ديگر تمام آن تصورات واهي و دروغين را به عقب راند و با اقتدار ماهيت وجودي خود را- كه منبعث از قدرت مردم و نيروي معنوي مكتب اسلام بود- بازشناساند و بدين سان جايگاه معنايي خود را به روشني تثبيت گردانيد.
پيروان جريان روشنفكر ادبيات ديني، معتقد است: هر انديشه اي در قالب هنر ماندگار مي شود. تلفيق انديشه و هنر، ادبيات يك ملت را تشكيل مي دهد. از اين رو، انديشه كه وجه ديگر ادبيات است، بيانگر ماهيت ادبيات يك ملت است، آميزه انديشه با هنر، قدر مسلم رشد و بالندگي ادبيات را در پي خواهد داشت. بر اين اساس، در مسير تقويت ادبيات ارزشي و ديني پس از انقلاب؛ گرايش نويسندگان به ارزش ها، در حقيقت ارج گزاردن به ساحت مقدس ادبيات به عنوان محل تعالي انديشه اسلامي است. اما اين ميسر نيست جز به آنكه روند حيات ادبي كشور، در طول دهه هاي گذشته بازشناسي شود.
از آنجا كه اينجا قصد بررسي تأثير ادبيات بر انقلاب منظور نظر است، ناگزير به بررسي اجمالي جريانات ادبي پس از مشروطيت هستيم. بر اين اساس با توجه به جريانات ادبي كشور، چهار جريان عمده ادبي قابل شناسايي است:
ادبيات زينتي و بي درد، ادبيات روشنفكري غربزده (سكولار)، ادبيات زمانزده و متحجر، و ادبيات روشنفكر ديني (ادبيات احياگر).
جريان ادبي بي درد، همان ادبيات اشرافيت و ادبيات طبقه مرفه است. آنان به ادبيات به ديده تفنن يا سرگرمي مفيد مي نگرند؛ نظير قصيده هاي «اسب» ايرج ميرزا و عارفنامه هاي وي. اين جريان از خود هيچ تأثير مثبتي بر ادبيات نگذارده است. اينان تنها به عنوان مصرف كنندگان كالاهاي لوكس فروشگاه ها، ادبيات را مانند چلچراغي، روشني بخش محفل خود قرار مي دهند و مجلس عيش خود را با ابيات ادبي و گزيده هاي نثري تزيين مي بخشند. و آبشخور فكري شان نيز بيشتر برگرفته از اسلاف و اجداد گذشته شان است.
اما ادبيات روشنفكري غيرديني با نوعي دردمندي و آرمان گرايي انساني آميخته است؛ هرچند ممكن است در گزينش ايدئولوژي و پايگاه فكري خاص به خطا رفته باشد و گمراهي را رواج دهد؛ مانند ادبيات ماركسيست- لنينيستي در كشورهاي وفادار به سوسياليسم ماركسيستي و پيروان آنها و يا جريانهاي ادبي آزادي طلب و استبدادستيز غربگرا و ناسيوناليست ها و ادبيات آزاديبخش در نهضت هاي غيرديني؛
در اين ميان اما، ادبيات زمان زده و متحجر، بيشترين تأثير مخرب در بازدارندگي ادبيات در مسير رشد و تعالي را از خود به جاي گذاشته است. اين جريان از اهل ادب و هنر، در اژدهاي زمان زدگي و غربزدگي بلعيده شده است. اينان دهها سال است كه در گرداب گذشته گرايي و جمود، بر هنر و انديشه پيشين در غلتيده اند و حتي گامي فراتر نمي نهند. تنها آبشخور فكري شان گذشته است و فرهنگ غرب. از خود هيچ ارزشي به ادبيات نمي افزايند. از دين گريزانند و از اين جهت با جريان روشنفكري غربزده داراي وجوه و نكاتي مشتركند. مرحوم جلال آل احمد در كتاب غربزدگي، نخستين فردي بود كه بر اين جريان تاخت. آنجا كه مي گويد:
«اما دانشكده هاي ادبيات چنين كه برمي آيد، در اين دانشكده ها نه تنها سخني از ادبيات به معني واقعي و دنيايي اش نيست، بلكه حتي ادبيات معاصر در آنجا نديده مي ماند و نشناخته... و نتيجه چنين برخوردي با ادبيات، اينكه فقط نبش قبركن مي پروريم... اين است كه مثلا دانشكده هاي ادبيات با همه فاضلي استادانش، تمام هم و غم خود را مصروف نبش قبر مي كند و غور درگذشته ها و به تحقيق در عن الفلان و الفلان. در اين نوع دانشكده ها از طرفي عكس العمل مستقيم غربزدگي را در اين گريز به متنهاي كهن و مردان كهن و افتخارات مرده ادبي و رها كردن روز حي و حاضر، مي توان ديد و از طرف ديگر بزرگترين نشانه زشت غربزدگي را در استنادي كه استادانش به اقوال شرق شناسان مي كنند كه ذكر خيرشان گذشت.»
مرحوم دكتر شريعتي در موضوع كهنه گرايي و زمان زدگي در عرصه ادبيات معاصر به نكات مهمي اشاره كرده اند. وي مي گويد:
«صاحبنظران» ما (صاحبنظران ادبيات فارسي) در اين راه نيز دو گروه متمايزند: يا كساني هستند كه به فنون و متون ادب پارسي كاملا واقفند و به قولي «از قدماي معاصران!» به شمار مي آيند كه با همه پرمايگي و اهميت، از صدها انديشه و آفرينشي كه در ادب اروپايي مطرح است، بيگانه اند و از جريانات بسيار حساس و مهمي كه از مسائل كلي هنر و ادب و زيبايي شناسي و روان شناسي و غيره هست، بي خبر، و ناچار كميت انديشه شان در همان جولانگاه تنگ گذشته محدود است و منزلي تازه و راهي نو و سخني بديع ندارند و نمي توانند داشته باشند؛ و يا در مقابل، ايرانياني هستند كه يكسره از سرچشمه ادب پارسي به دورند و بيگانه، و هرچه دارند از اروپا دارند و در نتيجه، ترجمه فكر مي كنند، ترجمه حرف مي زنند، ترجمه تاليف مي كنند، ترجمه قضاوت مي كنند و اظهارنظر، ترجمه تجزيه و تحليل مي كنند و حتي ترجمه ديندارند و ترجمه بي دين؛ و خلاصه حرف خودشان نيست و ناچار آنچه مي گويند درست يا نادرست غالبا (به معني حقيقي كلمه) «بيجا» است و گنگ درباره همين جريان، استاد مطهري نيز معتقد است:
«ادبياتچيهاي اهل عبارت- چه زمان زده، چه گذشته گرا و يا اسلام گريز نمي توانند- معرف حافظ و مفسر ادبيات عرفاني فارسي باشند- كه حاصل يك عمر سير و سلوك فكري، عمل معنوي، هنري و دين شناسي آنهاست- آنان هرچه در اين عرصه بر قلم جاري سازند جز انعكاس دنياي محدود و تنگ يا حوضچه هاي ذهني و شخصيتي آنان نخواهد بود كه «از كوزه همان برون تراود كه در اوست»؛ وي مي نويسد: «اين ديپاچه مثنوي، انصافا شاهكاري است، البته اگر انسان رموز عرفاني را عملا بداند و به كتب عرفا، آن هم نه به كتابهاي فارسي كه كار ادبياتيهاست، آشنا باشد؛ اديباتيهاي ما مي روند چهار تا از ديوانهاي شعرا را مي خوانند، خيال مي كنند كه با رموز عرفاني آشنا هستند، ليكن تا كتب علمي عرفاني و چه آنها كه در سير و سلوك نوشته شده، و چه آنها كه در عرفان نظري و فلسفي نوشته شده؛ مثل كتابهاي محي الدين و امثال آن، تا كسي اين كتابها را درست نخواند و عملا هم وارد سلوك نباشد، نمي تواند مثنوي را بفهمد يا حافظ را بفهمد؛ ممكن نيست اصلا درك اينها كار اديب و ادبياتي به اين شكل نيست».
اما ادبيات روشنفكري ديني (شيعي يا غيرشيعي) زاييده ارزش ها و انديشه ديني است. روشنفكر احياگر مي خواهد با هنر و ادب خويش، جامعه را به ارزش ها و نگرش هاي الهي فرا بخواند و با ارزش هاي ضدديني مبارزه كند؛ هر چند نتواند همچون احياگران عرصه ادبيات، شاهكاري جاودانه بيافريند. فعالان اين عرصه، تاكنون بيش از همه، در يك يا چند فن ادبي متخصصند، يا ديوانها و شاهكارهاي كهن را تصحيح مي كنند و يا متخصص تفسير و تبيين ادبياتند؛ در اين ميان عده اي نيز گامي فراتر برداشته اند و عرصه هاي نوي آفرينش ادبي را مي آزمايند. اينان به ادبيات احياگر مي انديشند و پايبند به رشد و تعالي ادبيات ديني هستند. آن چنان كه بزرگان ادب فارسي اين مقام را به نيكي ستوده اند:
گر شود دريا قلم بيشه مديد
مثنوي را نيست پاياني پديد
و يا
كس چو حافظ نگشود از رخ انديشه نقاب
تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند
و نيز:
اي خدا بنماي جان را آن مقام
كه در او بي حرف مي رويد كلام
در اين ميان، قرآن و نهج البلاغه در باور قلبي و ضمير اين جريان روشنفكر ديني، خود شاهكارهايي ادبي به شمار مي آيند كه تلفيق جامعي است از انديشه و هنر. حضرت امام علي (ع) در اثر جاودانه خويش؛ در نهج البلاغه، همه را به صف احياگران دين و دردمندان ديندار فرا مي خواند و از فرو غلتيدن به منجلاب بي دردي و وادي خاموشان و دين گريزان برحذر مي دارد:
مردم سه دسته اند: عالمان رباني، آموزنده اي كه در راه سعادت كوشاست و فرومايگاني رونده به چپ و راست كه پي هر بانگي مي روند و با هر بادي خم مي شوند نه از نور دانش فروغي يافته اند و نه به تكيه گاه استواري پناه برده اند.
در عصر روشنگري پهلوي دوم، روشنفكران دين مداري همچون دكتر علي شريعتي و استاد مرتضي مطهري با سخنراني ها و آثار متعدد خود، و جلال آل احمد با كتاب غربزدگي، مقالات و داستانهايش، موجهايي در فضاي ادبيات روشنگري پديد آوردند و خيل بسياري از نسل جوان و عصر انقلاب را با خود همراه كردند و هر يك تاثير خود را در حركت هاي رو به جلوي انقلاب باقي گذاردند.
اما در اين ميان آن سه تن، استاد مطهري بيشترين تاثيرش را در پس از پيروزي انقلاب، با راهبري فكري و ترسيم انديشه هاي معنوي انقلاب، بر نسل انقلاب گذارد. اين امكان پس از شهادت او، با توليد حجم وسيعي از آثارش ميسر شد. و در دهه شصت پيروزي انقلاب، توده هاي عظيمي از نسل كتابخوان پس از انقلاب را با خود همراه ساخت. اينجاست كه خدمات انقلاب بر ادبيات و رشد معنوي آن تاثير خود را آشكار ساخت و اكنون خيل بسياري از نويسندگان مسلمان و انقلابي كه با آثار استاد، بنيادهاي فكري شان رشد و نمو يافته بود، پا به عرصه ادبيات گذاردند.
اينان فقط يك انديشه در سر دارند و آن رشد و تعالي ادبيات اصيل انقلاب اسلامي كه در سايه سار فضاي امن انقلاب، گامهايي فراتر از اكنون و گذشته بردارد. و اين ميسر نيست، مگر در سايه سخت كوشي و رنج و محنت ادبي؛ آنچنان كه استاد شهريار گفته است:
سالها دخمه خود ظلمت زندان كردم
تا دري رخنه به ميخانه رندان كردم
تا به ويرانه خود گنج قناعت جستم
قصر آمال و اماني همه ويران كردم
من هم از خود نرسيدم به ديار سيمرغ
طي اين باديه با رستم دستان كردم
اگرم مرد سخن نام كني خود داني
سالها خدمت مردان سخندان كردم
هنري نيست كه همسايه حرمانش نيست
من هم اين كسب هنر از در حرمان كردم
چهارشنبه 23 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 219]
-
گوناگون
پربازدیدترینها