تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 8 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دوست ندارم كه در كودكى از دنيا مى رفتم و وارد بهشت مى شدم و بزرگ نمى شدم تا پروردگارم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1818987781




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كتاب انديشه - چنين گفت ابو زيد


واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: كتاب انديشه - چنين گفت ابو زيد


كتاب انديشه - چنين گفت ابو زيد

احمد كاظمي‌موسوي:آنچه مي‌خوانيد نقدي بر ترجمه احسان موسوي خلخالي از كتاب «چنين گفت ابن عربي» نصر حامد ابوزيد است كه انتشارات نيلوفر سال گذشته آن را منتشر كرد.

نصر حامد ابوزيد شايد شناخته‌شده‌ترين چهره نوانديشي اسلام امروز باشد. نه تنها در كشورهاي عرب‌زبان، كه در اندونزي، مالزي و پاكستان نيز او را يكي از سرآمدان علم تاويل (Hermeneutics ) مي‌شناسند. سال‌هاي اقامت او در ليدن هلند ظاهرا پربار بوده است. ابوزيد در سال 2006 ميلادي كتاب «تحول انديشه اسلامي» را به زبان انگليسي نوشت كه نقد و تحليل بالنسبه جامعي است از بسياري از انديشگران ديني قرون نوزدهم و بيستم جهان اسلام. در سال 2001 ابوزيد كتاب چنين گفت ابن‌عربي را به زبان عربي نوشت كه ترجمه فارسي آن توسط پژوهنده جوان آقاي احسان موسوي‌خلخالي اينك موضوع بررسي ما است. اين كتاب شامل مقدمه مولف بر ترجمه فارسي، يك پيشگفتار كلي و يك پيش‌درآمد اختصاصي و شش فصل و يك ‌نمايه است. سرفصل‌هاي كتاب عبارتند از: 1‌ـ «از جاهليت تا ختم ولايت»، 2‌ـ «ديالكتيك وضوح و ابهام»، 3‌ـ «قيد و بندهاي زمان و مكان»، 4‌ـ «ديدار با ابن‌رشد»، 5‌ـ «پيدايش وجود و مراتب موجودات» و 6‌ـ «تاويل شريعت: ديالكتيك ظاهر و باطن.»
در مقدمه ترجمه فارسي، ابوزيد به نگراني و هراس غرب از «انقلابيگري»‌ كه به نام اسلام ـ نه لزوما از خود اسلام ـ مي‌شود، اشاره مي‌كند و مي‌افزايد كه ايران تنها كشور مسلمان است كه «راه‌حل اسلامي» را برگزيده و شيريني و تلخي آن را چشيده است. (ص 13) در پيشگفتار ابوزيد از تجربه‌هاي ديني ـ دانشگاهي دوران كودكي و نوجواني خود سخن مي‌گويد: از رقص و سماع صوفيه مصر و روياي شيرين و شگفت‌ «عموحسن» گرفته تا برسد به جدال دانشگاهي‌اش با استاد راهنما. جدال بر سر اينكه «مسئله مجاز در قرآن از نظر معتزله» را مبدل كند به فصل‌هايي چون« قرآن و تاويل» بلكه «تاويل و انسان»، حتي «تاويل و وجود» از نظر ابن‌عربي، كه استادش او را از غوطه‌ور شدن در درياي ابن‌عربي منع مي‌كند. در پيش‌درآمد، ابوزيد مسئله «چرا باز ابن‌عربي؟» را مطرح مي‌كند. ابن‌عربي چه حرفي براي گفتن به ما در اين عصر دارد؟ عصر وانفساي برخورد تمدن فردگراي بازارپرست نفع شخصي با تندگرايي لاعقل آشوب‌ساز. آيا ابن‌عربي راه سومي را در بطن حرف‌هاي به ظاهر سردرگم خود پيشنهاد نمي‌كند؟ آيا تجربه‌ عرفاني در تمدن اسلامي ‌ـ لااقل در بخش نظري خود‌ـ انقلابي را ضدنظام‌هاي دنيوي برخاسته از مقتضيات صرفا سياسي‌ـ اجتماعي در درون خود نمي‌پرورد؟ به اهل معنا و تجربه‌هاي روحاني روي آوريد. ببينيد چگونه بازار نفع شخصي مبدل به مقولات زيبايي‌آفرين در سخن و رفتار مي‌شود. وجود از هيولاي مادي خود به در مي‌آيد و در قالب «كلمه و كلام» فروريخته مي‌شود. «اقانيم و صفات» جاي عقول مدبره را مي‌گيرند و دايره اشارات لطيف و پرانعطاف جايگزين سلسله عبارات جامد و يك‌سو نگر مي‌شود. اين‌گونه نگرش را ابوزيد نشانه بلوغ و رشد انديشه اسلامي مي‌بينيد كه به جاي جنگ و ستيز، گفت‌وگو و تفاهم و ارتباط به بار مي‌آورد. (ص 41)
در فصل «از جاهليت تا ختم ولايت» ابوزيد به سرگذشت و محيط رشد ابن‌عربي مي‌پردازد. ابن‌عربي تجربه معنوي خود را با روياهاي تب‌آلود عنفوان جواني شروع مي‌كند. خلوت و ذكر قرآني دريچه‌هاي ايمان و عرفان را به روي او مي‌گشايند. سفرهاي شيخ از اندلس به مغرب و سپس به تونس و حجاز و سوريه و آناتولي او را به ديدار اقطاب و دانشمنداني چون ابن‌رشد (م 595 هـ) مي‌كشاند. گفتني است شيخ اكبر كتاب الفتوحات‌المكيه در بيان دريافت‌هاي قلبي خود به هنگام اقامت در مكه نوشت و فصوص‌الحكم را بنا به دستوري كه در خواب از پيامبر اكرم(ص) گرفته بود، به رشته تحرير درآورد. فراموش نمي‌كنيم ابن‌عربي عارفي پرنويس و زبان‌آور بود كه به گفته خودش 289 رساله نوشته است.
در فصل ديالكتيك وضوح و ابهام ابونصر مي‌كوشد چگونگي تلاش ابن‌عربي (و به‌طور كلي عرفان اسلامي) را براي گذر كردن از مرزهاي زبان و خوانش‌هاي عادي از دين بيان كند؛‌گذاري كه زيبايي‌هاي معناساز را در گوشه و كنار زبان مي‌نشاند و به آن «اشارت» نام مي‌دهد كه به جاي «عبارت‌هاي» بسته و مسلم پرواز بيشتري به انديشه بدهد. چه بسا «حقيقت» در پروازهاي مجرد انديشه بهتر بازشناخته شود تا در ركود بي‌رمز الفاظ مصرح ببينيم خود ابن‌عربي چگونه آواز سميرغ را به آفتاب مغرب مي‌رساند:
پس من اكنون گاه آشكارا گويم، گاه به اشاره و كنايه؛ يعني با در گويم تا ديوار بشنود. چگونه سري را فاش كنم و مكنوني را آشكار سازم؟ حال آنكه خود در نظم و نثر ديگران را از آن بازداشته‌ام. پس ديگران را از سر باخبر كن اما آن را فاش مساز كه رنج است در فاش‌گويي.
(عنقا مغرب في ختم الاوليا و شمس المغرب، قاهره 1954، صص 19 و 20) ابوزيد «اشارت» را «رساندن معنا بدون هيچ تعريف و مرزبندي» وصف مي‌كند. اين «رساندن»‌ به‌گونه‌يي است كه معنا را در افق گسترده و فراخ نگه مي‌دارد، اما «عبارت» تعيين و تحديد معناست به‌طور نهايي. به نظر ابوزيد حقيقت كلام الهي لايه‌هاي دلالت‌هاي متعدد و بي‌نهايت دارد كه در محدوده عبارت‌هاي اهل ظاهر نمي‌گنجد. (صص 105‌ـ 103) اشاعره (پيروان ابوالحسن اشعري [م 324 هـ] كه مكتب كلامي مسلط كنوني را در اسلام اهل سنت بنيان گذاشت) ساختار كلام الهي را قديم و ازلي مي‌دانند كه با «تلاوت» انساني متصف به حدوث مي‌شود. اما عارفان با جدا كردن بعد الهي از بعد انساني‌اش اين مفهوم را كامل‌تر كرده‌اند. اين زبان الهي نه فقط در قرآن كه در همه هستي متجلي مي‌شود چراكه هستي كلام خداست كه در آفاق نوشته شده است، آن‌سان كه قرآن كلامي است كه در مصحف نوشته شده است. از آنجا كه كلمات وجودي حد و حصر و تمامي ندارند، كلمات قرآني نيز ذاتا معاني و دلالات پايان‌ناپذير دارند. (ص 105)
اين پايان‌ناپذيري معاني و دلالات قرآن را كه ابوزيد از زبان ابن‌عربي بيان مي‌كند، بايد در پرتو كتاب‌هاي ديگر ابوزيد به ويژه مفهوم النص، آيات‌التاويل و نقد خطاب‌الديني نگريست تا مراد او از «پايان‌ناپذيري» روشن‌تر شود. در اين كتاب اخير ابوزيد منع اجتهاد در برابر نص را نمي‌پذيرد و مي‌گويد: منطوق آيات قرآن بسته و ثابت، اما مفهوم آنها تحول‌پذير و آماده براي برداشت‌هاي متفاوت است. او به تاريخ رشد مفاهيم فقهي و اصولي استناد مي‌كند كه چگونه انديشگران مسلمان با ارائه قواعد مصلحت، ضرورت، مناسبت و مقاصد اولويت‌هايي در فقه پديد آوردند كه با كاربرد آنها نص قرآن يا حديث را در بسياري از موارد معوق گذاشته‌اند. (نقد خطاب‌الديني، قاهره، سيناللنشر، 1992، صص 86‌ـ 82 و همچنين 59)
در فصل «قيد و بندهاي زمان و مكان» ‌ابوزيد رويكرد سياسي ابن‌عربي را نسبت به رويدادهاي عصرش از وراي نوشته‌ها و نامه‌هايش به حكمرانان وقت بررسي مي‌كند. عصر ابن‌عربي دوره اوج جنگ‌‌هاي صليبي در فلسطين، آناتولي و اسپانيا بوده است. ابن‌عربي شاهد پيروزي الموحدون بر پادشاهان كاتوليك در جنگ الاراك و شكست جبران‌ناپذير آنان در جنگ العقاب در 608 ه بود. در شرق جهان اسلام نيز بيت‌المقدس پس از پيروزي صلاح‌الدين ايوبي در 583 دوباره به چنگ فرنگيان در 624 افتاد. ابن‌عربي با ملك ظاهر فرزند صلاح‌الدين و ملك كيكاوس سلطان بلاد روم رابطه‌ دوستي داشت. آغاز شكست‌هاي مسلمانان از كفار فرنگ يكي از دغدغه‌هاي شيخ اكبر بود. شيخ با اينكه مي‌گفت:«هر مخلوقي خدا را مي‌پرستد خواه خود بداند يا نداند، هم مسيحيان كه معتقد به تثليث‌اند و هم شنويان و سنگ و ستاره‌پرستان.» با اين همه فتوا به عدم‌جواز اقامت مسلمانان در بيت‌المقدس كه به دست كفار افتاده مي‌دهد.(ص 156)
«ديدار با ابن‌رشد» عنوان فصل چهارم است كه شيخ سه بار با وي ملاقات كرد. ابن‌رشد (م 595 ه) قاضي قرطبه آخرين فيلسوف مسلمان است كه پس از فارابي و ابن‌سينا با نگرش عقلي جهان مشمول به ديانت نگريست. ترجمه استدراكات او از فلسفه ارسطو به فهميده شدن فلسفه يونان در اروپا كمك شايان كرد. مهم‌تر كتاب بدايه المجتهد اوست كه فقه مالكي را آنچنان منسجم، جامع و در عين حال مختصر نوشت كه بايد آن را نخستين رساله عمليه در فقه اصل سنت شمرد. چنين فيلسوفي به ديدار ابن‌عربي نوجوان اظهار علاقه مي‌كند. شرح اين ديدار را ابن‌عربي 23 سال بعد در الفتوحات چنين نوشته است: روزي در قرطبه بر قاضي آن ابوالوليدبن رشد وارد شدم. او مشتاق ديدار من بود، چه از آنچه خداوند در خلوتم بر من گشوده بود چيزهايي شنيده بود... هنوز صورتم جوانه نزده بود. پس وقتي كه بر او وارد شدم از سر اكرام و احترام از جاي برخاست، مرا در آغوش گرفت و به من گفت: آري... گفتم: آري پس، از اينكه منظورش را فهميدم خشنود شد. پس آنچه را خشنودش كرده بود، دانستم. گفتم: نه. چهره در هم فرو برد و رنگ رخسارش تغيير كرد و گفت: امر كشف و فيض الهي را چگونه يافته‌ايد؟ آيا با نظر و انديشه به دست مي‌آيد؟ گفتم آري نه و ميان آري نه ارواح از جايگاه خود به پرواز درآيند و گردن‌ها از اجساد جدا شوند.(ص 184)
ابوزيد پرسش اوليه ابن‌رشد را حمل بر امكان آشتي بين عرفان و برهان مي‌كند و پاسخ ابن‌عربي «آري نه» را نوعي ديالكتيك «اثبات و نفي» مي‌شمارد، و مصداق آن را به مراتب وجود و ذات باري مي‌رساند. ذات الهي با استقلال كامل در مرتبه‌ احديت مطلق «وجود لابشرط شي» است اما جهان با همه مراتبش مرتبه وجود «به شرط شي»‌ است. ابوزيد اين گفته ابن‌عربي را «ميان آري و نه ارواح از جايگاه خود به پرواز درآيند و گردن‌ها از اجساد جدا شوند» منسوب به عالم خيال يا برزخ اعلام مي‌كند كه در آن اثبات و نفي با هم جمع مي‌شوند.(ص 204) در فصل پنجم ابوزيد به فلسفه ابن‌عربي درباره پيدايش وجود و مراتب موجودات مي‌پردازد. به نظر ابوزيد در انديشه ابن‌عربي حداقل سه عنصر در تفسير پيدايش وجود حضور دارند. عنصر اول مفهوم «تجلي اسمائي» است. دوم مفهوم «تجلي در نفس الهي» است؛ همان عنصري كه شالوده نظريه «كلمه»‌ را نزد شيخ اكبر بنا نهاد. عنصر سوم مفهوم حب و نكاح است.(ص 220)
ابوزيد اسماي الهي را واسطه ذات الهي و عالم مي‌خواند؛ «تجلي در نفس الهي» همان اعيان ثابته است كه در علم خداوند وجود دارند كه ابوزيد آنان را ممكنات و «اعيان ثابت در عدم» مي‌خواند. نكته درخور توجه آنكه ابن‌عربي وجود را نتيجه ارتباط اسماي الهي و عالم مي‌داند؛ چه بدون پديد آمدن اعيان ممكنات اسماي الهي فعليت نمي‌يابند و در حد امكانات بالقوه در ذات الهي باقي مي‌مانند.(ص 228)
عنصر سوم وجود، حب در حيث قدسي است كه با مفهوم رحمت ربط دارد. ذات دوست داشته كه خود را به صورتي ديگر ببيند. پس سفر تجليات وجود آغاز مي‌شود. ابن‌عربي حديث قدسي «اجبتُ» را به معناي لغوي‌اش مي‌گيرد و آن را به عشقي معنا مي‌كند كه درون را مي‌آزارد. در اين هنگام عاشق از سويداي دل آهي مي‌كشد و مي‌خواهد با اين «تنفس»‌ آنچه را در سينه دارد خارج كند.(ص 231) در اينجا ابوزيد جدول مراتب وجود را به موازات اسماي الهي و حروف عربي ارائه مي‌كند؛ و نتيجه مي‌گيرد اگر موجودات كلمات خدايند پس كلام او هم قديم و هم حادث است. يعني موجودات (كلمات) از حيث وجود سابق آغازين‌شان در علم خداوند قديم‌اند و از حيث ظهورشان به صورت اعيان موجودات حادث‌اند.(ص 247)
فصل پاياني كتاب اختصاص به «تاويل شريعت: ديالكتيك ظاهر و باطن» دارد. ابوزيد نخست اختلاف شرايع و يگانگي تجربه ديني را بررسي مي‌كند؛ سپس شريعت ظاهر را از شريعت باطن از ديد ابن‌عربي مجزا مي‌كند و شهود اهل الله را در برابر وقوف علماي رسوم مي‌آزمايد. آنگاه به بررسي منابع شريعت يعني قرآن، سنت نبوي، اجماع و قياس از نگاه ابن‌عربي مي‌پردازد. در پايان به تاويل فروع عبادات: نماز، روزه، زكات و حج دست مي‌يازد.
ترجمه كتاب از متن عربي بسيار دقيق و روان صورت گرفته است. مترجم جوان پيدا است با آنكه با كارهاي ابوزيد و جايگاه فرهنگي‌اش آشنايي داشته از خود مقدمه يا پيش‌گفتاري بر اين كتاب نيفزوده كه لااقل ميزان شناخت جامعه فارسي‌زبان را از كارهاي ابوزيد به خوانندگان خود بازگو كند. در عوض از خود ابوزيد مقدمه‌اي بر نشر ترجمه فارسي كتابش گرفته كه آگاهي ابوزيد را از موقع اسلامي ايران مي‌رساند. لغزش‌هاي ويرايشي و متني اندكي در كتاب راه يافته است كه برخي از آنها را در اينجا مي‌آوريم؛ و مي‌افزاييم كه اين لغزش‌ها از ارزش كتاب و كار مترجم چيزي نمي‌كاهد و بسياري از آنها بديهي يا سليقه‌اي‌اند. در صفحه 132 گفته ابن‌عربي «حتي كاني اوتيت جوامع الكلم» ترجمه شده به «چنان كه گويي جوامع كلام را به من بخشيده‌اند». با توجه به تكيه ويژه‌اي كه ابن‌عربي روي كلمه و اسماي دارد بهتر بود جوامع الكلم به «جملگي كلمات» ترجمه مي‌شد كه از نظر زباني برش و تجسم بيشتري براي فارسي‌زبانان دارد. در صفحه 186 سطر هشتم از بالا؛ «... با ناتواني گفتمان ابن‌عربي در نفوذ به گفتمان فرهنگي ديني عربي در آن روزگار...» به جاي ابن‌عربي بايد ابن رشد گذاشت؛ چون سخن از شكست گفتمان فيلسوف قرطبه در ميان است نه عارف اندلسي. صفحه 190 سطر چهارم از پايين؛ «سبك روايي واقعه را بازيابي مي‌كند» بازسازي مي‌كند دقيق‌تر به نظر مي‌رسد. صفحه 205 سطر هفتم از بالا «اشاعره... معتقد به وجود صفاتي براي خدايند كه وجودشان جدا از ذات است.»‌ در اين جمله «است» به نظر مي‌رسد كه بايد مبدل به «نيست» شود. دليلش با خواندن بقيه متن با توجه به عقايد اشاعره روشن مي‌شود. چنانچه در متن اصلي به عربي چنين آمده باشد تذكر آن در پانوشت از سوي مترجم ضروري بود. در صفحه 208 سطر هفتم اشتباه چاپي تشويق به جاي تشويش بايد اصلاح شود. در صفحات 235 و 237 مفهوم «هبا» براي فارسي‌زبانان توضيح لازم دارد. در پاورقي اول صفحه 280 «...در فقه شيعي قياس كاملا مردود است» آمده است كه قيد «كاملا» ناموجه به نظر مي‌رسد. قياس منصوص العله و قياس‌هايي كه از باب تنقيح مناط يا وحدت ملاك باشند در فقه شيعه از زمان محقق حلي (م 676 هـ) پذيرفته شده‌اند. در پايان كتاب يك نمايه از نام‌ها آمده است. جاي آن دارد كه در صورت تجديد چاپ نمايه ديگري از واژگان موضوعي بر آن افزوده شود. در واقع نقطه قدرت كار ابوزيد را بايد در توجيه و تاويل كلماتي چون لوح و قلم و تطبيق آن با نفس كلي و عقل اول جست‌وجو كرد. دريغ است نشانه موضوعي از اين مباحث در آخر كتاب نمايانده نشود.
* استاد مدعو دانشگاه مريلند آمريكا
 چهارشنبه 19 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[مشاهده در: www.donya-e-eqtesad.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 184]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن