واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: غایب همیشه حاضراین سه زن:هاجر خانم،ننه خاورو صاحب خانم.بزرگترین مرد روزگار در دامان این سه زن بالیدآقا سید مصطفی و هاجر خانم سه تا دختر داشتند و دو تا پسر. حالا ششمی در راه بود و جنسشان جور بود اگر پسر می شد؛ سه تا دختر و سه تا پسر. آن هم در چه روزی؛ میلاد پیامبر بود و شهر غرق در شادی بود. انگار مسلمان های دنیا برای مولود کوچولوی آقاسید مصطفی خوشحال بودند. ولی چه کسی حدس می زد که نوزاد هاجر خانم آن قدر به جدش شبیه باشد؟روز اول مهرماه 1281 شمسی آخرین فرزند آقا سید مصطفی به دنیا آمد. اسمش را " روح ا..." گذاشتند. عادت خانواده بود که بچه ها را به دایه می سپردند. دایه روح ا... ننه خاور بود. روح ا... گاهی شیر از سینه ننه خاور می خورد؛ شیرزنی که بهتر از هر مردی بر اسب می نشست و می تاخت. ولی هیجان انگیزترین قسمت قضیه برای روح ا... نوجوان، هدف گیری و شلیک تفنگ در حال سوارکاری بود. از چنین دایه ای، چنان مردی! بی راه نیست. با این همه آقا سید مصطفی نظارت سختگیرانه ای بر رشد و تربیت کودکش داشت. به ننه خاور گفته بود تا زمانی که این بچه را شیر می دهی، نباید سر سفره شوهرت بنشینی. خاور غذایش را با اهل خانه آقاسید می خورد. ولی نظارت های پدر دیری نپایید.حکومت مرکزی ضعیف بود و سال های زیادی تا انقراض قاجارها نمانده بود. خان سالاری پوسیده ای بر مناطق دور افتاده حاکم بود. آقاسید مصطفی که مجتهد طراز اولی بود زیر بار زور نمی رفت. برای خودش خدمه و تفنگچی داشت و خودش مسئولیت حفظ ناموس و اموال خانواده اش را به عهده داشت. امورات مردم هم به دستش بود. همین تظلم خواهی مردم سبب درگیری دائم با خوانین محلی می شد.روز 21 بهمن ماه 1281 بود. آقاسید مصطفی برای کاری به اراک رفته بود. در راه بازگشت بود که تعدادی تفنگچی راهش را بستند و با بی رحمی آقاسید مصطفی را به شهادت رساندند. روح ا... فقط 141 روز پدر داشت. پس از این پدر نبود ولی غایبی همیشه حاضر بود. در دل و جان روح ا... حضور داشت. شاید همین حضور دائم بود که بعدها اندیشه عرفانی روح ا... را شکل داد « عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید.» یاد و نام پدر آن چنان بر دل و جانش تنیده بود که تا چندی زیر نوشته هایش با این عبارت امضا می کرد« ابن الشهید روح الله الموسوی الخمینی».بعدها در سال 1304 رضاشاه طرح سراسری سجل احوال را به اجرا در آورد. همه باید یک اسم کوچک و یک اسم فامیل برای خودشان دست و پا می کردند. روح ا... به احترام پدر نام خانوادگی مصطفوی را برگزید.آقا سید مصطفی خواهری داشت که شوهرش را در جریان جنگ های محلی از دست داده بود؛ صاحب خانم، عمه روح ا... بعد از مرگ برادر، کودک خردسالش را زیر پر و بال گرفت و نظارت دقیق آقاسید مصطفی را ادامه داد.روز هشتم دی ماه 1285 شمسی بود که مظفرالدین شاه قاجار قانون اساسی مشروطه را امضا کرد. انقلاب مشروطه به ثمر رسیده بود. در این زمان روح ا... چهار ساله بود.دو مکتب خانه در خمین دایر بود. روح ا... را در یکی از این مکتب خانه ها گذاشتند. معمولاً درس نوآموزان با " عم جزء" آغاز می شد. وقتی نوشتن و خواندن را خوب یاد گرفتند؛ "موش و گربه" عبید زاکانی و بعدتر گلستان و بوستان سعدی کتاب درسی بچه ها می شد و البته " نصاب الصبیان" که تالیف ابونصر فارابی بود و لغت عربی و مباحث فنی شعری را بیان می کرد. پس از مکتب خانه برای تکمیل دروس ابتدایی معلم سرخانه ای برای روح ا... گرفتند. خوشنویسی را نیز در همین ایام آموخت و البته در همان جوانی بود که نزد شوهر خواهرش درس منطق گرفت. این سال های نوجوانی با بازی های کودکانه و در جمع گرم خانواده ای می گذشت که مورد احترام اهالی شهر بود. ولی واقعه ای تمامی این گرما را از او گرفت و روح ا... نوجوان را در دل زمستان سیاه تنها رها کرد.و با همچون لشکر جراری به خمین حمله ور شد. صاحب خانم پیش از همه رفت. بعد از او مادرش و کمی بعد شوهر عمه اش به باقی رفتگان پیوستند و روح ا... پانزده ساله را تنها گذاشتند.در خاکفرج قم در سه مقبره با سنگ های سفید، سه زن آرمیده اند: هاجرخانم، مادر روح ا... ، صاحب خانم عمه روح ا...، و مولود خانم خواهر روح ا...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 602]