واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: پسر یوشیج: دیگر هیچ وسیلهای از نیما را به موزه نمیدهم!
روزنامه اعتماد نوشت: «لوازمی هم که من برای موزه داده بودم، اکنون در آن خانه یا موزه دیده نمیشود مثل قرآن خطی زمان سلجوقی ۱۰۶۵ که خود نیما آن را صحافی کرده بود و چندین کتاب قیمتی دیگر که اکنون در موزه نیست و توسط رییس میراث مازندران ایزدی با تبانی محمد عظیمی، همکار ایشان از موزه بیرون رفته و فروخته شده است وتا زمانی که موزه به این شکل ناامن وجود دارد، من نمیتوانم چیز دیگری در اختیار میراث فرهنگی قرار دهم؛ مثلا ماسک گچی صورت نیما کار استاد جلیل ضیاپور که منحصر به فرد است نزد من است! آیا میتوان اعتماد کرد و آن را به موزه داد؟ هرگز، هرگز!» «خودمان که چنین تجربهای نداشتهایم اما شنیدهایم در کشورهایی که هنر و هنرمند جایگاهی دارد، حتی کافهای که شاعری یا نویسندهای به آن میرفته به موزه تبدیل شده و خود به عنوان جاذبهای گردشگری تلقی شده اما در کشور ما هنوز چنین اتفاقی مرسوم نشده است و با این وصف هیچ هم غریب نیست که هنوز خانه پدر شعر نو فارسی هم به موزه تبدیل نشده باشد. در وضعیتی که سنگ قبر فرهیختگان و هنرمندان هم هر از گاهی از گزند بداندیشان در امان نمیماند، عجیب نیست اگر خانه نویسندهای در حد و اندازه صادق هدایت هم به محلی برای تجمیع زبالههای بیمارستان تبدیل شود یا خانه پدر شعر نو خاک بخورد؛ بدون این که برنامه مشخصی برای تبدیل آن به موزه وجود داشته باشد. نیما یوشیج در زندگی پر فراز و نشیب خود دو خانه مشهور در تهران و یوش داشته است. نه این که این خانهها ویژگی خیلی خاصی داشته باشند. تنها شهرت این خانهها به این دلیل است که محل زندگی پدر شعر نو پارسی بودهاند. به انگیزه سالروز درگذشت پیرمرد شاعر درباره آخرین وضعیت ساختوساز خانهاش چند پرسش کوتاه با شراگیم یوشیج، تنها فرزند نیما مطرح کردیم. او درباره آخرین وضعیت خانه یوش میگوید: «خانه یوش از طرف میراث فرهنگی غصب شده و نام موزه برآن نهادهاند اما نموداری از موزه در آن مکان دیده نمیشود. نامه مفصلی هم نوشتم که به جایی نرسیدم چون شایع کردهاند توضیح میدهم (من از بابت منزل یوش هیچ بهایی یا پولی دریافت نکردهام) . قرار بود که منزلی در تهران برای سکونت من به من بدهند که آن هم به جایی نرسید چون آقای مهندس کازرونی، مدیر وقت میراث مخالفت کرد.» شراگیم یوشیج درباره وضعیت وسایل و یادگارهای پدرش هم توضیح میدهد: «لوازمی هم که من برای موزه داده بودم، اکنون در آن خانه یا موزه دیده نمیشود مثل قرآن خطی زمان سلجوقی ۱۰۶۵ که خود نیما آن را صحافی کرده بود و چندین کتاب قیمتی دیگر که اکنون در موزه نیست و توسط رییس میراث مازندران ایزدی با تبانی محمد عظیمی، همکار ایشان از موزه بیرون رفته و فروخته شده است وتا زمانی که موزه به این شکل ناامن وجود دارد، من نمیتوانم چیز دیگری در اختیار میراث فرهنگی قرار دهم؛ مثلا ماسک گچی صورت نیما کار استاد جلیل ضیاپور که منحصر به فرد است نزد من است! آیا میتوان اعتماد کرد و آن را به موزه داد؟ هرگز، هرگز!» حتی ممکن است یک شاعر یا نویسنده بزرگ هم دستنوشتههایی داشته باشد که هنوز منتشر نشده باشند. همچنان که بسیاری از شعرهای نیما بعد از درگذشت او زیر نظر دکتر محمد معین که مورد اعتماد پیرمرد بود و نیما خود او را به گردآوری آثارش مامور کرده بود، منتشر شدند و حالا فرزند او تایید میکند که نیما هنوز آثاری دیگر دارد که منتشر نشدهاند: «بله، بسیاری دیگر از آثار نیمای بزرگ نزد من هست که مشغول بازنویسی هستم تا در آینده نزدیک چاپ و منتشر کنم ولی حالا به دلایل موجود از فاش کردن نام ناشر آن معذورم.»
تاریخ انتشار: ۱۳:۵۰ - ۱۳ دی ۱۳۹۶ - 03 January 2018
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 56]