واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: با این کارها مطمئن میشوم که دیگر وزن اضافه نمیکنم
ده سال پیش یک مربی ورزشی خصوصی بودم و در بهترین وضعیت تناسب اندامم قرار داشتم. از نظر ظاهری، بهتر از این نمی شدم اما نمی دانستم چه کسی هستم. عاشق یک مربی ورزشی دیگر شدم اما این رابطه با خشونت به پایان رسید.
آفتابنیوز : پایان بد این رابطه باعث شد احساس شکست کنم، خودم را مقصر بدانم و احساس بی ارزشی کنم. چطور گذاشتم چنین اتفاقی بیفتد؟ آیا من باعث شدم اینقدر عصبانی شود که چنین رفتاری از او سر بزند؟ بعد از آن دیگر با هیچکس کاری نداشتم و رابطه ام با دنیای خارج را به کلی قطع کردم.
پس از آن ماجرا مربی گری را رها کردم، خودم را به کلی از همه جدا کردم و البته 18 کیلو هم به وزنم اضافه شد. کاملا از بدنم زده شده بودم، دیگر این بدن جای امنی برای من نبود. به بدترین شکل ممکن خشونت را تجربه کرده بودم در حالی که حس می کردم دوست داشته می شوم. پنج سال بعدی را روی درونم کار کردم در حالی که از بیرون خود را آزار می دادم. غذا و داروهایی که از دنیای بیرون بی حسم می کرد بهترین دوستانم شده بودند. وزنم مانند سپری بود که از آن برای قطع ارتباطم با دیگران استفاده می کردم.
به خوبی بلد بودم چگونه وزنم را پایین بیاورم، اما متناسب و زیبا شدن از نظر ظاهری برایم ترسناک شده بود. هر بار که شروع به انجام کاری خوب و ورزش می کردم صداهایی که مرا از این کار می ترساند بلندتر و بلندتر می شدند. کمتر از دو سال پیش سخت تلاش می کردم تا به وزن هدفم برسم، اما وقتی به آن وزن رسیدم ترس به سراغم آمد. در طول 90 روز تمام وزنی که کم کرده بودم دوباره سر جایش برگشت. ناخودآگاهم با ذهنم درگیر بود و مکالماتی می ساخت تا مرا از سالم بودن بازدارد.
خوردن غذاهای ناسالم فکر خوبی بود، نا خودآگاهم واقعا باور داشت باید وزن اضافه کنم و هرچه وزنم بیشتر باشد بیشتر در امنیت هستم.
اما متوجه شدم هرچقدر بیشتر از خودم مراقبت کنم و خودم را در وضعیت مناسبی قرار دهم، در واقع این انرژی منفی را دور نگه می دارم و به قدرت واقعی درونم پی خواهم برد. این قدرت مرا از خطر و درد محفوظ نگه می دارد. خودم را به خاطر اشتباهی که در زندگی کردم بخشیدم و حالا جز عشق چیزی در زندگی ندارم.
اما کارهای زیادی برای رسیدن به این مرحله انجام دادم و می خواهم به شما بگویم هر روز برای بازگرداندن قدرت از دست رفته ام و عقب نشاندن افکار منفی چکار کردم.
1- هر روز از خواب بیدار می شدم و خودم را تسلیم خداوند می کردم.
2- هر روز صبح قبل از اینکه از رخت خواب بیرون بیایم 20 دقیقه مشغول مدیتیشن می شدم و اجازه می دادم قدرتی بسیار بالاتر از خودم کنترل زندگیم را به دست بگیرد.
3- سعی می کردم تا جای ممکن متفکر باشم و تصمیمی بر اساس مشکلات گذشته یا ترس های آینده نگیرم.
4- مرتب به بدنم می گفتم که دوستش دارم.
5- وقتی نفسم سعی می کرد تا نتوانم بهترینم باشم از خداوند کمک می خواستم.
6- تا جایی که می توانستم دوستانی ورزشکار پیدا کردم. بنابراین هنگام ورزش در باشگاه وقتی نفسم به سراغم می آمد، همیشه یکی از دوستانم بود که هم صحبتم شود و فرصتی برای افکار منفی باقی نگذارد.
7- در خانه فقط مواد غذایی سالم نگهداری می کردم و از آشپزی با آنها لذت می بردم.
8- هنگام آشپزی آهنگ های مورد علاقه ام را پخش می کردم و این به یکی از کارهایی که واقعا برایم لذت بخش بود تبدیل می شد 9- دائما احوالم را در یک دفترچه یادداشت می کردم، بنابراین همیشه می توانستم با آنچه درونم اتفاق می افتد در ارتباط باشم و از خود غافل نشوم.
منبع: سایت دکتر کرمانی
۲۱ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۴:۲۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 117]