واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: پشت كردن رسانه به سونامي زخمهاي اجتماعي
چرا ردپايي از آموزشهاي شهروندي - فرهنگي براي مقابله با آسيبهاي اجتماعي در رسانههاي ما به ويژه رسانههاي تصويري ديده نميشود؟
نویسنده : حسن فرامرزي
يك: چرا ردپايي از آموزشهاي شهروندي - فرهنگي براي مقابله با آسيبهاي اجتماعي در رسانههاي ما به ويژه رسانههاي تصويري ديده نميشود؟ چرا گمان عمده اين است كه مسئوليت رسانه صرفاً انعكاس آسيب است؟ مثلاً تصور ميكنيم رسانه فقط بايد ميزان بالا رفتن طلاق يا پايين آمدن ازدواج يا مثلاً تعارض محتواي برنامههاي ماهوارهاي با فرهنگ بومي را به تصوير بكشد و جز اين مسئوليتي متوجه او نيست؟ پس چه كسي بايد در اين باره آموزش دهد؟
دو: آموزش در كشور ما تقريباً بدون متولي است. وقتي صحبت از آموزش ميشود، اغلب ما ياد آموزشهاي رسمي، آموزشهاي متوسطه و عالي ميافتيم، آموزشهايي كه اگرچه در جاي خود لازم است اما متأسفانه اولاً به روز نيست در ثاني جاي مهارتهاي مرتبط با زندگي در ساحت فرهنگ در آنها غايب است. در واقع اگر شما بپرسيد كه امروز چه كسي متولي و عهدهدار آموزش مهارتهاي زندگي متأثر از آموزههاي بومي و فرهنگي اين كشور است، جز كلي گويي جواب روشني نخواهيد گرفت و صد البته رسانهها آنچنان درگير روزمرگيهاي رايج خود هستند كه اين عرصه را كاملاً رها كردهاند.
سه: ردپاي آموزش در همه ساحتهاي آن از برنامههاي آموزشي گفتوگو محور تا تيزرهاي فرهنگي، تاك شو و برنامههاي نمايشي در رسانه ملي خالي است يا اگر بخواهيم خوشبينانه قضاوت كنيم بسيار كمرنگ است. سالانه حدود 20 تا 25 هزار نفر در جادههاي ايران كشته ميشوند و تقريباً نزديك به 10 برابر اين رقم افرادي هستند كه مجروح و معلول ميشوند و برخي تا آخر عمر بار اين معلوليت را بايد به دوش بكشند. اگر چه ما در تخدير آماري و عددي قرار داريم و اين آمار آنقدر تكرار شده كه عملاً بزرگي آن محدود و كوچك شده اما كافي است كمي از اين رخداد فاصله بگيريم و از كمي دورتر به حاشيههاي فرهنگي اين اتفاق نگاهي بيندازيم.
چهار: وقتي در كشور 20 هزار تا 25 هزار نفر در سال در تصادفات رانندگي جان خود را از دست ميدهند به اين معناست كه يك سونامي بزرگ در گوشهاي رخ داده است. دست كم 20 هزار بار مجلس عزا برپا ميشود، از آن سو بازماندهها در قالب زنان بيسرپرست و كودكان و نوجوانهايي كه يتيم شدهاند يا پدران و مادراني كه فرزند خود را از دست دادهاند، به چشم ميخورند، آدمهايي كه شكل زندگيشان را ميتوان به قبل و بعد از تصادف تقسيمبندي كرد، زندگيهايي كه پاشيده ميشود و داغهايي كه تا مدتها تازه است. اين خسارتها البته ابعاد مختلفي دارد. مثلاً وقتي يك دانشجو يا مدير و متخصص نخبه در يك سانحه رانندگي جان خود را از دست ميدهد ميتوان خسران اقتصادي را هم محاسبه كرد كه مثلاً كشور چقدر براي اين فرد هزينه كرده بود كه او امروز بتواند گرهي از كار فروبسته كشور در يك ساحتي را باز كند اما خسارتهاي رواني و فرهنگي به مراتب دردناكتر است.
پنج: رسانههاي ما صرفاً اين سوانح را در حد يك عدد برجسته ميكنند و ميگذرند كه مثلاً امروز در فلان جاده در سانحه تصادف پنج نفر كشته شدند اما اين افراد صرفاً يك عدد نيستند. وقتي مثلاً مردي كه حرفه او رانندگي در جادهها و انتقال بار است، در جاده كشته ميشود مرگ او با گذاشتن سنگ قبر و خشك شدن مهر فوت در شناسنامهاش تمام نميشود بلكه مثل يك سونامي كوچك يك خانواده و به يك معنا بستگانش را تحت تأثير قرار ميدهد، از ابعاد عاطفي و خانوادگي بگيريد تا ابعاد اقتصادي و نظاير آن. مثلاً آيا يك بار در رسانه ديدهايم كه به خانوادههايي كه دچار اين سوانح ميشوند، آموزش داده شود كه چطور با اين آسيب بزرگ كنار بيايند؟ آيا ابعاد اجتماعي، شغلي و سازماني زخمي شدن حدود 200 هزار نفر در سال در سوانح رانندگي بررسي ميشود كه ما به تصوير واضحتري از اين رخدادها برسيم؟
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 86]