تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 31 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):به من ايمان نياورده است آن كس كه شب سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد. به من ايمان ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817452952




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

قتل به خاطر متلک


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: دوستش را به قتل رسانده است، رفیق گرمابه و گلستان و همدم دوران کودکی‌اش را فقط به خاطر یک متلک کشته است.



بعد از جنایت فرار کرد، اما خیلی زود توسط پلیس دستگیر شد. متهم جوان از انگیزه قتلش می‌گوید. چند سال داری؟ 22 سال و دانشجو هستم. مقتول را از کجا می‌شناختی؟ دوستم بود. رفیقم بود. از بچگی همدیگر را می‌شناختیم. چه شد رفیقت را به قتل رساندی؟ باورتان نمی‌شود، سر یک موضوع خیلی مسخره و الکی. سر متلکی که دوستم به من انداخت و شوخی ما جدی شد. با هم درگیر شدیم و من چاقو به دست شدم؛ چاقویی که یک لحظه در قلب دوست قدیمی‌ام فرو رفت و به زندگی‌اش پایان داد. چاقوی خونی را که در دستم دیدم هل کردم و ترس برم داشت. من یک جنایتکار شده بودم، آن هم سر یک متلک دوستانه. کسی را که کشته بودم دوستم بود، چطور دلم آمد چاقو را به طرف او بگیرم. چطور مهربانی‌ها، خاطرات خوش قدیمی، با هم بیرون رفتن‌ها و محبت‌هایی را که در حقم کرده بود فراموش کردم و با او دست به یقه شدم. حتی اگر همه اینها هم نبود چطور توانستم یک انسان را به خاطر یک متلک به قتل برسانم. بعد از جنایت چه کردی؟ آنقدر ترسیده بودم که یک لحظه هم در محل نماندم و فرار کردم. به خانه یکی از دوستانم پناه بردم که آنجا دستگیر شدم. چرا خودت را معرفی نکردی؟ می‌ترسیدم؛ از قتل، از قاتل بودن، از مجازات اعدام، از همه چیز می‌ترسیدم. حتی از سایه‌ام، اما عذاب‌وجدان در چند ساعتی که فراری بودم مرا یک لحظه هم ترک نکرد. من مانده بودم و عذاب‌وجدان و کابوس قتلی که یک لحظه هم مرا ترک نمی‌کرد. من حتی نمی‌توانم به چشم‌های خانواده مقتول نگاه کنم. ضمیمه تپش





پنج شنبه 7 بهمن 1395 ساعت 21:25





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 106]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


حوادث

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن