واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: گمشده جامعه امروز ما کتاب سرا یا کباب سرا روزنامه پیام استان سمنان روز پنجشنبه هفتم بهمن 95 در شماره چهار هزار و 405 یادداشتی با عنوان «گمشده جامعه امروز ما کتاب سرا یا کباب سرا» به قلم سمانه سلطانی پور منتشر کرد.
در این مطلب آمده است: «میزان اهمیت ما به شکم و مغزهامون از مقایسه تعداد کتابسراها و کبابسراهای شهرمون مشخص میشه. افسوسِ قضیه در اینه که بیشترین جایی که ما به مغز اهمیت میدیم تو کله پاچه فروشیه، اونم نه برای فکر کردن، بل که برای خوردن!» اینها بخشی از حرفهای بزرگ و عمیق بزرگ علوی در گیله مرد هستند، خلاصهترین و موجزترین تعبیری که میتوان برای این روزهای بیشتر شهرهای این مرز و بوم کهن داشته باشیم.به راستی که این روزها شلوغ ترین مکانهای تجمع مردم، رستورانها و فست فودها شده اند، از ورودی تا خروجی شهرها میتوان به راحتی، غذاخوری مطابق با هر نوع سلیقه ای پیدا کرد، از سنتی گرفته تا مدرن و در مقابل آن، تعداد مراکز فرهنگی و محفلهای برگزاری نشستهای ادبی و هنری به تعداد انگشتان دست هم نمی رسد.وضعیت کتابخانهها و کتابفروشیها هم که تعریف چندانی ندارد، انگار کتاب دارد به کالای لوکسی مبدل می شود، که تنها بر اساس نیاز، شاید برای قبولی در کنکور و یا ادامه تحصیل در دانشگاه باید مطالعه شود و یا در یک صورت به خوبی پذیرفته میشود و آن هم زمانی که هدیه داده شود و اینکه این هدیه مطالعه شود یا خیر نیز خود داستان تراژیک دیگری دارد.تاسف برانگیزتر این است که انگار مطمئنتر از شغل راه اندازی مرکز پذیرایی و رستوران در کشور ما پیدا نمیشود که حتی تحصیل کردههای ما با مدرک کارشناسی ارشد هم کار در این مراکز را انتخاب و یا خودشان آشپرخانه مرکزی راه اندازی میکنند، البته حتما کار کردن در این فضا از بیکاری و خدای نکرده دزدی و کلاهبرداری بهتر است، اما ما را چه شده که برای جوان تحصیلکرده شرایط کار فراهم نیست که آخرین و مطمئن ترین راه حلش کار کردن در مرکز پذیرایی باشد.از همه بدتر اینجاست که همین جوان تحصیلکرده برای کسب درآمد و فرار از بیکاری، پیک موتوری فست فودهایی شود که مثل قارچ در همه جا اضافه شده اند، این جوان تحصیلکرده به حتم هر بار که سفارشی را به مقصد می رساند، در طی مسیر بارها از خودش می پرسد که اصلا چرا تحصیل کرده ، چرا عمرش را صرف کار مفیدتری نکرده و هزار چرای دیگر که پاسخی برایش پیدا نمی شود.این ماجرا و افزایش بی رویه غذاخوریها روی دیگری هم دارد، عرضه بر اساس تقاضا به وجود می آید، وقتی سرمایه گذاران می بینند مردم از این مراکز استقبال میکنند، ترجیح می دهند سرمایه شان را در مسیری تضمین شده و سودآور هزینه کنند.اینکه چرا خانواده ها از مراکز پذیرایی استقبال میکنند هم میتواند دلایل متعددی از جمله ورود بانوان به فضای کار خارج از منزل و نداشتن فرصت برای پخت غذا در منزل، علاقه نسل جدید به فست فودها و .... داشته باشد، اما یکی از مهم ترین دلایل آن، نبود فضای تفریحی در شهرهاست، به دلیل نبود فضای تفریحی و سرگرمی، اکثر خانوادهها از راه اندازی مراکز جدید غذاخوری استقبال میکنند، امتحان غذای هر غذاخوری و نقد و بررسی آن در محافل خانوادگی یکی از تفریحات سالم این روزهای جوان ها و خانواده هاست، اینکه خانواده ها پس از کار روزانه، بتوانند در جایی مطمئن ، تفریح سالم داشته باشند، از حقوق اولیه و ابتدایی شهروندی است، اما متاسفانه به جز کلان شهرها، در کدام یک از شهرهای کشور میتوان جایی را برای تفریح، یافت.جوانها علاوه بر اینکه نیاز به کار، تحصیل، رشد اجتماعی و فرهنگی دارند ، یک نیاز اصلی دارند وآن تفریح و سرگرمی و جایی برای تخلیه انرژی است، ممکن است عده ای ورزش را انتخاب کنند اما عده زیادی هستند که حضور در جمع های دوستانه و استعمال قلیان را به عنوان سالم ترین تفریح شان انتخاب کنند و متاسفانه تمام تبلیغات در رابطه با مضرات مصرف قلیان به دلیل کارآمد و اثربخش نبودن، جدی گرفته نمیشود، اینکه فردی که مشکل اشتغال، بی پولی و آینده نامطمئن داشته باشد را چقدر می توان با کتاب و کتابخوانی مانوس کرد واقعا جای سوال دارد، از ذهنی که مشوش است نمی توان انتظار داشت به فرهنگ بیاندیشد.خوب می دانیم، کارشناسان و مدیران دولتی به دلیل حضور در جلسههای متعدد فرصتی برای تصمیم گیری در مورد تفریح جوانان ندارند، دست کم سرمایه گذاران بخش خصوصی وارد گود شوند و بخشی از سرمایه خود را برای ترویج روحیه شادابی و نشاط و راه اندازی مراکز تفریحی خانوادگی هزینه کنند، این حرکت خداپسندانه نه تنها سود مادی به همراه دارد بلکه به حتم تاثیر زیادی در شاد کردن و خدمتگذاری به خلق خواهد داشت.اگرچه این جمله کارل پوپر و اینکه «برای کشتن یک جامعه روشی ساده به کار گیرید: بر فرهنگ آنان تمرکز کنید، ابتدا کتاب را از آنها بگیرید و بعد سرشان را درون تلویزیون فرو کنید» بسیار نغز و زیباست، اما یک جمله جدید هم باید به آن افزود و آن این است که آنها را با خوراک و رسانه سرگرم کنید.شاید الان عده چندان زیادی به تماشای برنامههای تلویزیونی ننشینند، اما بسیاری عضو شبکههای اجتماعی هستند و ساعت های مفید عمرشان را با حضور در این شبکه ها در طول روز و غذاخوردن در بیرون از منزل در ساعات پایانی روز ، طی میکنند و موضوع غم انگیز اینجاست که کمتر کسی رغبت می کند، یک دهم هزینه های ماهانه اش را صرف خرید کتاب کند.کتاب این روزها گران است و در این شکی نیست، اما نمی شود، چند شبی خوراک ساده تر در منزل صرف شود، آیا نمی شود بهترین هدیه ما برای دوستانمان کتاب باشد.به راستی که کتاب و دانایی گمشده امروز جامعه ماست، امید است روزی بیاید، منظر بیرونی شهرهای ما رنگ و لعاب اندیشه ، فرهنگ و دانایی بگیرد.7341/6103خبرنگار: خدیجه سلطانی پور ** انتشاردهنده: مصطفی دهقان
07/11/1395
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]