تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 31 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):خوش اخلاقى عبادت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817301897




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

حال و روز دختر ۴ ساله آتش‌نشان مفقود


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: روزنامه اعتماد با میثم برادر محسن روحانی، آتش نشان مفقود حادثه ساختمان پلاسکو مصاحبه کرده است.

به گزارش روزنامه اعتماد، این مصاحبه را می خوانید:

آخرين تماس شما و خانواده‌اش با‌او چه ساعتي بود؟

قبل از ساعت ٤ صبح. بعد از آن هر چه با او تماس گرفتيم جواب تلفنش را نداد. از خانمش و دوستانش كه پرس و جو كردم گفتند به پلاسكو اعزام شده و جواب تلفنش را نمي‌دهد.

از ديشب كه به تهران آمديد براي پيگيري موضوع به پلاسكو هم رفتيد؟

من در تالش آتش‌نشان هستم. امروز صبح (ديروز) با دوتا از برادرهايم به پلاسكو رفتم و كارت آتش‌نشاني‌ام را نشان دادم اما من را راه ندادند. اصلا قبول نكردند وارد آنجا شوم. گفتند خودشان هر خبري بود با تلفن به ما مي‌دهند.

همسر برادرتان چطور از ماجرا باخبر شد و الان چه حالي دارد؟

خبر آتش‌سوزي پلاسكو همان روز همه‌جا پيچيد و آنها هم خبردار شدند و آمدند جلوي پلاسكو. همسر برادرم منتظر است. راستش هنوز هيچ كس نمي‌داند محسن به خانه مي‌آيد يا نه. برادرم يك دختر ٤ ساله دارد كه اسمش مهساست. ديروز عصري خيلي بي‌تابي پدرش را مي‌كرد. هي‌صدايش مي‌كرد و مي‌گفت بابام كجاست؟ بچه‌هاي اين دوره و زمانه باهوش هستند و همه‌چيز را خيلي خوب متوجه مي‌شوند. مي‌دانم كه فهميده بود. نگراني و بي‌تابي بقيه را مي‌ديد و براي خودش گوشه‌اي مي‌نشست و گريه مي‌كرد. اما هر چه تقدير باشد همان مي‌شود. دست ما نيست خدا خودش بايد درست كند. بايد معجزه اتفاق بيفتد تا همه‌چيز درست شود.

چه شد كه شما دو برادر شغل آتش‌نشاني را انتخاب كرديد؟

ما اصالتا تالشي هستيم. پدرم در تالش آتش‌نشان بود و ما هم شغلش را ادامه داديم. برادرم هم با من در بخش ايمني و بهداشت آتش‌نشاني تالش كار مي‌كرد. تا اينكه ازدواج كرد و تصميم گرفت به تهران بيايد. روزهاي اول آمدنش به تهران بود به ما زنگ زد و با خوشحالي گفت در روزنامه ديده كه شهرداري براي سازمان آتش‌نشاني نيرو مي‌گيرد. برادرم فيزيك بدني‌اش خوب بود. به خاطر همين خيلي زود استخدامش كردند.

آخرين خاطره‌اي كه از او داريد چه بود؟

من و برادرم هر دو آتش‌نشان هستيم. اما معمولا حريق‌هايي كه در شهرستان اتفاق مي‌افتد نسبت به تهران خيلي كمتر است. خطراتي كه او در ماموريت‌هاي تهران با آن مواجه مي‌شد خيلي بيشتر از شهرستان است. از آنجا كه خاطرات كاري ما هميشه با خطر همراه است سعي مي‌كنيم خانواده‌هاي‌مان كمتر بدانند تا آرامش بيشتري داشته باشند. ما در جمع‌هاي خانوادگي سعي مي‌كنيم شاد باشيم تا خانواده‌هاي‌مان هم با ما شاد باشند؛ سختي‌ها و خطرهاي كارمان آنها را اذيت نكند. ما اگر در خانه‌هاي‌مان هم از كار صحبت كنيم ديگر روح و رواني براي زندگي براي‌مان نمي‌ماند.

نمي‌توانم توي خانه بنشينم و آرام بگيرم

ميثم روحاني لباس سياه پوشيده و از گوشه ايستگاه تكان نمي‌خورد. يكي از آشنايان قديمي‌شان كه آتش‌نشان‌ها را هم مي‌شناسد به او دلداري مي‌دهد و دستش را مي‌گيرد و مي‌گويد كه به خانه برود. مي‌گويد كه ايستادن در ايستگاه دردي را درمان نمي‌كند. مي‌گويد كه آتش‌نشان‌هاي توي پلاسكو شماره‌شان را دارند و دو ساعت به دو ساعت همه خبرها را مي‌دهد. مي‌گويد كه اگر خبري شود با هم به پلاسكو مي‌روند. اما ميثم گوشش به اين حرف‌ها بدهكار نيست. لحظه‌اي چشم‌هايش را روي هم مي‌گذارد و بغض مي‌كند. بعد لبخند مي‌زند. غوغاي توي دلش به چشم‌هايش ريخته و همه اين را مي‌بينند. مي‌گويد: «من خودم آتش‌نشان هستم و همه‌چيز را مي‌دانم. درست است تسلي خاطر اينجا نيست. اما من نمي‌توانم توي خانه بنشينم و آرام بگيرم.»



۰۳ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۹





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن