تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع): آيا به شما بگويم كه مكارم اخلاق چيست؟ گذشت كردن از مردم، كمك مالى به برادر (دينى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798580073




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

حال و روز دختر4ساله آتش نشان مفقود حادثه ساختمان پلاسکو


واضح آرشیو وب فارسی:الف: حال و روز دختر4ساله آتش نشان مفقود حادثه ساختمان پلاسکو

تاریخ انتشار : يکشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۰۶:۴۶
روزنامه اعتماد با میثم برادر محسن روحانی،آتش نشان مفقود حادثه ساختمان پلاسکو مصاحبه کرده است. این مصاحبه را می خوانید:   آخرين تماس شما و خانواده‌اش با‌او چه ساعتي بود؟ قبل از ساعت ٤ صبح. بعد از آن هر چه با او تماس گرفتيم جواب تلفنش را نداد. از خانمش و دوستانش كه پرس و جو كردم گفتند به پلاسكو اعزام شده و جواب تلفنش را نمي‌دهد. از ديشب كه به تهران آمديد براي پيگيري موضوع به پلاسكو هم رفتيد؟ من در تالش آتش‌نشان هستم. امروز صبح (ديروز) با دوتا از برادرهايم به پلاسكو رفتم و كارت آتش‌نشاني‌ام را نشان دادم اما من را راه ندادند. اصلا قبول نكردند وارد آنجا شوم. گفتند خودشان هر خبري بود با تلفن به ما مي‌دهند. همسر برادرتان چطور از ماجرا باخبر شد و الان چه حالي دارد؟ خبر آتش‌سوزي پلاسكو همان روز همه‌جا پيچيد و آنها هم خبردار شدند و آمدند جلوي پلاسكو. همسر برادرم منتظر است. راستش هنوز هيچ كس نمي‌داند محسن به خانه مي‌آيد يا نه. برادرم يك دختر ٤ ساله دارد كه اسمش مهساست. ديروز عصري خيلي بي‌تابي پدرش را مي‌كرد. هي‌صدايش مي‌كرد و مي‌گفت بابام كجاست؟ بچه‌هاي اين دوره و زمانه باهوش هستند و همه‌چيز را خيلي خوب متوجه مي‌شوند. مي‌دانم كه فهميده بود. نگراني و بي‌تابي بقيه را مي‌ديد و براي خودش گوشه‌اي مي‌نشست و گريه مي‌كرد. اما هر چه تقدير باشد همان مي‌شود. دست ما نيست خدا خودش بايد درست كند. بايد معجزه اتفاق بيفتد تا همه‌چيز درست شود. چه شد كه شما دو برادر شغل آتش‌نشاني را انتخاب كرديد؟ ما اصالتا تالشي هستيم. پدرم در تالش آتش‌نشان بود و ما هم شغلش را ادامه داديم. برادرم هم با من در بخش ايمني و بهداشت آتش‌نشاني تالش كار مي‌كرد. تا اينكه ازدواج كرد و تصميم گرفت به تهران بيايد. روزهاي اول آمدنش به تهران بود به ما زنگ زد و با خوشحالي گفت در روزنامه ديده كه شهرداري براي سازمان آتش‌نشاني نيرو مي‌گيرد. برادرم فيزيك بدني‌اش خوب بود. به خاطر همين خيلي زود استخدامش كردند. آخرين خاطره‌اي كه از او داريد چه بود؟ من و برادرم هر دو آتش‌نشان هستيم. اما معمولا حريق‌هايي كه در شهرستان اتفاق مي‌افتد نسبت به تهران خيلي كمتر است. خطراتي كه او در ماموريت‌هاي تهران با آن مواجه مي‌شد خيلي بيشتر از شهرستان است. از آنجا كه خاطرات كاري ما هميشه با خطر همراه است سعي مي‌كنيم خانواده‌هاي‌مان كمتر بدانند تا آرامش بيشتري داشته باشند. ما در جمع‌هاي خانوادگي سعي مي‌كنيم شاد باشيم تا خانواده‌هاي‌مان هم با ما شاد باشند؛ سختي‌ها و خطرهاي كارمان آنها را اذيت نكند. ما اگر در خانه‌هاي‌مان هم از كار صحبت كنيم ديگر روح و رواني براي زندگي براي‌مان نمي‌ماند.   نمي‌توانم توي خانه بنشينم و آرام بگيرم ميثم روحاني لباس سياه پوشيده و از گوشه ايستگاه تكان نمي‌خورد. يكي از آشنايان قديمي‌شان كه آتش‌نشان‌ها را هم مي‌شناسد به او دلداري مي‌دهد و دستش را مي‌گيرد و مي‌گويد كه به خانه برود. مي‌گويد كه ايستادن در ايستگاه دردي را درمان نمي‌كند. مي‌گويد كه آتش‌نشان‌هاي توي پلاسكو شماره‌شان را دارند و دو ساعت به دو ساعت همه خبرها را مي‌دهد. مي‌گويد كه اگر خبري شود با هم به پلاسكو مي‌روند. اما ميثم گوشش به اين حرف‌ها بدهكار نيست. لحظه‌اي چشم‌هايش را روي هم مي‌گذارد و بغض مي‌كند. بعد لبخند مي‌زند. غوغاي توي دلش به چشم‌هايش ريخته و همه اين را مي‌بينند. مي‌گويد: «من خودم آتش‌نشان هستم و همه‌چيز را مي‌دانم. درست است تسلي خاطر اينجا نيست. اما من نمي‌توانم توي خانه بنشينم و آرام بگيرم.»







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 74]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن