واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: سرنوشت تلخ دوستي ناباب
معتادان خياباني و كارتنخوابها را اين روزها در بسياري از محلههاي شهر ميتوان ديد. همه آنها مثل كساني كه صاحب خانواده و زندگي آرام هستند، روزگاري اين گونه بودهاند، اما به دلايل مختلف كه عمدهترين آن رفاقت ناباب است به گوشه خيابانها پرتاب شدهاند. سرگذشت يكي از اين افراد بدون اشاره به نام وي در ادامه ميآيد.
«هيچ وقت فكر نميكردم، اينقدر راحت منو از پا بندازه و منو به خاك سياه بنشونه، يادمه اوايل يكي از دوستانم كه زياد هم چهره موجهي در مدرسه نداشت، منو با اون آشنا كرد. روزهاي اول خيلي كم همديگر رو ميديديم و كمتر از اون سراغ ميگرفتم، اما طولي نكشيد كه رابطه ما روز به روز بيشتر و بيشتر شد تا اونجايي كه هر روز را با هم ميگذرانديم و ديگه هميشه با هم بوديم و روزي نبود كه اونو نبينم.
شايد اوايل، اون تو مشت من بود؛ ولي خيلي زود وابسته اون شدم و اون تونست منو مثل موم تو مشتش داشته باشه و همه جا منو با خودش بكشونه.
اوايل كسي از رابطه ما خبر نداشت، ولي به قول گفتني كه ميگن، «رنگ رخساره خبر ميدهد از سر درون»، موضوع ما هم آخرش لو رفت و تشت رسوايي من هم از بام به زمين افتاد و همه از رابطه ما خبردار شدند. اون هم جوري كه ديگه روم نميشد تو روي خانوادهام نگاه كنم، من كجا و اون كجا، خانوادهام اين رابطه را رابطهاي شوم و نحس ميدانستند و اوايل اصلاً باور نميكردند و بعد هم كه يكي دوباري ما رو با هم ديدند به شدت منو توبيخ كردند و ازم خواستند كه دور اونو خط بكشم و ديگه سراغش نرم.
اما افسوس، كو گوش شنوا، كاش حرف خانوادهام رو قبول ميكردم و دور اين رابطه رو خط ميكشيدم و اينقدر پي اونو نميگرفتم.
كمكم رابطه ما علنيتر شد و همه از موضوع ما به نحوي با خبر شدند، ديگه به خاطر اون كمتر خونه ميرفتم و بيشتر وقتمو با اون ميگذروندم و هر روز بيشتر از روز قبل بهش وابستهتر ميشدم.
امان از اين وابستگي، آدمو به چه كارهايي كه وادار نميكنه، همين وابستگيها باعث شده بود كه دستم تو جيب پدر و كيف مادرم بره و بعضي از وسايل خانه رو يواشكي بردارم و خرج اين رابطه كنم.
مدتي بعد كارهاي من و رابطه بيش از حد من با رفيق نارفيقم باعث شد كه خانوادهام مرا طرد كنند و ديگه به خونه رام ندن؛ البته خود من هم ديگه روي خونه رفتن نداشتم؛ چراكه ديگه كاري نبود كه نكرده باشم.
رفيق ناباب من حالا ديگه به قول گفتني منو از عرش به فرش رسانده بود و همه دار و ندارمو ازم گرفته بود و حالا ديگه نه خانوادهاي، نه دوست و رفيقي، نه وجههاي هيچي. هيچي ديگه برام نمونده بود.
اين اواخر ديگه اون منو به دنبال خودش ميكشيد و هر جا كه ميخواست ميبرد و منو سكه يه پولم كرده بود. طولي نكشيد كه يكي ديگه از دوستاشو به من معرفي كرد و حالا ما سه نفر رفيقاي هم شده بوديم. اون هم چه رفاقتي، من كجا اين كجا، هيچ وقت فكر نميكردم كه يه روزي با يه همچين موجوداتي هم سفره شم، اما حماقت خودم در همين دنيا منو به اسفل السافلين رساند.
مدتها ميشد كه از خانوادهام خبري نداشتم و اونا هم از من خبري نميگرفتند و ديگه نهجايي داشتم و نه ساماني. اي كاش هيچ وقت دست دوستي با اين مواد افيوني (ترياك و هروئين) را نميدادم. حالا ديگه يه معتاد خيابوني و كارتنخواب شدم كه هيچ كي منو آدم حساب نميكنه.»
نظريه كارشناس
اعتياد امروز در حقيقت بلايي خانمانسوز است كه به راحتي انسان را از زندگي ساقط ميكند. شايد مهمترين علت گرايش افراد به اين موضوع نداشتن توانايي در «نه» گفتن باشد و از اين رو در صورت قرار گرفتن در جمع دوستان ناباب با اولين تعارف، خود را آلوده مواد مخدر ميكنند. از اين رو توصيه ميگردد؛ خانوادههاي محترم؛ ضمن نظارت دقيق بر رفتار و كردار فرزندانشان، آنان را از رفاقت با افراد ناباب برحذر دارند و مهارت «نه» گفتن را در همان دوران كودكي به فرزند خود آموزش بدهند.
اداره آموزش همگاني معاونت اجتماعي فاتب
تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۵ - ۲۰:۲۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]