واضح آرشیو وب فارسی:دولت بهار: باشگاه خبرنگاران: در اولین ماه تابستان سال1332 در خانواده ای متوسط در نگین سرسبز شمال در یکی از روستاهای کیا کلا در استان مازندران چشم گشود. وی در 4 ماهگی خیلی مریض می شد تا اینکه شبی مادرش در خواب یکی از ائمه را می بیند که خبر از عمر کم احمد می دهد و می گوید احمد 27 سال بیشتر عمر نمی کند. احمد کشوری هرچه بزرگتر می شد بیشتر به خدا نزدیک می شد،در نوجوانی با کشیدن نقاشی هایی مبارزه خود را با رژیم آغاز کرد. *آتش زدن مجلات از آنجایی که وی خیلی متدین و پایبند به اعتقادات مذهبی بود ،دوازده سال بیشتر نداشت که با پول توجیبی هایش مجلات را از روزنامه فروشی ها می خرید و به دلیل داشتن عکس های مبتذل در باغچه خانه شان به آتش می کشید. احمد دوران تحصیل را با بهترین نمرات گذراند و در کنار درس هم به ورزش و فعالیت های مذهبی می پرداخت، در مجالس امام حسین (ع) با صدای دل نشین و پرسوزش شور حسینی به پا می کرد و همیشه مرثیه خوانی را راه می انداخت و با شعار اینکه مسلمان نباید شناسنامه ای باشد. همه هدفش را برای نشان دادن چهره حقیقی اسلام به کار برد، او می گفت: مسلمانان باید عامل به احکام اسلام باشند سال آخر دبیرستان بود که با دو نفر از همکلاسی هایش اقدام به فعالیت های سیاسی و مذهبی نمود. از آنجایی که هزینه دانشگاه بسیار سنگین بود او را از ورود به این عرصه بازداشت و احمد به خاطر ناتوانایی هایی مالی به دانشگاه نرفت، اما به دلیل هوش و ذکاوت بالایی که داشت، توانست تعلیمات خلبانی بالگردهای کبری و جت رنجر را با موفقیت تمام کند. *ورود به ارتش در سال 1351 وارد ارتش شد و اگرچه یک نظامی شده بود اما درد چیزی نبود که آن را فراموش کند و با محدودیت ها کتاب های مذهبی را در کمد جاسازی و آنها را مطالعه می نمود. احمد کشوری همیشه در حال مبارزه با تجملا ت بود و به زندگی ساده اش افتخار می کرد و می گفت: من یک مسلمان هستم و مسلمان نباید فقط به فکر خود باشد. از این رو زمانی که به کرمانشاه رفت توانست با همکاری دوستانش صندوقی جهت کمک به مستضعفان و نیازمندان راه اندازی کند طوریکه شب ها به منزل فقرا میرفت و با کمک به آنها ظلم های شاه را برایشان روشن می ساخت. همیشه در تظاهرات شرکت می کرد و شبها را با چاپ اعلامیه به صبح می رساند تا روحیه انقلابی گری را در خود همچنان حفظ کند که خوشبختانه انقلاب در 22 بهمن پیروز شد. *شهید کشوری از نگاه اطرافیان سرهنگ باباجانى خاطره اى را از دوران تحصیل احمد در خارج از کشور تعریف مى کرد و مى گفت: در حال تمرین پرواز توى بالگرد نشسته بودیم. احمد سکاندار بود. استاد آمریکایى نگاهى به او کرد و گفت: اگر الآن بخواهم تو را پرت کنم بیرون چطور مى خواهى از خودت دفاع کنى. احمد به قدرى از نیروهاى بیگانه و خلق و خوى ضداسلامى آنان بدش مى آمد که نگاهى به استاد کرد. وقتى لبخند شیطنت آمیز و تحقیرکننده استاد را دید. یقه او را گرفت و گفت: من باید تو را از این بالا پرت کنم پایین. با استاد گلاویز شد. سرهنگ مى گفت: استاد به زبان انگلیسى شروع به التماس کرد، صورتش سرخ شده بود ما از احمد خواستیم که یقه او را رها کند و مواظب باشد که هلى کوپتر سقوط نکند و او قبول کرد. وقتى به زمین نشستیم، استاد به قدرى از جسارت احمد و جرأت او یکه خورده بود که به همه ما گفت: بعد از این استاد شما احمد کشورى است. شهید شیرودی درباره شهید کشوری می گوید:احمد، استاد من بود، زمانی که صدام امریکایی به ایران یورش آورد، احمد در انتظار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن ترکش از سینه اش بود. اما روز بعد از شنیدن خبر تجاوز صدام، عازم سفر شد ، به او گفته بودند بماند و پس از اتمام جراحی برود. اما او جواب داده بود: وقتی که اسلام در خطر است، من این سینه را نمی خواهم. *عشق احمد به رهبر عشق احمد به امام خمینی (ره) وصف نشدنی بود، زمانیکه برای امام کسالت قلبی پیش آمده بود وی در سفر بود اما وقتی خبر را شنید خود را به تهران رساند و به بیمارستان رفت و آمادگی خود را برای اهدای قلب به رهبر ش اعلام کرد. در نیمه آذر سال 59 زمانیکه پیر وزمندانه از یک مأموریت بسیار سخت باز می گشت در دره مینا ب ایلام مورد حمله نابرابر چند هواپیمای جنگی دشمن قرار گرفت و در حالیکه بالگر دش در اثر اصابت ر اکتها به شدت در آتش می سوخت آن را توانست آن را وارد مرزهای کشورمان کند اما صدمات بالگرد بیش از اندازه بود و بالاخره پس ازسقو ط توانست به آرزوی دیرینش، شهادت دست یابد. وصیت نامه شهید محمد کشوری شهید محمد کشوری خدایا شیطان را از ما دور کن «بسم الله الرحمن الرحیم» در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند پایان زندگی هر کسی به مرگ اوست جز مرد حق که مرگش آغاز دفتر اوست. هر روز ستاره ای را از این آسمان به پایین می کشند امّا باز این آسمان پر از ستاره است. این بار نیز در پی امر امام، دریایی خروشان از داوطلبین به طرف جبهه های حق علیه باطل روان شد و من قطره ای از این دریایم و نیز می دانید که این اقیانوس بی پایان است و هر بار بر او افزوده می شود. راه شهیدان را ادامه دهید. که آنها نظاره گر شمایند مواظب ستون پنجم باشید که در داخل شما هستند. بی تفاوتی را از خود دور کنید، در مقابل حرف های منحرف بی تفاوت نباشید. مردم کوفه نشوید و امام را تنها نگذارید. در راهپیمایی ها بیشتر از پیش شرکت کنید. در دعاهای کمیل شرکت کنید. فرزندانتان را آگاه کنید. و تشویق به فعالیت در راه الله کنید. و وصیت به پدر و مادرم: پدر و مادرم! همچنان که تا الآن صبر کرده اید از خدا می خواهم صبر بیشتری به شما عطا کند. فعالیتتان را در راه خدا بیشتر کنید. در عزایم ننشینید، نمی گویم گریه نکنید ولی اگر خواستید گریه کنید به یاد امام حسین (ع) و کربلا و پدر و مادرانی که پنج فرزندشان شهید شده گریه کنید، که اگر گریه های امام حسینی و تاسوعا و عاشورایی نبود، اکنون یادی از اسلام نبود. پشت جبهه را برای منافقین و ضد انقلاب خالی نگذارید، در مراسم عزاداری بیشتر شرکت کنید که این مراسم شما را به یاد شهیدان می اندازد و این یاد شهیدان است که مردم را منقلب می کند. امام را تنها نگذارید. فراموش نکنید که شهیدان نظاره گر کارهای شمایند. ما زنده به آنیم که آرام نگیریم. موجیم که آسودگی ما عدم ماست والسلام قطراه ای از دریای خروشان حزب ا… محمد کشوری پس از شهادت عقاب تیز پرواز ایران دیگر شهری به نام کیا کلا وجود ندارد،این شهر بخاطر رشادت های این دلیر مرد سیمرغ نام گرفت.
یکشنبه ، ۱۴آذر۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دولت بهار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]