تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه سفره پهن مى‏شود، چهار هزار فرشته در اطراف آن گرد مى‏آيند. چون بنده بگويد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817037714




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

استنلی کوبریک: به بمب اتم عشق بورزیم! - دولت بهار


واضح آرشیو وب فارسی:دولت بهار: دولت بهار: کوبریک با موسیقی نظامی و جامپ کات ها و زوم این های متوالی هم ریتم صحنه را بالا برده و هم حالتی کمیک به آن بخشیده. همه ی راه ها برای باز کردن دریچه ی بمب امتحان می شود. دکمه های زیادی فشرده می شود و فرمان های زیادی صادر می شود.به گزارش دولت بهار، در اتاق جنگ غوغایی برپاست. ژنرال برای بمب هایش حرص می خورد و بقیه بدجوری خودشان را گم کرده اند. هنوز مرددند که به حرف هایی در باب غوغای جنگ اعتماد کنند یا به معجزه ی صلح ایمان داشته باشند. چند صد کیلومتر آن سوتر از آنها بمب افکنی برفراز آسمان و دریا و جنگل پرواز می کند و با نزدیک شدن به هدف برای عملیات آماده می شود. تنظیمات بمب افکن تست می شود و فرامین صوتی در میکروفون ها و هدفون ها به جریان می افتد. همه چیز باید طبق برنامه پیش برود. اما اتفاقی غیرمنتظره همه را شوکه می کند. دریچه ی خروج بمب باز نمی شود. اگر مشکل حل نشود عملیات شکست می خورد و هیچ کس دوست ندارد وقتی به پایگاه برمی گردد نقش یک نظامی شکست خورده را بازی کند. خصوصا که عملیات سران مملکت را درگیری خودش کرده و هر گونه ناتوانی در انجام آن یک فضاحت بزرگ به بار می آورد. کوبریک با موسیقی نظامی و جامپ کات ها و زوم این های متوالی هم ریتم صحنه را بالا برده و هم حالتی کمیک به آن بخشیده. همه ی راه ها برای باز کردن دریچه ی بمب امتحان می شود. دکمه های زیادی فشرده می شود و فرمان های زیادی صادر می شود. اما دریچه همچنان بسته است. یک بن بست کامل اتفاق افتاده که ظاهرا فقط یک راه برای خروج از آن وجود دارد؛ این که یکی از خلبان های جنگی از روی صندلی اش بلند شود، به زیر بمب افکن برود و هر چه از دستش بر می آید انجام دهد. انتخاب، خلبانی به اسم کونگ است که در موقعیتی اشتباهی قرار گرفته. خلبان به بمب می رسد و موسیقی هم با ریتم مفرح تری به گوش می رسد. شواهد خبر از یک اتصالی می دهند که برای حل آن چاره ای نیست جز این که خلبان روی بمب بنشیند و از فاصله ای نزدیک مشکل را حل کند. فقط چند مایل تا نزدیک شدن به هدف مانده و وقت هر لحظه کمتر می شود. اما شدت هیجان خلبان ها آن قدر زیاد است که وقتی مشکل حل می شود یادشان می رود سراغی از همکار بخت برگشته شان بگیرند که روی بمب سوار است. بمب شلیک می شود و به سوی هدف می رود. خلبان بخت برگشته انگار که سوار یک اسب وحشی در گوشه ای از بیان های غرب آمریکا شده باشد کلاه کابویی اش را در هوا تکان می دهد و فریاد می کشد. از ترس سقوط یا از شادی حل مشکل؟ فرقی نمی کند. چون تا لحظه ای دیگر نه اثر از بمب باقی می ماند و نه از مرد سوار بر آن و نه از آن کلاه کابویی که در هوا به این سو و آن سو می رود. موسیقی قطع می شود و صدای فریاد باند صوتی فیلم را اشغال می کند. کمی که می گذرد تصویری از یک انفجار عظیم قاب را می پوشاند. به اتاق جنگ برمی گردیم. پیتر سلرز در نقش دانشمند دیوانه روی ویلچر نشسته و با رئیس جمهوری که نقش آن را هم خودش بازی می کند حرف می زند. لهجه ی عجیب و غریبی دارد و رئیس جمهور و ژنرال را مرعوب خودش کرده است. افسران و سیاست مداران دورش حلق می زنند و به لهجه ی آلمانی اش دقت می کنند و سعی می کنند از کلماتی که در مورد انفجار هسته ای و رادیواکتیو می گوید چیزی سر در بیاورند. دانشمند دیوانه کلمات را به سختی ادا می کند و بدنش را هم به دشواری در کنترل نگه می دارد. انگار نیرویی درونش در آستانه ی انفجار است و هر لحظه ممک ن است او را از درون متلاشی کند. وقتی دستش به نشانه ی سلام آلمانی بی اختیار بالا می رود نشانه های این انفجار بیشتر حس می شود. رئیس جمهور و ژنرال کمی تحت تأثیر قرار گرفته اند. اما دانشمند دیوانه با بدنی که تقریبا به طور کامل از کنترل خارج شده همچنان اصرار دارد خودش را و حرف های نامربوطش درباره ی آینده ی بشر با با قاطعیت بیشتری ثابت کند. به همین دلیل به هر زحمتی هست از روی ویلچر بلند می شود و لنگان لنگان به سمت رئیس جمهور می آید. خودش هم از این که توانسته راه برود متعجب است. اما حالا دیگر پایان داستان فرا رسیده و تصویر کات می خورد به انفجارهای هسته ای که یکی بعد از دیگری قاب تصویر را پر می کنند. حالا دیگر وقتش است که صدای ورالین با تصاویری از انفجارها هماهنگ شود. صدایی که برای آینده ی نامعلوم می خواند: همدیگر را خواهیم دید اما نمی دانم کجا، نمی دانم کی اما می دانم همدیگر را خواهیم دید، در یک روز آفتابی ... منبع: مجله 24


یکشنبه ، ۷آذر۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دولت بهار]
[مشاهده در: www.dolatebahar.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 137]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن