واضح آرشیو وب فارسی:فارس: معرفی مجموعه «بهت نمیخورد پرنده باشی»بودای کوچک
مسعود آرمان در ترانهسرایی، جریان ساز نیست، اما میتوان با اطمینان گفت او مانند خودش شعر را زندگی میکند و در نوشتههایش کمتر تحت تأثیر جریانهای همعرض است.
خبرگزاری فارس-گروه کتاب و ادبیات:در نظام ادبیات کلاسیک فارسی، نه هیچ ساختاری بیاساس است و نه هیچ بنایی بیبنیان، هر حرکتی معلول علتی خاص است و برای هدفی مشخص پدید آمده و همواره علل ابتدایی و نهایی خود را حفظ کرده، مثلاً غزل با تعریفی معین و ساختاری معرف به وجود آمد و همواره با همان ترتیب به حیات خود ادامه داد تا به روزگار ما رسید و بیتردید ازاینپس هم همان خواهد بود. اما ترانه یکی از فرزندان ادبیات ماست که هنوز آنچنانکه باید تکلیف ما با آن مشخص نیست و نمیدانیم باید با چه رویکردی با آن مواجه باشیم، دلیل هم آن است که تعریف و کاربرد اینگونهی شعر، از بدایت تا امروز تفاوتهای بسیاری داشته و تعاریف ناهمگونی برای آن از طرف عوام و خواص ارائهشده. وقتی به تاریخ ادبیات رجوع میکنیم ترانه نام دیگر قالب دوبیتی است، آنهم دوبیتیهایی به زبان محاوره، اما در زبان مردم ترانه میتوانسته هر شعر یا متنی باشد که امکان خوانش آن همراه با ریتم و موسیقی در مراسم شادمانی یا سوگواری وجود داشته باشد، و شامل 《لالاییها، شروه ها و هوره ها》 میشود که تا هماکنون نیز رواج دارند. اما ترانه در دوران حاضر، مخصوص یک دههی اخیر تعریف و کارکردی نوظهور یافته، بهگونهای که نمیتوان آن را در دستهی خاصی از زیرشاخههای ادبیات قرارداد، زیرا ترانهی امروزی موجودی است با چند چهره متفاوت، که هنوز نتوانسته هویت واحدی برای خود دستوپا کند زیرا حاصل التقاط و تزاحم چند عنصر است که هرکدام برگرفته از جریانی خاص است، بهطور مثال ترانههایی که میشنویم دیگر در قالب دوبیتی نیستند و در اغلب موارد بهصورت چهارپاره سروده میشوند. ترانه هنوز و همچنان در سلک سابق و با زبان محاوره روایت میشود اما نه زبان محاورهی اختصاصی هر شاعر، بلکه فقط به لهجهی تهرانی!!!!! (که خود جای کامل و بررسی دارد) در ترانهی امروز احساسات بر تمام دیگر عناصر شعری غلبه دارد، زبان و اندیشه کهپایههای اساسی شعر هستند از آن زدوده شده و این قالب شعری فقط محلی برای بیان ناکامیها در ارتباطات عاطفی و شکستهای عشقی شده و بندهای آن بیشتر یادآور اتفاقات جاری در دادگاه خانواده است تا یک سازمان و ساختار شعری که برای ارائهی اندیشهی خاص شکلگرفته. تمام این عوامل همراه با نکاتی دیگر، باعث شده تا آنچه امروز به نام ترانه شناخته میشود شابلونی باشد که حاصل یک تکرار و تمرین جمعی است، و هرکسی بتواند با واردکردن واژگانی در این قالب بهزعم خودش یک اثر هنری خلق کند، پرواضح است که نتوان شباهت و یکسانی آثار خلقشده در این مسیر را کتمان کرد، تا آنجا که اگر نام شاعر، را از انتهای اثر برداشت میتوان آن ترانه را به هرکسی نسبت داد و این حاصل عدم وجود جهانبینی و تفکر اختصاصی است و نتیجه آن میشود که هرکسی که میل شاعر شدن دارد بدون کمترین دانش و توانایی لازم، قالب ترانه را لقمهای آماده و در دسترس ببیند زیرابه گمانش در این عرصه نیازی به دانش خاصی نیست و درنهایت تمام آنچه بیان شد بهکفایت، بیانگر آشفتهبازار ترانهسرایان و ترانههای خلقشده خواهد بود که دیگر نیازی به توضیح واضحات ندارد، البته همواره استثنائاتی در تمام عرصهها برای به هم زدن قطعیت وجود دارد. (مسعود آرمان مهر) ترانهسرای جوان و مؤلف مجموعه ترانهی 《بهت نمیخورد پرنده باشی》 یکی از همان معدود استثنائات است، که از ابتدای کار و بهزودی فهمید که خواهناخواه تاریخ ادبیات بابی رحمی او را مورد قضاوت قرار خواهد داد، پس راه خود را بهعنوان یک شاعر از دیگر همقلمان جدا نموده و سعی کرد تا آنچه مینویسد حاصل نگرش و بیانگر زیستمان تجربی خودش باشد، بامطالعهی کتاب او میتوان دریافت که شاعر بر این بوده تا تمام اصول ساختار شعر را در حد توان، در آثارش رعایت کند که خود نشان از حرکت صحیح این شاعر در مسیر شعر است. مسعود آرمان در این مجموعه صمیمی و قابلفهم صحبت میکند و برای متفاوت جلوه دادن خود، دست به متفاوت نویسی های متداول نزده، متفاوت نویسی هایی که گویا هرچه کمتر فهمیده شوند بیشتر مورد استقبال قرار میگیرند، و این نوع از استقبال فقط زاییدهی بیسوادی مخاطب یا رودربایستی او با شاعری است که دچار بیماری خود استاد بینی شده، که مشخصاً برای من یادآور داستان لباس پادشاه است که فقط حلالزادهها آن را میبینند. مسعود، پیچیده فکر میکند اما ساده مینویسد، عموم مضمونهای استفادهشده در کتابش برگرفته از زندگی شخصی اوست و خواسته تا بیشتر از آن چیزی صحبت کند که خود میخواهد و نه آنچه مخاطب از او انتظار دارد و به دنبال آن است،. شاعر کمتر وارد فضاهای تکراری و متداول امروزی شده و سعی کرده شخصیت مستقلی برای ترانههایش خلق کند تا از تشابه به دیگران پرهیزکرده باشد. در کتاب او با موضوعات متنوعی برخورد خواهیم داشت، در شعری به یادآوری خاطرات مشترک میپردازد و در صفحهای دیگر مردی است، در تلاش برای فرار از اعتیاد. گاه کودکی است که برای عروسکی گمشده با تمام اهل محل سر دعوا دارد و ناگاه پیرمردی است که در آسایشگاه سالمندان به فرزندانش فکر میکند. لحظهای کودکی فلسطینی است که جانش را مانند سنگ در دست گرفته و لحظهای دیگر فرماندهای در جریان جنگ تحمیلی، که در حال محکم کردن بند پوتین خود است، اما همچنان غلبه با مفاهیم عاشقانه و روابط طرفینی است در ترانههای آرمان زبان نقش مستقلی ندارد و نمیتوان بهعنوان یک پدیدهی اختصاصی با آن روبهرو شد زیرا او از زبان فقط برای انتقال مفهوم استفاده کرده و از سایر قابلیتهای آنکه میتوانسته خاص خود او باشد غافل مانده و همین امر سبب شده تا نتوانیم لهجهی شعر او را از سایر ترانهسرایان متفاوت بدانیم که این مسئله میتواند بهعنوان یک آسیب مطرح باشد. در شعرهای جناب آرمان از فنهای زبانی زیادی استفادهنشده و همان تقابل و تضادی هم که در عموم سطرها وجود دارند، کاملاً در اختیار شعر هستند و برای پیشبرد جریان، پایشان به ماجرا بازشده و بهتنهایی نقش محوری ندارند و این نشان از توجه شاعر به ذات شعر دارد ومی تواند از نکات مثبت باشد. مسعود آرمان در ترانهسرایی، جریان ساز نیست، اما میتوان با اطمینان گفت او مانند خودش شعر را زندگی میکند و در نوشتههایش کمتر تحت تأثیر جریانهای همعرض است. او توانسته در هر سطحی که هست، فلسفهی شخصی خود را وارد شعر کند و از پنجرهی چشمان خودش به جهان بنگرد و بخشی از این نعمت را مدیون گوشهنشینیات و از همین دریچه است که توانسته در جامعهی شعر و ترانهی شهر خود، یک بودای کوچک باشد، اما بیتردید جناب آرمان برای ماندگاری و جریان سازی در ترانه کشور میبایست دایرهی نگرش خود را وسیعتر نماید و فلسفهی خود را پرسشگرانه تر ارائه دهد. برای او آرزوی بهروزی دارم. *می تونی فک کنی دیوانه شدم اگه خواستن تو دیوونگیه حرفای پُشت سرت شیرین نیست اما تلخی جزئی از زندگیه! من تورو همین جوری می خوامت با همین گذشته ی تاریکت بذا هر کی هر چی می تونه بگه بیشتر از اینا میام نزدیکت از نگاهِ من چشای خیس تو می تونن شکل یه مقصد باشن مگه میشه منو گمراه کنن؟! این چشا نمی تونن بد باشن تا منو داری کنار زندگیت لحظه های خوبی رو در روته با من از امروز و آینده بگو تو گذشته ت به خودت مربوطه!! *(بهت نمی خورد پرنده باشی) سورنا جوکار تیر 95 انتهای پیام/و
95/04/28 :: 10:50
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 35]