تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):کم گویی ، حکمت بزرگی است ، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفی...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829298819




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مرحوم دولابی: خدا صاحب شماست


واضح آرشیو وب فارسی:الف: مرحوم دولابی: خدا صاحب شماست

تاریخ انتشار : دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۰۸:۲۰
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: امیدوارم در مقابل شیطان و حوادث هم این گونه باشید. حساب کنید که صاحب شما خداست و ائمه(ع) هستند، آزاد و راحت باشید. اگر هم می‌خواهید زنجیر را در آورید، در آورید. به گزارش تسنیم، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: امیدوارم در مقابل شیطان و حوادث هم این گونه باشید. حساب کنید که صاحب شما خداست و ائمه(ع) هستند، آزاد و راحت باشید. اگر هم می‌خواهید زنجیر را در آورید، در آورید. مرحوم سید عبدالله شیرازی می‌گفت وقتی از نجف بیرون آمدم حوادث ایام و فقر با من برخورد کرده بود. به علاوه، عیالی داشتم که مریض بود و چند بچه هم از او داشتم. به قم که آمدم، نیمه شبی، همسرم مرحوم شد. با خود گفتم صبح نه پول دارم که جنازه او را بردارم و نه نان و آب. شیراز هم می‌خواستم بروم. نیمه شب، با خدا دعوایی کردم که در عمرم نکرده بودم. گفتم آیا این هم وضع است؟ هم گریه می‌کردم هم داد می‌زدم. صبح، سرِ آفتاب شیخ پیر مردی آمد، کفن و دفن عیالم را انجام داد. بعد برایم ماشین گرفت و پول هم به من داد. به شیراز که رفتم کارم روی غلتک افتاد. عیال دیگر گرفتم و ایاب ذهابم زیاد شد و فراوانی آمد. چنانکه گاهی اعتماد می‌کردم و از کاسب‌ها نسیه می‌گرفتم. بعد از مدتی، خداوند دوباره روزی‌ام را تنگ کرد. یک عصر ماه رمضان، همسرم کیسه را به من داد و گفت برای افطار هیچ نداریم. در کوچه پیش هر کاسبی خواستم بروم دیدم محل نسیه پیش او پر است. رفتم یک کوچه بالاتر، آنجا هم همین طور بود. تا اینکه به شاهچراغ(ع) سر در آوردم. نمازی خواندم و گیج شدم. دیگر نزدیک مغرب شده بود. با کیسه خالی، رو به خانه آمدم و یک تاکسی هم صدا زدم، در حالی که پول تاکسی نداشتم. در تاکسی یادم آمد که پول ندارم. همینطور که در تاکسی با خودم مشغول بودم کمی جلوتر یک نفر سوار شد، تا مرا دید با تعجب گفت: «به! شما اینجایید، از صبح در شیراز دنبال شما می‌گردم». هول کردم که میهمان هم به ما برخورد. مرحوم سید عبدالله شیرازی خیلی میهمان دوست بود دیدم هم دارم میهمان می‌برم هم کیسه‌ای خالی است. از تاکسی که پیاده شدیم تا من کمی با جیبم ور رفتم او کرایه را داد. صد قدم تا خانه راه بود، ولی من قدمم پیش نمی‌رفت. از من قدم‌های کوتاه و از او قدم‌های بلند. به در حیاط خانه که رسیدیم، نمی‌دانم چه قدرتی آمد که در را باز کردم و گفتم یا الله و داخل رفتم. البته یا الله خودش قشنگ است و کار را درست می‌کند. میهمان گفت من دیگر مرخص می‌شوم و یک دسته اسکناس – چهارصد تومان – درآورد و به من داد. پول را که دیدم، برای ماندن به او اصرار کردم. قبول نکرد و رفت. پول در جیب و کیسه خالی در دست، سرم را بالا کردم و گفتم آیا این وضعش است؟ ببین که به خاطر کمی دیر دادن، چند قسم بلا به جان من انداختی. آیا برای یک ربع عقب انداختن من باید اینقدر بلا بکشم؟ از این تاریخ به بعد اگر سر وقت دادی که هیچ، والا خودم دست بالا می‌کنم. می‌گفت این دومین بار که قشنگ به میدان آمدم – نه گریه داشتم و نه هوار زدم - خیلی اثر کرد. کتاب طوبای محبت(3)؛ ص 87 مجالس حاج محمداسماعیل دولابی







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن