محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827843873
نظریه ابرمرد و نقد آن از منظر آموزه های دینی و مبانی عقلی - بخش اول مبانی فکری نظریه ابرمرد
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نظریه ابرمرد و نقد آن از منظر آموزه های دینی و مبانی عقلی - بخش اولمبانی فکری نظریه ابرمرد
نیچه در اعتراض به رویکردهای پیشین نسبت به انسان، درصدد برآمد تا ضمن بازتعریف جایگاه انسان در جهان، به بحرانهایی که مدرنیته پیش روی جامعه انسانی نهاده بود، پاسخی درخور دهد.
چکیده تلاش جهت تبیین جایگاه انسان در جهان، یکی از محورهای اصلی تفکر فلسفی مغرب زمین بوده که ماحصل آن، نظریات مختلفی چون ابرمرد نیچه است. نیچه در اعتراض به رویکردهای پیشین نسبت به انسان، درصدد برآمد تا ضمن بازتعریف جایگاه انسان در جهان، به بحرانهایی که مدرنیته پیش روی جامعه انسانی نهاده بود، پاسخی درخور دهد. نظریه ابرمرد در چنین بستری شکل گرفت. اما این نظریه نیز بسان دیگر نظریات و مکاتب بشری، تناقضات و ایرادات عمدهای با خود به همراه داشت که سیل انتقادات را به سمت خود روانه ساخت. این نظریه با مبانیای چون نسبیتباوری، بنیادگریزی و ترجیح تن بر روان در مقابل تفکر دینی قرار میگیرد؛ بنابراین انتقاداتی از سوی اندیشه دینی بر آن وارد است. از طرفی این نظریه با تناقضات درونی همچون ایجاد بنیادی متصلب، تأکید بر حقانیت نظریه ابرمرد و عدم ارائه الگوی بدیل مواجه است. این تحقیق ضمن واکاوی ابعاد نظریه ابرمرد نیچه در چارچوبی نو، به نقد و بررسی آن از جنبههای دینی و عقلی پرداخته است. کلیدواژگان مدرنیسم؛ نیچه؛ ابرمرد؛ نسبیت معرفتی مقدمه انسان همواره مرکز ثقل تفکر فلسفی در مغربزمین بوده است. چگونگی تعامل وی با جهان، دامنه و نحوه معرفت به اعیان، چگونگی تعامل با همنوع و مسائلی از این قبیل، چارچوب فکر فلسفی غرب را تشکیل میدهد. تمرکز بُعد ایدئالیستی فلسفه غرب بر مقوله انسان موجب فربهسازی وی و در نهایت مستحیل شدن جهان اعیان شد. استحاله ابژه، رهاوردی جز برکشیدگی و استعلای سوژه نداشت. چنین روندی بنیانهای متافیزیکیای را بنا نهاد که شاکله آن وصول ذهن بشری به درونگی عالم هستی و کنترل بر بیرونگی آن است. نحوه اتصال این درونگیها به امر بیرونه، محور اندیشه افرادی چون افلاطون (ایده و سایه)، ارسطو (صورت و ماده) و آگوستین (شهر خدایی و شهر زمینی) قرار گرفت. چنانکه هویداست، ایجاد ثنویت درون - بیرون و امکان اتصال به بیرون جهت شناخت و کنترل آن، متافیزیک متصلبی را بنیان نهاد که نهتنها پای از دنیای مادی بیرون نهاد، بلکه در بازگشت به عالم، پای بر آن نهاد. فلسفه روشنگری در اعتراض به چنین روندی شکل گرفت. فربهسازی رادیکال سوژه و برکشیدگی ذهن و اتکای آن به کرسی معلّای حقیقت مطلق، مدرنیته را بر آن داشت تا فلسفه را از آسمان به زمین کشاند و باد نخوت انسان پیشامدرن را که حاصل اتصال وی به امر درونه است، فرونشاند؛ شاید از این منظر، جهان اعیان را به میدان بازی فلسفه بازگرداند و آبادانی آن را پس از ویرانی زیر چکمههای عقل پیشامدرن، نشانه رود. اما اینبار نیز چنین نشد. عقل مدرن در دستگاه فلسفی اندیشمندانی چون دکارت و کانت چنان فربه شد که سوژه پیش از خود را نحیف جلوه میداد. شروع فلسفه دکارت از اندیشه و در نتیجه استعلای عقل بشری و ایجاد ثنویت نومن - فنومن توسط کانت و امکان معرفت به پدیدهها (فنومنها) از طریق عقل خودبنیاد، پایههای عقلانیتی خودبنیاد را بنا نهاد که نهتنها کمکی به تعادل سوژه و ابژه نکرد، بلکه بار دیگر سوژه را چنان استعلا بخشید که ابژهها در سایه آن نابود شدند. فلسفه نیچه در اعتراض به چنین روندی شکل گرفت. نیچه ضمن اعتراض به بنیادهای ایجادشده پیشین، فلسفهای نوین بنا نهاد تا از رهگذر آن تعادل را به عرصه هستی بازگرداند و تکامل را به آن هدیه دهد. وی در این مسیر ابتدا بنیادهای پیشین را فروریخت و سپس درصدد بازسازی آن برمبنای پیشفرضهای خود برآمد. ابرمرد وی از دل چنین رویهای برخاست. وی در این راستا ابتدا به «فرورفتن آدمی» و سپس به «فرارفتن» وی اشاره میکند. نیچه میکوشد سوژه مستعلی ساختهشده توسط عقلانیت مدرن و پیشامدرن را نابود کند و سپس مدل پیشنهادی خود را که همان ابرمرد است، عرضه نماید. وی تأکید میکند که «من به شما ابرانسان را میآموزم. انسان چیزی است که باید بر آن چیره شد» (نیچه، 1362، ص22-21). اما چنانکه در ادامه بدان خواهیم پرداخت، این نظریه خود تبدیل به بنیادی متصلب شد که پیش از این عالم اندیشه به خود ندیده بود. تحقیق پیش رو بر آن است تا بهصورت مشخص نظریه ابرمرد نیچه را مورد واکاوی قرار دهد و سپس از منظر آموزههای اسلامی و همچنین مبانی عقلی به نقد و بررسی آن بپردازد. بنابراین این تحقیق بهدنبال پاسخگویی به دو پرسش است: اول اینکه نظریه ابرمرد نیچه چیست و مبانی آن کدام است؟ دوم آنکه چه انتقادهایی بر آن وارد میباشد؟ مبانی فکری نظریه ابرمرد نظریه ابرمرد، عصاره تفکر فلسفی نیچه است. وی میکوشد با نقد فلسفههای پیش از خود، بستر لازم را از جهت ساختن انسان موردنظر خویش، یعنی همان «ابرمرد» فراهم کند. ابرمرد در نگاه نیچه در نتیجه فرورفتن به حیوانیت و سپس فرارفتن از انسانیت حاصل میشود.[1] اما شکلگیری ابرمرد حاصل نوع خاص نگاه انسان به خدا، جهان و خود است. انسان موردنظر نیچه قدرت را جای حقیقت مینشاند، با متافیزیک سر جدال دارد، تن را بر روان ترجیح میدهد، بنیادگریز است و اخلاق سروری را بر اخلاق بندگی ترجیح میدهد. چنانکه پیرسون تأکید دارد، ابرانسان در دو مرحله شکل میگیرد: یکی فرورفتن به حیوانیت و دیگری فرارفتن به ابرانسان (پیرسون، 1375، ص156-155)؛ جدال با متافیزیک و حقیقت، بنیادگریزی و ترجیح تن ریشه در فروروی، و تأکید بر قدرت و اخلاق سروری ریشه در فراروی دارد. در ادامه به محورهایی از اندیشه نیچه که منجر به ساختن ابرمرد میشود، میپردازیم. 1. بنیادگریزی بنیاد اندیشه نیچه را باید در فروریزی بنیادها دانست. اگر ابرمرد، عصاره فلسفه نیچه باشد، انکار، عصاره ابرمرد است؛ چنانکه هایدگر میگوید: «اَبر در کلمه اَبربشر، مشتمل بر انکار است و برون شدن و دور رفتن و فراتر رفتن بشری که تاکنون بوده؛ عنصر نفی در این انکار بدون قید و شرط است» (هایدگر، 1388، ص59)؛ انکارِ هرچه تاکنون بوده، حتی خود مستعلی. عمارت ابرمرد در نظر نیچه بر روی خرابههای بنیادهای پیشساخته بنا میشود. وی بر آن است که «آدم امروزی (مدرن) غریزه اطمینانبخش ندارد. نتیجه این است که نمیتواند کاری و چیزی پرداخته و پخته پدید آورد. [وی] هیچگاه نمیتواند بهتنهایی پسافتادگی آموزشها را جبران کند» (نیچه، 1377، ص90-89)؛ مگر با فروریختن بنیادهای پیشساخته، جهت پرداختن ابرمرد. انسان موردنظر نیچه بازنگری عمیقی در بنیادهای مورد باور خود میکند تا به طریقی دیگر خود را بشناسد. به همین جهت وی تأکید میکند که «ولع ما و اراده ما در بهدست آوردن شناسایی، نشانهای از فروریزی و نیستگرایی بزرگ است» (همان). ابرمرد نیچه، انسانی در حال شدن است. در واقع صیرورت جزء جدایی ناپذیر اوست. از این منظر با هرگونه بنیادی سر ستیز دارد؛ زیرا بنیادها بودن را در آغوش میگیرند، نه شدن را؛ به همین جهت وی تأکید میکند که «ذهنهای تیزتر سرانجام آموختند که بدون درآویختن به این تهنشست زمین، از پسِ مسائل برآیند» (همو، 1362، ص48). نیچه در واقع علتی را در این دنیا که ثابت و بیدگرگون باشد، نمیشناسد. برای او ذات عالم در حال شدن بیپایان است و جستجو برای یافتن هر اصل ثابتی در عالم ناشی از عادتی است که ساختمان زبان بر ذهن ما نشانده است (همان). نیچه اصل «بنیاد بهمثابه فضیلت» را خطرناک میداند. از نگاه وی، فضیلت ابداع ماست؛ بنابراین کاملاً شخصی و خصوصی است. او میگوید: «ژرفترین قوانین حفظ و بالندگی زندگانی میخواهد که هریک از ما فضیلت ویژه خود، یعنی فرمان مطلق اخلاقی خود را ابداع کنیم. اگر قومی وظیفه خود را با مفهوم وظیفه همچون مطلق اشتباه گیرد، نابود میشود. هیچچیز تباهکنندهتر از وظیفه غیرشخصی و نیز قربانی در پای خدای دروغین تجرید نیست» (همو، 1352، 36). ازاینرو نیچه بهصراحت اعلام میکند که «ما خود، ما جانهای آزاد، خود، ارزیابی مجدد تمام ارزشها هستیم»؛ این یعنی «اعلام جنگ بر ضد تمامی مفاهیم کهن حقیقت» (همان، 38). تأکید نیچه بر ایجاد فضیلت شخصی، وی را در مقابل یونیمآبان افلاطونی، متألهین مسیحی و روشنفکران مدرنی همچون کانت قرار میدهد که درصدد ترویج فضیلت غیرشخصی و عمومی برآمدند. از نگاه وی، تکیه بر هر بنیادی خارج از نفس آدمی، روح خلاقیت را ویران ساخته و شدن را تبدیل به بودن میکند. به همین جهت برایان مگی بر این باور است که انسان موردنظر نیچه، اخلاق، عقل، ارزش و حقایق را از بیرون دریافت نمیکند، بلکه همه را خودش برای برآوردن نیازهایش میآفریند (مگی، 1385، ص381). مک دانیل در شرح مخالفت نیچه با بنیان و اصول ثابت معتقد است نیچه از یک سو ثنویت و دوگانگی را رد میکند و از سوی دیگر به وحدتگرایی نیز باوری ندارد. نیچه هریک از پدیدهها و عناصر را بهتنهایی واقعی میداند (مک دانیل، 1383، ص20). به همین جهت بر مسائل جزئی زندگی تأکید میکند. نیچه در زندگینامه[2] خود زمانی که مسائل جزئی زندگی خویش را شرح میدهد، میگوید: «از من سؤال خواهد شد که چرا چنین مسائل پیش پا افتاده را مینویسیم»؛ آنگاه در پاسخ میگوید: «این مسائل پیش پا افتاده همچون غذا، سرگرمی، تفریح، آب و هوا و ... از هر مفهومی که تاکنون مهم تلقی شده، مهمتر هستند و دقیقاً در اینجاست که باید از نو شروع به یادگیری کرد. همه مفاهیمی که انسان تاکنون با جدیت مورد تفکر قرار داده همچون خدا، جان، فضیلت، گناه و ... تخیلات صرفاند» (نیچه، 1374، ص100). تلقی «نیستانگارانه» نیچه نسبت به بنیادها و توجه وی به جزئیات، باب جدیدی را به روی فلسفه غرب میگشاید. این طرز نگاه، مسیحیت، اخلاق سنتی و فلسفه مابعدالطبیعی را حرکتهای نیستانگارانه تلقی میکند که خواستار نیستیاند و نوید خیزش انگیزههای نو را میدهند؛ انگیزههایی که یک سر در حیات روزمره دارند و یک سر در خلق فضایل شخصی (فینک، 1385، ص236-235). نیستانگاری مورد باور نیچه ما را در «عصر بینابین» قرار میدهد. همه چیز در این عصر دومعنایی است؛ چراکه علاوه بر انحطاط، نیرو یافتنی نوین است. پایان عصری از اَلم که همان فروروی است و بامداد عصری نوین که همان فراروی است (همان، ص241-236). دلوز چیرگی نهیلیسیم بر زندگی انسان از دیدگاه نیچه را شامل پنج مرحله میداند: در مرحله اول، زندگی منهای قدرت و منهای هر چیزی میشود و انسان نسبت به زندگی احساس تنفر میکند. در مرحله دوم نیروهای درون انسان که در مقابل زندگی احساس تنفر میکنند، به خود میآیند. مرحله سوم آرمان زاهدانهای را بر زندگی تحمیل میکند و ارزشهای تقواگرایانه بار زندگی را به دوش انسان توجیه میکنند. مفهوم «انسان بارکش» در این مرحله معنا مییابد. در مرحله چهارم خدا میمیرد. در این مرحله ارزشهای استعلایی از میان رفته و ارزشهای انسانی جایگزین میشود. اما در این مرحله نیز انسان همچنان حیوان بارکش است، با این تفاوت که ارزشهای انسانی جایگزین ارزشهای ماورایی میشود. این انسانها با مرگ خدا خود را جایگزین خدا میکنند. در مرحله آخر، زمان واپسین انسان است؛ انسانی که میخواهد نابود شود. این انسان خواستار نفی بردگی است و حس خودتخریبی انسان را بیدار میکند. در این مرحله همه چیز برای دگرگونی ارزشها آماده میشود. البته دگرگونی ارزشها یعنی کنشگر شدن نیروها؛ یعنی از مقام بردگی به سروری برسند، و این مقوله ابرمرد است (دلوز، 1385، ص50-40). نیچه در راه مقابله با بنیادها، هیچگونه بنیادی را برنمیتابد. وی در این مسیر گاه با دولت درمیافتد (نیچه، 1377، ص78)، گاهی به خرد میتازد (همان، ص61) و گاهی اعتقاد به سیر تکاملی تاریخ را موجب انحطاط، و فراموشی تاریخی را لازمه انسان برساخته خود میداند (همو، 1385، ص25-21). اسمیت معتقد است که حتی عبارت «خدا مرده است» در نگاه نیچه فراتر از الحاد و بیخدایی است. این عبارت بیانگر عدم باور به هر چیزی برتر از ذات اینجهانی جهان موجود است؛ خواه این ذات فراتر، خدا باشد، خواه دولت یا خرد (گرگوری بروس، 1379، ص101-100). نیچه همچنین در رد تاریخینگری میگوید: تاریخ سراسر زمینه و شرایط یکسان دارد و بازیگر مهم و اثرگذاری در زندگی انسان نیست. انسان باید فراتر از تاریخ بیندیشد (نیچه، 1385، ص22-21). همچنین وی مهمترین ناسودمندی تاریخ بر فرد را تضعیف شخصیت او میداند؛ زیرا در این صورت انسان به عینیتی تهی از خلاقیت بدل میشود (شولته، 1378، ص91). به هر تقدیر، ابرمرد نیچه هیچگونه بنیادی را برنمیتابد و از این منظر میتوان وی را بنیادگریز نامید. 2. قدرت به جای حقیقت ابرمرد نیچه آنگونه که وی توصیف میکند، قدرت را بهجای حقیقت مینشاند. در حقیقت اراده ابرمرد معطوف به قدرت است. هایدگر بر این باور است که از نگاه نیچه اراده معطوف به قدرت، بشر را بهعنوان سوبژکتیویته تمامیتیافته عرضه میکند. اراده معطوف به قدرت وقتی در قالب سوبژکتیویته تمامیتیافته تجلی مییابد، همان ابرمرد را تولید میکند. بنابراین ابرمرد بر قدرت متمرکز شده و حقیقت را فراموش میکند (هایدگر، 1388، ص68-37). نیچه راه فلاسفه را تا زمان خود بهکلی خطا میداند. وی از اینکه فلاسفه از موضوع اراده بهسادگی گذشتهاند، انتقاد میکند (نیچه، 1362، ص49). او بهصراحت اعلام میکند که آنچه در تفکر او برجسته است نه مسئله شناخت، بلکه مسئله قدرت است. او بهجای کانت که میپرسد: «چه چیزی را میتوانم بهنحو استوار و وثیق بدانم؟» این سؤالها را مطرح میکند که «چه چیزی به حال من خوب است که بدانم؟ چه قسم دانش و معرفتی محتمل است که به پیشبرد اراده و هستی به من کمک کند و چه قسم شناختی به آنها لطمه خواهد زد؟ اینگونه اراده معطوف به دانستن باید جای خود را به اراده معطوف به قدرت بسپارد که مقوم وجود آدمی و بسترساز ظهور ابرمرد است» (استرن، 1373، ص103). از نظر نیچه رشد شناخت انسان را باید نتیجه خواست قدرتی دانست که نوع انسان کنترل و تسلط خود را بر جهان خارجی به یاری آن افزایش میدهد (پیرسون، 1375، ص44). بر این مبنا، مسئله اساسی نه دریافت امر واقع، بلکه تولید قدرت جهت سلطه بر طبیعت است. به هر میزان که اراده آدمی معطوف به حقیقت شود، از تمامیت خود دور شده و به هر میزان که اراده وی معطوف به قدرت گردد، به نمونه عالی نزدیکتر میشود. نیچه با جایگزینی قدرت بهجای حقیقت، مسئله فلسفه را واژگونه ساخت؛ پیش از این سوبژکتیویته کاشف حقیقت بود، اما همینک خالق آن شده است. نیچه در کتاب اراده معطوف به قدرت پیرامون این موضوع چنین میگوید: «حقیقت چیزی در بیرون نیست که بتوان آن را یافت یا کشف کرد، بلکه چیزی است که باید آفریده شود و بر یک فرارشد یا بر خواست چیرگی که در خودِ بیپایان است، نامی بگذارد. عرضه حقیقت بهمثابه فرارشدی بیپایان، نوعی تعیینبخش فعال و نه نوعی آگاه شدن از چیزی که در خود استوار و متعین است، میباشد. حقیقت واژهای است برای خواست قدرت» (نیچه، 1377، ص522). نیچه فلسفه را «هنر تغییر شکل» مینامد. او میگوید هدف زندگی تغییر شکل بیماری به تندرستی است (پیرسون، 1375، ص44). از نظر او فقط انسان تعیینکننده ارزشهاست (استرن، 1373، ص111). بنابراین فلسفه با خلق ارزشهای جدید باید جهان را تغییر دهد و آنکس که توانایی چنین تغییری را داشته باشد، گام در مسیر کمال نهاده و اینگونه ابرمرد شکل میگیرد. تغییر ارزشها و بنیانهای رفتاری انسان، آرزوی نیچه است؛ اما وی چه چیزی را جایگزین آنها میکند؟ او در کتاب دجال تأکید میکند که غریزه جایگزین ارزشهاست. وی میگوید: «من زمانی یک حیوان، یک نوع یا یک فرد را منحط مینامم که غریزههای خود را از دست میدهد و آنگاه چیزهایی را برمیگزیند و برتری میدهد که برایش زیانآور است. من خود زندگانی را غریزهای برای بالیدن، برای مداومت و انباشتگی نیروها، برای قدرت میدانم. آنجاکه اراده به قدرت وجود ندارد، انحطاط است. سخن من این است که تمام ارزشهای عالی بشری این اراده را فاقدند» (نیچه، 1352، ص30). به عقیده نیچه، آنچه اخلاق و قانون را میسازد، غریزهای ژرف است که آفریننده و خلاق میباشد و ارتباط مستقیمی با قدرت دارد (همو، 1377، ص89). این اخلاق مخلوق غریزه، ابرمرد را تولید میکند (همو، 1362، ص31). نیچه در انسانی بسیار انسانی تأکید میکند که جهت فراهم کردن شرایط برای ظهور ابرمرد، فدا کردن همه چیز برای قدرتمند شدن انسان ضروری است (همو، 1384، ص313). به همین جهت، کاپلستون بر این باور است که «ابرمرد نیچه مردی است که تا درجه نهایی از لحاظ قدرت جسمانی و ذهنی رشد یافته است» (کاپلستون، 1388، ص138-137). بنابراین قدرت، کلیدواژه نظریه ابرمرد نیچه است که با گسترش خود، حقیقت را واپسزده میکند. 3. جدال با متافیزیک تفکر فلسفی پیش از نیچه را تفکری متافیزیکی نامیدهاند؛ تفکری که بر ثنویت درون - بیرون متکی است؛ به این معنا که عالم واجد یک درونگی است که مفهوم بنیادی هستی است و بیرونگیهایی هم دارد که البته ماهیتی عرضی دارند. بر این مبنا، حقیقت درونه نسبت به امر بیرونه بنیادیتر و اساسیتر است؛ زیرا ضرورت دارد هستی آنچه را که مشهود است، در پرتو صور درون عالم تفسیر کند. بهعبارتی، فهم متافیزیکی از عالم با یک ثنویت بنیادی تأسیس میشود؛ ثنویتی که در آن صور نامشهود موضوع تفسیر قرار میگیرند (کاشی، 1386، ص113). اما کار به اینجا ختم نمیشود. حقیقت متافیزیکی مستلزم ثنویت دیگری نیز هست که البته برگرفته از ثنویت پیشین است؛ ثنویت درون - بیرون جهان به درون - بیرون انسان پیوند میخورد. مفاهیمی چون عقل و روح در مقابل جسم و بدن ناظر بر همین ثنویت در شخصیت انسان است. اما درونگی انسان بنیادیتر از بیرونگی اوست؛ در نتیجه: «روایت متافیزیکی مستلزم پیوند میان آن دو درونگی است که در مجموع حقیقت عالم را مکشوف و نامستور میسازد. وصول به درونگی عالم مشروط به فرارفتن از خواستها و تمنیات وابسته به بدن و قدرتبخشی به درونگی خود است که در عظمت روحی و قدرت عقلانی فرد ظاهر میشود» (همان). نیچه بر ثنویت فوق شورید. وی تفکر فلسفی پیش از خود را تفکری متافیزیکی خواند که انسان را از زندگی روزمره بازمیدارد. به همین جهت از همگان دعوت میکند تا به دیدگاههای جهانی درباره دنیا و احکام فلسفی جهانی اعتماد نکنند. او میخواهد روح آزاد در نزدیکترین چیزها ساکن شود و در سطح زندگی کند (واتیمو، 1389، ص92). بنابراین نیچه ثنویت درون - بیرون را نپذیرفته و امر بیرونه را حقیقت امور میداند. او از این منظر، فاصله عمیقی با متافیزیک میگیرد. نیچه با تأکید بر نزدیکترین چیزها در سطح، در واقع خود را از متافیزیک رهانید و به زمین چسباند. «ابرمرد» نیچه کسی است که چنین تجربهای را حس کرده باشد. وی ابرانسان را معنای زمین میداند؛ معنایی که هیچ ارتباطی با مقولات ماورایی و فرازمینی ندارد. او افرادی را که از امیدهای فرازمینی سخن میگویند «خوارشمارندگان زندگی» میداند که «زهر نوشیده و رو به زوالند و زمین از ایشان به ستوه است» (نیچه، 1362، ص22-21). به باور نیچه، بیش از دو هزار سال است که انسان غربی افسون آن چیزی شده است که او آن را «فرهنگ مسیحی- اخلاقی» مینامد؛ فرهنگی که بر بدنام کردن وجود زمینی و جسمانی انسان متکی است (پیرسون، 1375، ص44). وی بر این نکته تأکید میکند که زرتشت میخواهد ابرانسان را در همین زمین و برای ایجاد زندگی پرنشاط در آن تربیت کند (همان، ص154). چنین انسانی آمال خود را در زمین جستجو میکند و خدا را از باور خویش محو میکند. به همین جهت، نیچه سرسختانه با دین مسیح و اندیشههای الهی و ماورایی میستیزد و آموزههایی خارج از محدوده زمین را مانع رشد و پیشرفت انسان میداند و آنها را توهم و خیالبافی میپندارد (نیچه، 1352، ص99). نیچه دو اعتراض عمده به دین مسیح دارد: اول اینکه مسیحیت حیات آدمی را در این دنیا خوار و حقیر میشمارد؛ دوم اینکه انسان را فرمانبردار و زیردست خدا میداند (استرن، 1373، 150-141). بهاعتقاد وی، این مسئله مانع از شکلگیری ابرمرد میشود. از نگاه او هرآنچه مانع شکلگیری ابرمرد میشود، باید نابود گردد؛ چه خدا باشد (نیچه، 1352، ص99)، چه کشیشان باشند که در جامه ابرمرد خود را جا زدهاند (همان، 33) و چه حتی تاریخ باشد که فراسوی ظواهر امور، بنیادی پیشساخته برای خود ترسیم میکند که حقیقت تنها با ارجاع به آن قابل درک است (ر.ک به: فوکو، 1388). ابرمرد فارغ از هر امر درونه، حقیقت بیرونهای است که هر لحظه و در تماس با سطح خلق میشود. ابرمرد «نماد گویای آن است که هیچ چیز از قبل نوشته و مکتوب نشده است و هیچ چیز خاتمه نیافته است» (دبنوا، 1384، ص167). 4. تن در مقابل روان در نظر نیچه خوارشماری زمین با خوار شمردن تن ارتباطی تنگاتنگ دارد. وی تأکید میکند که زرتشت علاوه بر اینکه در مقابل خوارشمارندگان زمین میایستد، خوارشمارندگان تن را نیز برنمیتابد. از نگاه وی روزگاری که جان بهخواری به تن می نگریست، گذشته است: «در آن روزگار این خوار داشتن والاترین کار بود. روان، تن را رنجور و تکیده و گرسنگیکشیده میخواست و اینسان در اندیشه گریز از تن و زمین بوده»؛ اما از نظر زرتشت این روان است که چیزی جز پلشتی، مسکینی و آلودگی نکبتبار نیست. انسان رودی آلوده است؛ باید دریا بود تا رودی آلوده را پذیرفت و ناپاک نشد. این دریا همان ابرمرد است (نیچه، 1362، ص22-21). نیچه معتقد است مسیحیت انسان را در روح خلاصه میکند و اراده را از وی سلب مینماید و به انسان اجازه نمیدهد حواس خود را در زمین متمرکز کند (همو، 1352، ص41). نیچه از زبان زرتشت، آنان را که رستگاری را در دنیایی دیگر میجویند، محکوم به شکست میداند؛ درحالیکه بهنظر او خستگی، رنج و ناتوانی انسان و ناامیدی او از زمین سبب شده تا آخرت و همه خدایان را بیافریند. به همین جهت، زرتشت از انسانها دعوت میکند که تنها به تن و انسان فکر کنند: «به من؛ این من ارزشگذار و خواستار، که سنجه و منشأ همه چیز است». پس همه چیز در تن خلاصه میشود و تن از معنای زمین سخن میگوید (همو، 1362، ص47-42). نیچه در مسیر فربهسازی تن نهتنها آموزههای مسیحی، بلکه خرد را نیز به چالش میکشد. او در تقابلی آشکار با مدرنیته، دوگانه خرد بزرگ - کوچک را جایگزین دوگانه تن - روان میکند. اگر در مدرنیته و در اندیشه فیلسوفانی چون کانت (کانت، 1362، ص400-399) و دکارت (Descartes, 1985, p.124.) روان در جامه خرد چنان فربه میشود که تن را به محاق میبرد، در ثنویت مورد باور نیچه، تن در جامه خرد بزرگ، روان را چون کودکی خرد به دامان میکشد و فرمانروایی میکند. نیچه فعالیت جهانساز «من استعلایی» را بهعنوان ارمغان مدرنیته، به فعالیت جهانساز زمین، تن یا به تعبیر زرتشت «خود» تغییر میدهد. در زیر اندیشهها و احساسات یا به تعبیر کانت فاهمه، فرمانروایی قدرتمند و دانای ناشناس نهفته است که «خود» نام دارد و نهتنها در تن زندگی میکند، بلکه چیزی جز تن نیست (روزن، 1388، ص165). اینگونه «مدرنیته اکنون بیشازپیش بهعنوان تعالی تجریدی همه قدرتها شناخته میشود» (بودریار، 1378، ص23). در نگاه نیچه، خرد استعلایی جای خود را به تن مستعلی میدهد تا داعیه «تعالی تجریدی» رخت از دامان فلسفه بربندد. ابرمرد نیچه تن خود را خوار نمیشمارد و زمین را محمل تجلی خود میداند. ابرمرد، این تن بزرگ، فضیلت را در زمین و برای زمین خلق میکند و جان خود را در خدمت تن میخواهد. پی نوشت: [1]. در اندیشه نیچه، فروروی بهمعنای پرهیز از استعلای بشر با تکیه بر مفاهیمی چون عقل و متافیزیک و فروکاستن وی در حد تمنیات حیوانی است؛ فراروی نیز اشاره به روندی صعودی دارد که ابرمرد انتهای آن است. [2]. آنک انسان مراجع - قرآن کریم. - ابنسینا، حسین بن عبدالله، رسائل ابنسینا، ترجمه ضیاءالدین دری، بیجا: انتشارات مرکزی، 1360. - استرن، جی.پی، نیچه، ترجمه عزتالله فولادوند، تهران: بنیانگذاران فرهنگ امروز، 1373. - اشتاینر، رودلف، نیچه، جنگجوی آزادی، ترجمه رؤیا منجم، تهران: نشر علم، 1390. - بودریار، سرگشتگی نشانهها، مجموعه مقالات، ترجمه مانی حقیقی و دیگران، چ2، تهران: مرکز، 1378. - پیرسون،کیت انسل، هیچانگار تمامعیار (مقدمهای بر اندیشه سیاسی نیچه)، ترجمه محسن حکیمی، تهران: خجسته، 1375. - جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، چ2، قم: اسراء، 1378. - ـــــــــــــــــــ ، شناختشناسی در قرآن، قم: مرکز مدیریت حوزه علمیه، بیتا. - خامنهای، سید محمد، انسان در گذرگاه هستی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1386. - دبنوا، آلن، «ابرانسان نیچه»، ترجمه حامد فولادوند، مجموعه مقالات در شناخت نیچه، تهران: کتاب نادر، 1384. - دلوز، ژیل، جستاری در اندیشههای نیچه، ترجمه حامد مهرپور، تهران: جامی، 1385. - روزن، استنلی، نقاب روشنگری (زرتشت نیچه)، ترجمه داریوش نوری، تهران: مرکز، 1388. - شولته،کونتر، این است نیچه؛ تفسیری بر آثار نیچه، ترجمه سعید فیروزآبادی، تهران: نشر ثالث، 1378. - صدر، محمدباقر، تئوری شناخت در فلسفه، ترجمه سید حسین حسینی، بیجا: بدر، بیتا. - صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، معرفت النفس(جلد 8و9 اسفار)، ترجمه و تنقیح اصغر طاهرزاده، اصفهان: نشر جنگل، 1370. - فروم، اریک، گریز از آزادی، ترجمه عزتالله فولادوند، تهران: مروارید، 1388. - فوکو، میشل، از مدرنیسم تا پستمدرنیسم، ترجمه عبدالکریم رشیدیان و دیگران، چ7، تهران: نشر نی، 1388. - فینک، اویگن، زندآگاهی نیچه، ترجمه منوچهر اسدی، آبادان: پرسش، 1385. - کاپلستون، فردریک، فریدریک نیچه، فیلسوف فرهنگ، ترجمه علیرضا طباطبایی و علیاصغر حلبی، تهران: زوار، 1388. - کاشی، محمدجواد، «ظهور فلسفه سیاسی پسامتافیزیکی در قرن بیستم»، فصلنامه رهیافتهای سیاسی و بینالمللی، شماره10، تابستان1386. - کانت، امانوئل، سنجش خرد ناب، ترجمه میرشمسالدین ادیب سلطانی، تهران: امیرکبیر، 1362. - گرگوری بروس، اسمیت، نیچه، هایدگر و گذار به پستمدرنیسم، ترجمه علیرضا سیداحمدیان، آبادان: پرسش، 1379. - مطهری، مرتضی، شناخت در قرآن، تهران: سپاه پاسداران، بیتا. - مغنیه، محمدجواد، کلیات علوم عقلی، ترجمه محمدرضا عطایی، مشهد: مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1370. - مک دانیل، استنلی، شرح افکار و آثار برگزیده نیچه، ترجمه محمد بقایی(ماکان)، تهران: اقبال، 1383. - مگی، برایان، فلاسفه بزرگ، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران: خوارزمی، 1385. - نیچه، فریدریک، اراده معطوف به قدرت، ترجمه محمدباقر هوشیار، چ6، تهران: فروزانروز، 1377. - ــــــــــــــ ، انسانی بسیار انسانی، ترجمه سعید فیروزآبادی، تهران: جامی، 1384. - ــــــــــــــ ، آنک انسان، ترجمه رؤیا منجم، تهران: فکر روز، 1374. - ــــــــــــــ ، تبارشناسی اخلاق، ترجمه داریوش آشوری، تهران: آگاه، 1388. - ــــــــــــــ ، چنین گفت زرتشت، ترجمه داریوش آشوری، تهران: آگاه، 1362. - ــــــــــــــ ، دجال، ترجمه عبدالعلی دستغیب، تهران: آگاه، 1352. - ــــــــــــــ ، سودمندی و ناسودمندی تاریخ برای زندگی، ترجمه عباس کاشف و ابوتراب سهرابی، تهران: فروزان روز، 1385. - واتیمو، جانی، فریدریش نیچه، درآمدی بر زندگی و تفکر، ترجمه ناهید احمدیان، آبادان: پرسش، 1389. - یونگ، کارل گوستاو، سمینار یونگ درباره زرتشت نیچه، ویرایش و تلخیص جیمز.ل.جرت، ترجمه سپیده حبیب، تهران: کاروان، 1386. - هایدگر، مارتین، متافیزیک نیچه، ترجمه منوچهر اسدی، آبادان: پرسش، 1388. - Descartes, rene, The Philosophical Writhings, translat by jhoncottingnam and stoothoff, vol 1, New York: Cambridge university press, 1985. نویسندگان: احمد عزیزخانی: دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی حمزه عالمی چراغعلی: کارشناس ارشد اندیشه های سیاسی اسلام دانشگاه علامه طباطبایی دو فصلنامه انسان پژوهی دینی شماره 30 ادامه دارد...
95/04/26 :: 07:22
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 114]
صفحات پیشنهادی
قاسم کاکایی، هاجر آویش نقد و بررسی پلورالیسم دینی نجاتبخش در دیدگاه عرفانیِ ابنعربی و مولوی
قاسم کاکایی هاجر آویشنقد و بررسی پلورالیسم دینی نجاتبخش در دیدگاه عرفانیِ ابنعربی و مولوی نظریهی پلورالیسم دینی رویکرد جدیدی در عرصهی دینپژوهی است و با این عنوان در زمان ابنعربی و مولوی مطرح نبوده است چکیده نظریهی پلورالیسم دینی رویکرد جدیدی در عرصهی دین&zwnjنقدی بر ادبیات دینی کودکان و نوجوانان - ایسنا
یک نویسنده ادبیات دینی از نحوه انعکاس فرهنگ مهدویت در ادبیات کودک و نوجوان و آثار دینی که برای بچهها نوشته میشود انتقاد کرد زهرا عبدی کارشناس ادبی انتشارات دارالحدیث به ایسنا گفت کتابهای مهدوی ما در حوزه کودکان و نوجوانان بسیار کم است و صرفا در مورد این مفهوم به موضوع امیدتبیین نظریه علم دینی آیت الله جوادی آملی
فایل صوتی تبیین نظریه علم دینی آیت الله جوادی آملی شناسهٔ خبر 3819094 - سهشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۵ - ۱۷ ۰۱ دین و اندیشه > همایش ها و میزگردها jwplayer display inline-block; دریافت 22 MB فایل صوتی سخنرانی حجت الاسلام پارسانیا در نشست تخصصی آسیب شناسی نظریه های علم دینی و اسلامکی روش پس از نشست با عابدینی: شرایط همیشه رضایتبخش است!
کی روش پس از نشست با عابدینی شرایط همیشه رضایتبخش است شناسهٔ خبر 3809440 - شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵ - ۱۷ ۳۸ ورزش > فوتبال ایران jwplayer display inline-block; سرمربی تیم ملی فوتبال ایران پس از نشستی که با امیر عابدینی داشت اظهار نظر در مورد این جلسه را به رئیس فدراسیون واگذاربررسی کارکرد معنابخشی دین در اندیشه علامه طباطبایی - بخش اول معنابخشی مناسک و شعائر دینی به زندگی مؤمنان
بررسی کارکرد معنابخشی دین در اندیشه علامه طباطبایی - بخش اولمعنابخشی مناسک و شعائر دینی به زندگی مؤمنان یکی از ویژگیهای انسان نیاز به معناست که تنها دین میتواند آن را برآورد بر این اساس مهمترین کارکرد دین معنابخشی است چکیده نیاز روحی انسانها به معنادار نگاه کردن باستاندار مازندران: بخش دولتی توان و قدرت فعالیت اقتصادی را ندارد/ منتقد وضع اقتصادی موجود هستم/ اقدام سریع بان
استاندار مازندران بخش دولتی توان و قدرت فعالیت اقتصادی را ندارد منتقد وضع اقتصادی موجود هستم اقدام سریع بانکها برای رفع مشکل نقدینگی واحدهای تولیدی مازندران استاندار مازندران با بیان اینکه اعتقاد داریم که فعالیت اقتصادی باید به سمت بخش خصوصی برود گفت بخش دولتی توان و قدرت اجاصل هدفداری در پاسخگویی به شبهات دینی با تأکید برآموزههای قرآنی
اصل هدفداری در پاسخگویی به شبهات دینی با تأکید برآموزههای قرآنی شاید بتوان به جرأت اذعان کرد دفاع از آموزههای دینی و پاسخ به شبهات آنگونه که در دانش کلام وظیفهاش به عهده متکلمان نهاده شده است امروزه متولیان بیشتری را در بر دارد درآمد نخست از مهمترین شئون مرجعیت دینی که دیننقد و بررسی برخی از حقوق سیاسی و اجتماعی زن در اسلام - بخش اول حقوق اجتماعی زن در ازدواج
نقد و بررسی برخی از حقوق سیاسی و اجتماعی زن در اسلام - بخش اولحقوق اجتماعی زن در ازدواج در آیات قرآنی نیز هرگاه از کمالات و ارزشهای والای انسانی سخن به میان میآید زنان را نیز همدوش مردان مطرح میکند چکیده یکی از اصول مسلّم در آیین اسلام حرکت و کرامت انسان است جان مابخش نمایشنامه خوانی جشنواره تئاتر فجر نقد و بررسی میشود
بخش نمایشنامه خوانی جشنواره تئاتر فجر نقد و بررسی میشود شناسهٔ خبر 3823231 - یکشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۵ - ۱۴ ۰۹ هنر > تئاتر jwplayer display inline-block; با حضور امین عظیمی و رفیق نصرتی نمایشهای برگزیده مسابقه نمایشنامه نویسی سی و پنجمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر بررسی میهمایش هنر سنتی از منظر حکمت ایرانی و مبانی اسلامی برگزار میشود
با تجلیل از محمود فرشچیان همایش هنر سنتی از منظر حکمت ایرانی و مبانی اسلامی برگزار میشود شناسهٔ خبر 3825526 - چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۵ - ۰۸ ۱۰ فرهنگ > صنایع فرهنگی jwplayer display inline-block; اسفندماه ۱۳۹۵ همایش هنرهای سنتی از منظر حکمت ایرانی و مبانی اسلامی به همت م-
گوناگون
پربازدیدترینها