واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: روی کار آمدن ترامپ پدیده غیرمنتظرهای است که سوالات زیادی را در اذهان به وجود آورده است.
به گزارش جهان صنعت، برخی بر وعدههای عوامگرایانه وی تمرکز کردهاند و برخی دیگر اشتباهات هیلاری کلینتون را عامل موفقیت وی برمیشمرند. اخیرا نیز خود هیلاری کلینتون افبیآی را به دلیل طول دادن بیش از حد تحقیق پیرامون ایمیلها عامل شکست خود عنوان کرده است. واقعیت این است که این عوامل به سهم خود نقشی در پیروزی ترامپ داشتهاند اما تنها عوامل موثر نبودهاند.
یکسری عوامل هم در کار بودهاند که کمتر مورد توجه قرار میگیرند و در این مقاله به اختصار به آن پرداخته میشود. یکی از عوامل، ضعف ساختاری نظام سیاسی و اقتصادی آمریکاست. مقصود از این حرف به طور مشخص آن است که جامعه آمریکا طی پنج دهه گذشته پیوسته با رشد نابرابری مواجه بوده است. این رشد نابرابر دغدغهای در این کشور شده ولی نظام سیاسی آمریکا نتوانسته پاسخ درخوری برای حل آن بدهد. این انتخابات زمینهای شد تا کارگران سفیدپوست که بخشی از بازندگان این رشد نابرابری بودند ترامپ را کسی ببینند که میتواند وضع را تغییر دهد.
عامل ساختاری دیگر حضور و نفوذ بیش از حد لابیها در اتخاذ سیاستهای عمومی است. سیاست آمریکا به دلیل شدت حضور و هیمنه لابیها در کل جهان معروف است و این لابیها موجب شدهاند سیاستهای حکومت آنجا بیش از آنکه معطوف به افزایش رفاه مردم باشد معطوف به منافع گروههای ایجادکننده لابیها باشد. نمونه روشن آن لابی حامی اسراییل است که عملا موجب شده آمریکا از اسراییل حمایت غیرمنطقی و غیرمشروط کند و در نتیجه وجههاش را در خاورمیانه از دست بدهد. ترامپ با حمله به کلینتون به عنوان کسی که دستنشانده این لابیهاست و هزینه انتخابات خود را مدیون آنهاست، این پیام را به جامعه آمریکا منتقل کرد که اگر میخواهید سیاستهای آتی کشور به نفع عموم مردم باشد باید به او رای دهند. عامل سومی که طی چند دهه اخیر در اقتصاد آمریکا رخ داده، این است که به واسطه تجارت بینالملل و جهانی شدن بخشی از شغلهای ساده از این کشور به چین و هند و دیگر کشورهای در حال توسعه منتقل شده است.
روشن است که تهدید ناشی از این قضیه متوجه اقشار کممهارت یا فاقد مهارت است زیرا آنها خود را در معرض رقابت با کارگران ارزان چینی و هندی میبینند. البته این رویه سمت دیگری نیز دارد و آن، این است که اقتصاد آمریکا بیش از پیش روی صنایع با تکنولوژی بالا متمرکز میشود و تخصص مییابد ولی این نکته معمولا دیده نمیشود و کسی نمیتواند روی آن مانور تبلیغاتی دهد.
سه عامل پیشگفته واجد ماهیت ساختاری بودند که در میانمدت و بلندمدت ایجاد شدند. عامل کوتاهمدت دیگری که موفقیت ترامپ را تسهیل کرد، تداوم رکود اقتصادی در آمریکاست. اقتصاد آمریکا از سالهای 2007 و 2008 وارد بحران مالی شد و تاکنون نتوانسته گریبان خود را از این بحران نجات دهد. تداوم رکود و به تبع آن از دست رفتن بخشی از مشاغل، زمینهساز نارضایتی در آمریکا بوده است. مطالعات روانشناسی اجتماعی در حوزه تبعیض، نژادپرستی و قضاوت نشان میدهد که هر وقت رکود اقتصادی رخ میدهد مردم آمادگی بیشتری برای توسل به کلیشههای قالبی پیدا میکنند.
این تصور یا توهم که مهاجران موجب بدبختی آمریکا شدهاند یا مسلمانان از اساس با فرهنگ آمریکا مشکل دارند و اینکه پناهندگان بیش از آنکه نعمت باشند نقمت هستند، همگی حرفهای سست و کلیشهای است که تنها در شرایط رکودی خریدار مییابد. اگر ترامپ میخواست همین حرفها را در اواخر دهه 90 قرن بیستم ارائه کند، اصلا خریداری نمییافت چون اقتصاد آمریکا در آن زمان در حال شکوفایی بود و مردم از وجود مهاجران و جهانی شدن اقتصاد منتفع میشدند.
بنابراین باید به این واقعیت توجه داشت که این حرفها دقیقا برای این مقطع از زمان کاربرد داشت و ترامپ با فرصتطلبی خوبی که دارد به درستی فهمید که زمان مناسب برای طرح شعارهایش رسیده و میتواند بهترین استفاده را از این موقعیت کند تا به قدرت برسد. اگر بخواهیم تمثیل از سیاست خودمان به کار گیریم باید گفت شعار توزیع پول نفت که در انتخابات 1384 مطرح شد به این دلیل با استقبال روبهرو شد که قیمت نفت رو به افزایش بود و این شعار میتوانست برد پیدا کند. در حال حاضر که قیمت نفت پایین است طرح چنین شعاری توسط هیچ سیاستمداری نمیتواند جاذبه داشته باشد. به همین سیاق نقش ترامپ را باید در چنین بستر اقتصادی و در چنین موقعیت زمانی تحلیل کرد و نمیتوان این عوامل را در تحلیل پیروزی او نادیده گرفت.
۲۴ آبان ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]