تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 18 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):على پيشواى مؤمنان و ثروت پيشواى منافقان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827353813




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مادرم هزینه اعتیاد را داد تا دزد نشوم


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: 25 بهار از زندگی‌‌اش می‌گذرد. در حالی که دست و پایش بسته شده آرام‌آرام از سالن دادسرا به اتاق بازپرسی منتقل می‌شود. آن طرف‌تر مادرش ایستاده و فقط گریه می‌کند. با دیدن پسرش ضجه می‌زند. زیر لب می‌گوید همه کاری کردم. از جانم برایت مایه گذاشتم تا اعتیادت را ترک کنی. اما تو آبرویم را بردی. چگونه سرم را میان مردم بالا نگه دارم. پسرش با شنیدن این حرف‌های مادر فقط سکوت می‌کند و حاضر به حرف زدن با وی نیست.



منشی شعبه نام او را صدا می‌کند و زندانی جوان وارد اتاق بازپرسی می‌شود. مادر همچنان رد نگاهش با گام‌های بسته تنها پسرش گره خورده است. چادرش را مدام جلوی چهره‌‌اش می‌گیرد تا نکند آشنایی او را ببیند و آبرویش بیشتر برود. نگاهش را از مردم می‌دزدید. پس از پایان جلسه بازپرسی، از پسرش خداحافظی می‌کند و با التماس از او می‌خواهد دست از اعتیادش بردارد تا در آخرین روزهای زندگیش روی آرامش را ببیند. در همین موقع فرصتی دست داد تا با امیر گفت‌وگو کنیم که در ادامه می‌خوانید. به چه اتهامی بازداشت شده‌ای؟ حمل و نگهداری مواد مخدر. پیش از این زندان رفته‌ای؟ نه. اولین بار است که دستگیر شده‌ام. اعتیاد داری؟ شیشه مصرف می‌کنم. چند سال اعتیاد داری؟ هفت سال است معتادم . چطور شد گرفتار اعتیاد شدی؟ من چهار خواهر بزرگ‌تر از خود دارم. همه تحصیلکرده و سه نفرشان به خانه بخت رفته‌اند و آخری هم دانشجو است. اما من تا اول دبیرستان درس خواندم بعد نیمه‌کاره مدرسه را رها کردم. کم‌کم بیماری روحی سراغم آمد. بعد چه شد؟ بعد از آن‌که مدرسه را رها کردم. علاف می‌چرخیدم. خانواده‌ام پول توجیبی‌ام را تامین می‌کردند. بعد از آن با اصرار خانواده‌ام در مغازه پدرم و بعد هم به طور مقطعی در مغازه عمویم کار کردم. مادرم مدام به من می‌گفت مراقب خودت باش. گرفتار دوست و رفیق ناباب نشوی. اما پدرم چون تنها پسر خانواده بودم زیاد به من ایراد و جلویم را نمی‌گرفت. همه چیز دست به دست هم داد تا من گرفتار اعتیاد شوم. ابتدا از مصرف تریاک شروع کردم. بعد هروئین و اکنون هم چند سالی است به مصرف شیشه رو آوردم. در این مدت به فکر ترک اعتیاد افتادی؟ زیاد نه. نمی‌دانم هر بار که خانواده‌ام مرا برای ترک اعتیاد به کمپ می‌بردند، دوباره تنبلی و مصرف موادمخدر سراغم می‌آمد و دوستانم نزدم می‌آمدند و می‌گفتند الان دوباره مصرف کن بعد می‌توانی ترک کنی. این حرف‌های پوچ و توخالی باعث شده بود مدتی کوتاه در کمپ بمانم و بعد از رهایی دوباره اعتیادم را شروع کنم. خانواده‌ام به امید این‌که من ترک کنم مرا به کمپ ترک اعتیاد می‌بردند، اما دوباره امیدشان از بین می‌رفت و زمانی که بیرون می‌آمدم دوباره مصرف شیشه را شروع می‌کردم. مادرم از ترس این‌که برای تامین موادمخدر دزدی نکنم، مجبور می‌شد هزینه خرید موادمخدر را به من بدهد. چطور دستگیر شدی؟ روز حادثه چند روز بود که از کمپ مرخص شده بودم. تصمیم گرفتم وسایلم را جمع کنم و نزد اقوام به شهرستان بروم. حوالی یک زمین خالی نزدیک پایانه مسافربری که پاتوق معتادان بود می‌گشتم که بسته‌ای را دیدم. داخل آن مقداری شیشه و هروئین بود. آن را برداشتم و در میان وسایلم پنهان کردم. همان موقع سربازی که متوجه من شده بود، سررسید و وسایلم را جست‌وجو و این موادرا کشف کرد. می‌خواهی اعتیادت را ترک کنی؟ می‌خواهم، اما اعتیاد از هفت سال قبل همراهم است. سعی می‌کنم اعتیادرا کنار بگذارم، اما نمی‌توانم. هر چه بیشتر برای رهایی از آن تلاش می‌کنم بیشتر در منجلاب اعتیاد فرو می‌روم. امیدوارم به خاطر اشک‌های مادرم هم که شده این بار اعتیاد را ترک کنم. ضمیمه تپش / جام جم




جمعه 21 آبان 1395 ساعت 00:03





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 55]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


حوادث

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن