تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):لباس پاكيزه غم و اندوه را برطرف مى كند و باعث پاكيزگى نماز است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817027041




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

طنز؛ بیمارستان خصوصی به زبان ساده


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:
 
دفعه پیش که ما مشکل سر داشتيم، رفتیم بیمارستان دولتی، مشکل جاهای دیگر نیز پیدا کردیم؛ یعنی جمعیت طوری زیاد بود که پای ما مرتب زیر پای مردم و پای مردم مرتب زیر ما می‌رفت. خلاصه ما سرمان درد می‌کرد، پایمان هم شکست. از طرفی چون ٦٠درصد همراهان بیمار به صرفه‌جویی در مصرف آب اعتقاد داشتند و حمام نکرده بودند و زیر بغل این عزیزان مماس بینی ما بود، ما بیماری گوارشی هم گرفتیم.
 

خلاصه آن‌دفعه قسم خوردیم پا به بیمارستان دولتی نگذاریم. دیروز هم که نورچشمی، تنش به ناز طبیبان نیازمند شد، سریع آوردیمش بیمارستان خصوصی. فرق اصلی بیمارستان خصوصی با دولتی این است که دولتی‌ها اسم یک‌سری از برادران است، بیمارستان خصوصی‌ها اما اسم گل‌و‌گیاه و نهایتا اسامی ماه‌های سال.

خلاصه ما وارد بیمارستان شدیم و برخلاف بیمارستان دولتی که انگار نذری می‌دادند و شلوغ بود، اینجا خلوت‌خلوت مثل رستوران‌های ژاپنی بود. از جلو در، دو نفر ما را اسکورت کردند که هی سرعتشان کم می‌شد و ما هم مجبور بودیم توقف کنیم. جلو پذیرش، یک‌طوری از ما استقبال کردند که من اول فکر کردم طرف قصد دیگری دارد و سریع گفتم سوفیا... سوفیا... بعد یک خانوم پرستار آمد و نیم ساعت از ما سؤال کرد؛ مثلا می‌پرسید به چیزی حساسیت ندارید؟ فیلم چی دوست دارید؟ چایی با عسل می‌خورید یا شکر قهوه‌ای؟ خلاصه سؤال‌هایی کرد که ما احساس کردیم حتما قصد ازدواج دارد که دیتیل می‌پرسد. بعد وقتی پرسیدیم اینها چه ربطی به عمل دارد؟ گفت شما عزیز مایی، همه‌چیز شما به عمل ربط دارد، حتی رژیم غذایی شما.

درواقع وقتی پرستار بیمارستان خصوصی از ما سؤال کرد ما متوجه شدیم دکتر بیمارستان دولتی احتمالا براساس رنگ چشم ما دست‌به‌عمل شده چون هیچ اطلاعات دیگری از ما نداشت. من مطمئن هستم اگر در لحظه عمل از دکتره می‌پرسیدند پروستات مریض چشه؟ دکتر می‌گفت ئه، مگه مریض مرده که پروستات داشته باشه؟ من داشتم صفراش را درمی‌آوردم. پس پروستاتش را دربیاورم؟ یعنی تا این حد، مریض تو مریض بود بیمارستان دولتی.

خلاصه بعد از خانوم پرستار، ما رسیدیم به یک آقای شیک و کراواتی. من گفتم ببخشید آقای دکتر، لاپاروسکوپی چقدر طول می‌کشه؟ آقای دکتر گفت من نگهبانم، برید طبقه پنج.

در طبقه پنجم دنبال اتاق عمل بودیم که از یک نگهبان کراواتی کم‌مو و عینکی پرسیدم: ببخشید آقای نگهبان، اتاق عمل کجاست؟

که او گفت: من دکترم.

در این لحظه ما متوجه شدیم بیمارستان‌های ایران تنها جایی است که تفاوت طبقاتی در آن وجود ندارد و دکتر و کارگر کراوات می‌بندند؛ برخلاف رستوران که سرآشپز کلاه سفید سرش می‌کند و باقی را مجبور می‌کند سرشان را کیسه فریزر بکشند.

درنهایت دکتر بیمارستان خصوصی عمل را طوری برای ما توضیح داد که من الان حس می‌کنم تئوری پزشکی را اوکی هستم و فقط مشکل عملی دارم.

فرق دیگر بیمارستان خصوصی و دولتی این است که توی کل بیمارستان دولتی یک آب‌سردکن بود که دو نفر داشتند سرشان و یک نفر هم لباس بچه‌اش را در آنجا می‌شست، توی خصوصی ولی یکی مدام می‌آید چایی و قهوه به آدم می‌دهد. منتها هزینه شارژ بالاست.

خلاصه عمل تمام و موقع ترخیص شد و من فهمیدم خنده دکتر بی‌چیز نیست؛ یعنی برای یک عمل ساده که دوتا قیچی و دوتا نخ بخیه بیشتر هزینه نداشت، به ما با لبخند گفتند ٢٠ میلیون بدهیم. من گفتم ببخشید شبی چند حساب کردید؟

با لبخند گفتند: عمل سختی بود.
گفتم: اوکی، کوکی چند حساب کردید؟
با لبخند گفتند: ولی هتلینگ ما تک است.
گفتم: اوکی، تی‌بگی چند حساب کردید؟
با لبخند گفتند: تازه پنج تومن واریز کنید به حساب شخصی دکتر.
گفتم: شما فکر کردید من عابربانکم؟ و وصلم به خزانه دولت؟
با لبخند گفتند: بله!

وصیت: سوفیا... عشق من... صبر داشته باش، من رفتم بیمارستان بغلی تا کلیه‌ام را ٢٣ تومان بفروشم که بیایم تو را از بیمارستان خصوصی ترخیص کنم. یو آر این مای‌ هارت‌ هانی.





۱۶ آبان ۱۳۹۵ - ۱۴:۴۲





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 106]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن