تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر که ما را پس از مردنمان زیارت کند گویا ما را هنگام زنده بودنمان زیارت کرده است....
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820443089




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

قتل مرد همسايه در ماجرای جادو


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: قتل مرد همسايه در ماجرای جادو
مرد افغان وقتي متوجه ارتباط مرد همسايه با همسرش شد، او را به بهانه كشيدن قليان به خانه‌اش دعوت كرد و به قتل رساند.


به گزارش خبرنگار ما، روز سه‌شنبه 13 مهرماه بود كه زن جواني سراسيمه به اداره پليس رفت و گفت شوهرش به طرز مرموزي گم شده است. شاكي در توضيح ماجرا گفت: ديروز عصر شوهرم بهنام به خانه يكي از همسايه‌ها به نام رحيم رفت. رحيم، افغاني است و او را تلفني براي قليان كشيدن به خانه‌اش دعوت كرد. من تا نيمه‌هاي شب منتظر شوهرم بودم، اما او به خانه برنگشت. خيلي نگرانش شدم و با تلفن همراهش تماس گرفتم اما گوشی او خاموش بود. صبح زود به خانه رحيم رفتم تا از شوهرم خبري پيدا كنم، اما او مدعي شد كه رحيم به خانه او نرفته است. الان خيلي نگران شوهرم هستم و درخواست كمك دارم.
با طرح اين شكايت پرونده مرد گمشده به دستور قاضي ايلخاني، بازپرس شعبه هشتم دادسراي امور جنايي تهران در اختيار تيمي از كارآگاهان اداره يازدهم پليس آگاهي قرار گرفت.
    
نخستين سرنخ از مرد گمشده
در حالي كه چند روزي از ناپديد شدن مرد جوان گذشته بود و مأموران هيچ سرنخي از وي پيدا نكرده بودند، زن جوان دوباره به اداره پليس رفت و گفت رحيم، شوهرش را به قتل رسانده است. وي گفت: ساعتي قبل مهستي، زن رحيم به خانه‌مان آمد و گفت قرار است رازي را درباره گم شدن شوهرم به من بگويد، اما مي‌ترسد. در نهايت بعد از كلي التماس گفت آن روز كه بهنام در خانه‌شان مهمان بوده، شوهرش او را به قتل رسانده است.
    
بازداشت زن افغاني به اتهام معاونت در قتل مرد گمشده
پس از طرح اين ادعا مأموران به دستور بازپرس پرونده براي دستگيري رحيم وارد عمل شدند، اما بررسي‌ها نشان داد، وي پس از حادثه به مكان نامعلومي گريخته است. بدين ترتيب مأموران مهستي را به عنوان مظنون اين حادثه بازداشت کردند و مورد بازجويي قرار دادند. مهستي در بازجويي‌ها مدعي شد، شوهرش بهنام را به قتل رسانده و جسدش را در بيابان‌هاي اطراف ورامين رها كرده است. در ادامه مأموران راهي محل حادثه شدند و دريافتند كه عصر روز 15 مهرماه مأموران شهرستان ورامين جسد مرد ناشناسي را كه بر اثر اصابت جسم سختي به كام مرگ رفته بود، در بيابان‌هاي اطراف ورامين كشف و به پزشكي قانوني منتقل كرده‌اند.

در چنين شرايطي همسر بهنام، براي شناسايي به پزشكي قانوني رفت و جسد شوهرش را از روي دسته كليدي كه هميشه همراهش بود، شناسايي كرد.
صبح روز دوشنبه نوزدهم مهرماه، مهستي براي ادامه تحقيقات به دادسراي جنايي منتقل شد. وي در بازجويي‌ها مقابل قاضي ايلخاني مدعي شد كه من با بهنام ارتباط تلفني داشتم و وقتي شوهرم موضوع را فهميد، نقشه قتل او را طراحي و اجرا كرد.
متهم براي تحقيقات بيشتر در اختيار كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي قرار گرفت و مأموران در تلاشند تا قاتل فراري را شناسايي و دستگير كنند.

گفت‌وگو با زن جوان
مقتول را مي‌شناختي؟ بله. چند سال قبل همسايه ديوار به ديوار بوديم، اما الان چند كوچه با خانه او فاصله داريم. چه شد كه به خانه شما رفت و آمد پيدا كرد؟ او با شوهرم دوست بود و گاهي به خانه ما مي‌آمد و با شوهرم قليان مي‌كشيدند. شما چه ارتباطي با او داشتي؟ بهنام و پدرش در كار دعانويسي و سحر و جادو بودند. من قصد داشتم، شوهرم را جادو كنم تا بيشتر مرا دوست داشته باشد به همين خاطر با بهنام ارتباط برقرار كردم. براي چه مي‌خواستي شوهرت را جادو كني؟ پنج سال قبل با شوهرم ازدواج كردم و خدا يك دختر به ما داد و زندگي ما شيرين‌تر شد. زندگي خوبي در كنار هم داشتيم و احساس خوشبختي مي‌كرديم تا اينكه دو سال قبل شوهرم براي ديدن خانواده‌اش به افغانستان رفت. وقتي به ايران برگشت در كمال ناباوري زني همراه خودش به ايران آورد و گفت اين زن دوم من است. از آن روز به بعد زندگي‌ام تيره و تار شد. همسرم بعد از آن ديگر به من و دخترم توجهي نداشت و هميشه پيش زن دومش بود. وقتي به او اعتراض مي‌كردم، مي‌گفت دوست داري طلاق بگير و از زندگي من بيرون برو، اما من زن تنها و غريبي بودم و در ايران كسي را نداشتم به همين دليل مجبور بودم تحمل كنم. زندگي هر روز براي من سخت‌تر مي‌شد و تحمل نامهرباني‌هايش برايم دشوار بود تا اينكه تصميم گرفتم‌ او را جادو كنم . بعد چه شد؟ بهنام و پدرش قبلاً همسايه ديوار به ديوار ما بودند. من با همسر او دوست بودم و خبر داشتم او و پدرش در كار دعا و سحر و جادو هستند به همين خاطر به خانه آنها رفتم تا شوهرم را جادو كنندتا زن دومش را طلاق بدهد و مانند گذشته خوشبختي دوباره سراغ من و دخترم بيايد، اما وقتي موضوع را براي بهنام توضيح دادم، او با چرب‌زباني خودش را به من نزديك و اعتماد مرا جلب كرد. پس از اين ارتباط دوستي ما به صورت تلفني ادامه پيدا كرد تا اينكه يك ماه قبل تصميم گرفتم، موضوع ارتباطم را با بهنام براي شوهرم تعريف كنم. چه شد كه تصميم گرفتي اين راز را به شوهرت بگويي؟ من به دور از چشم شوهرم با بهنام ارتباط تلفني داشتم تا اينكه عذاب وجدان به سراغم آمد و از طرفي هم فكر كردم اگر شوهرم متوجه موضوع شود، مرا مي‌كشد به همين دليل پيش دستي كردم و خودم موضوع ارتباطم را با بهنام براي همسرم تعريف كردم. وقتي شوهرت متوجه شد چه عكس‌العملي نشان داد؟ خيلي ناراحت شد و تصميم به قتل بهنام گرفت. بعد چه شد؟ ساعت 19 روز 12 مهرماه با بهنام تماس گرفت و براي قليان كشيدن، او را به خانه‌مان دعوت كرد و بهنام هم لحظاتي بعد به خانه ما آمد. بهنام به ديوار اوپن آشپزخانه تكيه داده بود و من هم در آشپزخانه مشغول آتش‌زدن زغال بودم كه ناگهان شوهرم با آجري كه از قبل آماده كرده بود از پشت‌سر چند ضربه به سر بهنام زد. مقتول از هوش رفت و روي زمين افتاد كه شوهرم از من خواست بالشتي روي دهانش بگيرم تا صدايش به گوش همسايه نرسد. سپس شوهرم با روسري او را خفه كرد. جسد مقتول را چه زمانی به بيرون منتقل كرديد؟ پس از قتل، شوهرم به خانه هوويم در طبقه پايين رفت و دقايقي بعد با او برگشت و دست و پاي مقتول را با طناب بست و بعد داخل پتويي پيچاند و پتو را هم داخل گوني آبي رنگي گذاشت و نيم ساعت بعد از حادثه جسد را با موتورسيكلتش به بيرون منتقل كرد. ساعتي بعد وقتي به خانه برگشت، گفت كه جسد را به بيابان‌هاي اطراف ورامين برده و آنجا رها كرده است. چرا بعد از چند روز اين راز را بر ملا كردي ؟ پس از قتل، شوهرم تهديدم كرد تا اين راز براي هميشه در قلب من بماند، اما من خيلي زود عذاب وجدان گرفتم. شوهرم كه احتمال مي‌داد موضوع را به خانواده مقتول خبر بدهم، مرا در خانه حبس كرد تا اينكه بعد از چند روز مرا سوار موتورسيكلتش كرد و در نزديكي خانه مقتول پياده كرد و گفت: هر تصميمي داري انجام بده. شوهرم به من گفت: تو هم در قتل دست داري، حالا اگر دوست داري اين راز را بر ملا كن. در حالي كه به شدت مي‌ترسيدم، اما به خاطر عذاب وجدان در نهايت تصميم گرفتم و به خانه مقتول رفتم و اين راز را بر ملا كردم. شوهرت به كجا فرار كرد؟ وقتي به خانه برگشتم، شوهرم در خانه نبود كه فهميدم او فرار كرده و الان هم نمي‌دانم كجا مخفي شده است.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۳ مهر ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 178]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


حوادث

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن