محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826768033
- تمام حاشیه های مرد پر حاشیه سینمای ایران
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
راسخون: «من حاشیههای اطرافم را دوست دارم» بهروز افخمی راست میگوید. او و حاشیه دو تکه جدانشدنی از هم شدهاند. چه در سینما و چه در سیاست... هرچند که بهروز افخمی دلش از سیاست گرفته است و فقط میخواهد کارگردانی کند. وقتی به او میگویم شما خیلی حاشیه دارید با خنده میگوید: «این که خیلی خوب است» ولی وقتی پای حاشیههای دیگران وسط میآید هر طور که هست دوست دارد مسیر بحث را عوض را کند. «وقتی کسی شرایط دفاع در برابر حرفهای من را ندارد اخلاقی نیست که من در مورد حاشیههایش حرف بزنم» اما میخواستیم با او فقط در مورد حاشیه فیلمهایش حرف بزنیم و از او بخواهیم که شایعات اطراف دنیای فیلم سازیاش در بیش از 25 سال گذشته را برای ما بیان و عیان کند.
او دو ساعت با صبر و حوصله و به قول خودش شمرده شمرده به تمام سوالات «تبیان» در مورد حاشیه فیلمهایش پاسخ گفت و نکات ناگفته جذابی را از «کوچک جنگلی» تا «سن پطرزبورگ» برایمان بیان کرد. اما مصاحبه با مرد حاشیه سینمای ایران خود حاشیه داشت، من که نمیدانستم ساعتها به چه صورت در کانادا با ایران تفاوت دارد. ساعت 9صبح به وقت تهران با بهروز افخمی تماس گرفتم، پس از یک سلام و احوالپرسی گرم با لحنی آکنده از شوخی از من پرسید: «الان در تهران ساعت چند است؟!» وقتی من جواب او را دادم این بار با خنده گفت: «چقدر جالب اینجا ساعت دو و نیم نصفه شب است.» و جالبتر این بود که پس از کلی عذرخواهی من از بهروز افخمی او فقط به یک جمله بسنده کرد: «آدمیزاد اشتباه میکند دیگر...» و این حاصل گفتوگوی دو ساعته «تبیان» از تهران با بهروز افخمی در کانادا است. حاشیههای کوچک جنگلی
بحث تعویض ناصر تقوایی دو سال قبل از آغاز فیلمبرداری شروع شد. البته به دو دلیل حاضر نیستم درباره حواشی ریز و درشت تقوایی در آن زمان حرفی بزنم، اول اینکه این قضیه مربوط به بیش از 25 سال پیش است و زنده کردن آن خاطرات ثمری ندارد، و دومین دلیل هم این است که انصاف نیست در شرایطی که تقوایی قادر به دفاع از خودش نیست برخی مسایل را مطرح کنم پس به کلیات جریان بسنده میکنم. خیلیها و بیشتر مدیران ارشد تلویزیون در آن زمان اعتقاد داشتند که تقوایی قادر به انجام این کار نیست. من به عنوان «مدیر فیلم و سریال» در آن زمان، تنها کسی بودم که از انتخاب تقوایی به شدت حمایت کردم، بارها با آنها دعوا کردم و با تمام مشکلات سعی میکردم که شرایط را به بهترین شکل ممکن برای تقوایی مهیا کنم تا او احساس کند که به راحتی میتواند کار را انجام دهد. کمی قبل از آغاز فیلمبرداری ایرادگیریهایی عجیب و غریب از سوی تقوایی آغاز شد که بیشترشان ایرادهای بنیاسرائیلی بودند. به همهچیز گیر میداد، از مسایل تکنیکی تا ریزترین جزئیات صحنه. من امیدوار بودم با آغاز فیلمبرداری این بهانهگیریها تمام شود و بتوانیم ادامه کار را در آرامش انجام دهیم اما اینگونه نشد. راندمان فیلمبرداری کار بسیار ضعیفتر از حد نرمال سریالهای تلویزیونی بود و کار با سرعت صفر پیش میرفت. برای این فیلم در آن زمان بودجهای 50 میلیون تومانی در نظر گرفته بودیم که به پول الان حدود 15 میلیارد تومان میشد. تا آن روز حدود 20 میلیون تومان بودجه هزینه شده بود. ادامه این وضعیت از نظر من هم بودجه گزاف کار را به هدر میداد و هم نتیجه کار را ضعیف میکرد. همه مسایل موجود در آن زمان دست به دست هم داد تا در آن مقطع مجبور شوم و ادامه کار را از ناصر تقوایی بگیرم. شما خودتان را جای کارگردانهای دیگر بگذارید وقتی کاری را از یک کارگردان بزرگ بگیرند، حاضرید ادامه کارش را قبول کنید و بدنام شوید؟ مسلما نه. به دلیل احساس مسئولیت مجبور بودم این کار را قبول کنم و اصلا مهم نیست که کسی این مساله را باور کند یا نه. واقعیت این است که اگر حتی ناصر تقوایی هم باشید ولی نتوانید یک کار را به نحو مطلوب پیش ببرید شما را کنار میگذارند. من حتی برای به سرانجام رساندن این کار، فیلم سینمایی «دست نوشتهها» را رها کردم. فیلمی که بعدها «مهرزاد مینویی» آن را به سرانجام رساند. ما حتی مجبور شدیم کل کار را تغییر دهیم، از بازیگران گرفته تا فیلمنامه. این تغییرات هم کاملا بر اساس احتیاجات سریال بود نه مسایل شخصی. فیلمنامه اولیه سریال که توسط تقوایی نوشته شد نسبتا ضعیف بود و بارها به کمک یک گروه مشاور حرفهای مثل «سیفالله داد» و «مهرزاد مینویی»، «محمدرضا جوزی» و «دکتر ماکویی» بازنویسی شد تا جایی که فیلمنامه اولیه از 300 صفحه پس از بازنویسی به هزار صفحه رسید اما وقتی کارگردانی کار را به عهده گرفتم مرحله جدیدی از بازنویسی آغاز شد. فیلمنامه «ناصر تقوایی» براساس یک سری پاورقی و شبه رمانسهای قرن 19 نوشته شده بود. این پاورقی با نام «مردی از جنگل» به قلم «احمد احرار» در یکی از مجلات هفتگی چاپ میشد. «ناصر تقوایی» این مساله را به هیچکس نگفته بود. اشتباه تقوایی این بود که نمیدانست «احمد احرار» اصلا تاریخنویس نیست و صحت مسایل تاریخی برایش اهمیتی ندارد. به همین دلیل فیلمنامه پر اشکال بود. من سعی کردم با توجه به این مساله، تغییرات زیادی در فیلمنامه انجام دهم تا هرچه بیشتر به واقعیت قضیه نزدیک شوم ولی با این حال در تیتراژ پایانی فیلمنامه نام «احمد احرار» را ذکر کردم. حاصل کار در مجموع تقریبا رضایتمند بود البته من اعتقاد دارم در تعریفی که اکنون از این سریال میشود کمی اغراق هم دخیل است و اگر این سریال الان دوباره دیده شود، اشکالات فنی آن به چشم میآید. از جمله صدای ضعیف سریال. حاشیههای روز فرشته
روز فرشته قرار بود توسط «محمدرضا هنرمند» کارگردانی شود که قبول نکرد، بعد پیشنهاد به من شد که من هم موافقت نکردم و بالاخره «شهریار بحرانی» کارگردانی کار را پذیرفت. بحرانی پس از مشخص شدن گروه کاریش برای فیلمبرداری به باکو سفر کرد. پس از مدتی با دیدن قسمتهای فیلمبرداری شدهای که بحرانی برای ما میفرستاد متوجه شدیم که کار به خوبی پیش نمیرود و صحنهها ضعیف است. مسافر باکو شدیم تا از نزدیک وضعیت کار را ببینیم. به محض ورود ما به باکو «بحرانی» که به شدت روحیه افسردهای پیدا کرده بود از این فرصت استفاده کرد، خیلی سریع وسایلش را جمع کرد و از باکو رفت. با اینکه بحرانی از نظر من کارگردان بسیار خوبی است اما اگر قرار بود او را با آن روحیه در باکو نگه داریم مسلما نتیجه کار یک کمدی بسیار ضعیف میشد. بلافاصله پس از رفتن بحرانی «اکبر عبدی» هم که نقش اصلی فیلم را به عهده داشت به علت فیلمبرداری فیلم «هنرپیشه» به تهران بازگشت بنابراین «هنرمند» مجبور شد برای اولین بار بازیگر شود و نقش اصلی را به عهده بگیرد. ما فیلمنامه را به سرعت بازسازی کردیم و کارگردانی را هم خودم به عهده گرفتم به «انتظامی» هم گفتم چون این کار را دوست داری من آمدهام تا اگر رضایت داری، ادامه دهیم که این تصمیم من با استقبالش مواجه شد. حاشیههای شوکران
در مورد فیلم شوکران شایعات فراوانی در مورد کند کار کردن من و هزینههای بالای فیلم گفته شد و من میتوانم فقط به همین نکته بسنده کنم که سود 500 درصدی این فیلم، پاسخگوی بسیاری از این شایعات است و مساله دیگری که این فیلم داشت این بود که تهیهکننده در خیلی از مواقع حاضر به هزینه کردن برای فیلمبرداری برخی اتفاقات فیلم نبود. مثلا ما در صحنهای که باید ماشین آتش میگرفت و ما بحث کردیم که باید ماشینی که آتش میگیرد همان گلف مدل 91 باشد و تهیهکننده اصرار داشت که به دلیل 2 میلیون تومان گرانتر بودن از یک مدل گلف قدیمیتر استفاده کنیم، بدون اینکه این را متوجه باشد که مخاطب ما بسیار باهوش است و به همین راحتی ممکن است بهترین صحنه فیلم نفله شود. تهیهکننده فیلم فکر میکرد که اگر جریان را کش دهد ممکن است من خسته شوم و قبول کنم. تا اینکه من کار را متوقف کردم و بالاخره وقتی دید چارهای ندارد مجبور شد بعد از سه ماه همان ماشین را برای گرفتن آن صحنه تهیه کند. در حالی که اگر این کار را زودتر انجام میداد این توقف و هزینههای جانبیاش به وجود نمیآمد. حاشیههای جهان پهلوان تختی
میگویند مرحوم علی حاتمی قبل از مرگ من را به عنوان جانشین خودش برای ادامه فیلم تختی معرفی کرده بود،. این حرف را تایید نمیکنم. نکته جالبی در مورد ارتباط من و مرحوم علی حاتمی وجود دارد. درست یک سال قبل از مرگ علی حاتمی و بعد از اینکه او از معالجات سنگینش از انگلستان برگشت، من به همراه محمد بزرگنیا و عدهای از کارگردانان جوان به عیادتش رفتیم. بعد از آن دیدار ما اعلام آمادگی کردیم که به عنوان دستیار، کمک حال حاتمی در ساخت فیلم تختی باشیم. حاتمی از این کار بسیار خوشش آمد. یک سال پس از این جریان و زمانی که علی حاتمی فوت کرد بلافاصله پیشنهاد ادامه ساخت این فیلم به من داده شد. در ابتدا این پیشنهاد را قبول نکردم به این دلیلکه فوت او حال من را بد کرده بود، ضمن اینکه اعتقاد داشتم من استعداد حاتمی را برای ساخت چنین فیلمی ندارم. حاتمی یک شاعر استثنایی درباره رنجهای ایرانیها بود با سبک مخصوص خودش، که وجودش دیگر به هیچ عنوان تکرار نخواهد داشت. اما با تکرار این پیشنهاد به این نتیجه رسیدم، برای اینکه پلانهای از قبل گرفته شده حاتمی حرام و دور ریخته نشود خودم کارگردانی کار ناتمام آن مرحوم را به عهده بگیرم. ولی از آن جائیکه در آن دوران نه تنها من بلکه هیچکس دیگری هم بلد نبود با سبک و سیاق حاتمی فیلم را بسازد خودم فیلمنامهای نوشتم کاملا متفاوت. و هدفم این بود که تمام پلانهای فیلم ناتمام حاتمی در آن فیلم استفاده شود تا از بین نرود و به صورت یادگاری باقی بماند که اینگونه هم شد. اگر در آن موقع کارگردان دیگری میتوانست و حاضر به ساخت این فیلم میشد من راه را برای او باز میکردم و خودم را از پروژه کنار میکشیدم. اما حقیقتا آن زمان کسی با توانایی اجرای درست سبک علی حاتمی نداشتیم و در حال حاضر هم فکر میکنم شاید فقط حسن فتحی باشد که کمی به سبک حاتمی نزدیک شده است. حاشیههای عقرب
برخلاف تمام جنجالهایی که پیرامون فیلم «عقرب» وجود دارد، سر فیلمبرداری این کار به کل گروه خوش میگذشت. با اینکه در زمان فیلمبرداری در بیابانهای اطراف اصفهان به علت بیخوابی و فشار سنگین کار تقریبا 12 کیلو لاغر شدم اما کار کردن با حسین فرحبخش با تمام جدیتش در صحنه و زمان فیلمبرداری به عنوان تهیهکننده بسیار لذت بخش بود. شایعه قهر من در اصفهان هم حقیقت ندارد. من حتی با گروه در زمان فیلم برداری در چابهار هم حضور داشتم. اما به دلایلی از ادامه کار منصرف شدم. اولین اختلاف من با حسین در همان چابهار آغاز شد. در آن سالها فیلمها فقط در صورت رسیدن به جشنواره فیلم فجر و نمایش در آن اجازه اکران میگرفتند. سالی که ما در حال ساخت فیلم بودیم این قانون برداشته شد. فرحبخش این را خبر نداشت و وقتی در جواب اصرارهایش برای عجله در فیلمبرداری این نکته را به او گفتم حرف من را باور نکرد. در حقیقت فرحبخش از این قضیه میترسید که این جریان واقعیت نداشته باشد و به او برای فیلم اکران ندهند و او ضرر کند. نکته دیگر این بود که ما فیلمبرداری را خیلی دیر آغاز کردیم (حدودا اواخر آبان) و تقریبا فرصتی معادل یک هفته تا ده روز برای مونتاژ فیلم قبل از جشنواره باقی میماند که این اصلا زمان خوبی برای یک مونتاژ مناسب نبود. اعتقاد من این بود که حدودا دو ماه برای مونتاژ درست فیلم وقت احتیاج داریم. اصرار فرح بخش بر این مساله به جایی رسید که ابتدا من در چابهار یک روز سر فیلمبرداری نرفتم که قضیه با صبحت حل شد ولی در بازگشت به نایین این مساله جدی شد و من که دیدم اصرار حسین برای رساندن فیلم به جشنواره جدی است در حالی که حدود 60 درصد کار را فیلمبرداری کرده بودیم، فیلم را رها کردم و حسین فرحبخش کارگردانی باقی مانده فیلم را خودش بر عهده گرفت. شایعه قهر من به دلیل دخالتهای فرحبخش در کار کارگردانی و یا دور زدن من توسط فرحبخش به علت این که او مجوز کارگردانی نداشت و میخواست با این کار خودش بتواند کارگردانی کند نیز، کذب محض است. حاشیههای فرزند صبح
اولین بار در سال 75 به من پیشنهاد شد که فیلم زندگی امام خمینی را بسازم و حدود دو سال بعد این پیشنهاد رسما با درخواست نگارش سناریو توسط شرکت «عروج فیلم» به من داده شد. در ابتدا من نوشتن سناریو را قبول کردم اما به دلیل عدم آشنایی مدیران وقت عروج فیلم با فیلمسازی و حواشی این حیطه کارگردانی کار را قبول نکردم. آنها حتی عظمت کاری مثل به تصویر درآوردن زندگی امام را هم درک نمیکردند. به دلیل عدم پذیرفتن من برای کارگردانی کار پروژه رسما تعطیل شد. تا اینکه مدتی بعد سناریو به دست موسسه «روایت فتح» افتاد و آنها پس از مطالعه کار ابراز علاقه کردند که کار را انجام دهند. من هم با این قضیه موافق بودم و کارگردانی کار قبول کردم. ما پیشتولید کار را با بودجهای معادل 300 میلیون تومان و با خریدن زمین، ساخت دکورها و خانه امام (که به همان صورت اصلی ساخته شد)، تهیه و دوخت لباس آغاز کردیم. حتی سفارش 800 دستگاه کامیون جنگی و قدیمی انگلیسی که مربوط به صحنههای جنگ جهانی دوم فیلم میشد را هم دادیم. ظاهرا همه چیز خوب پیش میرفت که یکدفعه بحث کاندیداتوری من در انتخابات مجلس پیش آمد. این جریان آغاز اختلاف من با موسسه روایت فتح بود. این بهانه که با نماینده شدن من کار پیش نمیرفت را قبول نداشتم چون من همان ابتدا شرط حضورم در مجلس را با استفاده یکباره از تمام فرصت مرخصیهایم برای تمام کردن فیلم اعلام کرده بودم. اما به دلایلی که هنوز هم برایم نامشخص است بهانهگیریهای موسسه آغاز شد که این بهانهها همه مدل بود و مهمترین آنها عدم پذیرش برای اصلاح برآورد هزینه بود. این اختلافات به جایی رسید که قبل از شروع مجلس کار بدون حتی یک روز فیلمبرداری متوقف شد. بعد از مجلس و با تغییر مدیریت و تایید دوباره مسئولین جدید، کار دوباره به دست عروج فیلم و موسسه حفظ آثار و امام رسید. با بازگشت مجدد من برای آغاز پروژه و برای پیشرفت سریعتر، کار را سبکتر کردم و بسیاری از صحنهها و اتفاقاتی که قرار بود در دو فیلم یک ساعت و نیمه به نمایش درآید از سناریو حذف شد. یکی از دلایلی که من بسیاری از اتفاقات را حذف کردم و یک بازنویسی اساسی دوباره در فیلمنامه صورت دادم، این بود که از وقتی من شروع به ساخت فیلمی درباره کودکی امام کردم انگار همه کارگردانها تازه یادشان افتاد که میتوانند درباره کودکی امام فیلم بسازند. در مدت نمایندگی من در مجلس و توقف پروژه «فرزند صبح» یکی دو کار این تیپی و نزدیک به این فضا از جمله کار «مجتبی راعی» و «جواد شمقدری» ساخته شد و به این خاطر من سعی کردم مسایلی که در این فیلمها مطرح شد را در فیلم خودم مطرح نکنم.
بنابراین من فیلم را تبدیل کردم به یک دوره محدود و کوچک از دو سالگی تا 7 سالگی امام. البته بازنویسی فیلمنامه چند بار دیگر و حتی تا زمان فیلمبرداری هم انجام میشد. فیلمبرداری پس از اصلاح مجدد دکور و آمادهسازی دوباره بالاخره در سال 84 آغاز شد. پس از مدتی فیلمبرداری به دلیل اینکه من نمیخواستم بازیگر اصلی و خردسال ما گریم شود و یا با بچهای بزرگتر تعویض شود، به مدت یک سال و نیم فیلمبرداری کار را متوقف کردیم تا روند بزرگ شدن آن کودک به صورت طبیعی طی شود. البته تمام این توقف فیلمبرداریها بدون حتی ذرهای هزینه صورت میگرفت. یعنی تا امروز و با تمام هزینههایی که صورت پذیرفته خرج فیلم به دو میلیارد تومان هم نرسیده و جالب است بدانید فقط دکورها و زمینی که خانه امام در آن ساخته شده الان بیش از دو میلیارد تومان ارزش دارد و با این حساب موسسه حتی قبل از اکران فیلم توانسته خرج خود را در آورد. حدود سه سال پیش فیلمبرداری تمام شد اما بعد از تمام شدن فیلم برداری موسسه عروج فیلم بهطور کامل فیلم را فراموش کرد. برخی از دستمزدهای خودم، گروه فیلم و حتی هزینههای دفتر فیلم پرداخت نشد. مونتاژ فیلم متوقف شد. که من حتی شخصا از مرحوم سیف الله داد خواستم که فیلم را مونتاژ کند و او لطف کرد و این کار را انجام داد. حتی دستمزد او را هم به موقع پرداخت نکردند. دو سال فیلم در این وضعیت باقی ماند. ما عملا نمیتوانستیم صداگذاری و کارهای لابراتوآری فیلم را به نتیجه برسانیم. همزمان با خروج من از کشور به یکباره سر و کله موسسه پیدا شد بدون حضور من شروع به تکمیل مسایل باقی مانده فیلم از جمله صداگذاری و دوبله فیلم کردند. موسیقی فیلم را ساختند و حتی من شنیدم که مدت فیلم به 110 دقیقه رسیده است در حالی که ما در مونتاژ نهایی فیلم با مرحوم «داد» کار را در 98 دقیقه تمام کرده بودیم. الان هم قرار است در جشنواره فیلم فجر به نمایش در آید اما من به هیچ عنوان اجازه نخواهم داد این فیلم با نام من در جایی اکران داده شود چون این فیلم برای من بسیار مهم است و جنبه حیثیتی دارد نمیخواهم اسمم در این فیلم باشد. ذکر یک نکته دیگر هم لازم است و آن این است که برخلاف شایعات و حرف و حدیثهای فراوان خارج از فیلم پیرامون عوامل، من با موسسه در مورد انتخاب عوامل و به خصوص بازیگران کار مشکل خاصی نداشتم و آنها کاملا و به خوبی از انتخابهای من در زمانهای مختلف حمایت کردند. 999
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 353]
-
گوناگون
پربازدیدترینها